سلام من 34 سال دارم و 13 ساله كه ازدواج كردم و يك دختر دارم
مشكل من اينه كه از همسرم و زندگي مشترك خسته شدم.بايد بگم كه من و همسرم به دنبال يك عشق در دانشگاه ازدواج كرديم.همسرم متعهد و جدي است ولي ما از نظر خانوادگي و زمينه هاي تربيتي با هم خيلي تفاوت داريم.اوايل ازدواج كه بچه بودم خيلي اذيت شدم كه بدترينش اين بود كه روي من دست بلند ميكرد در حالي كه در همون شرايط كه من كار دائم داشتم اون اول سربازي رفت و بعد هم فوق ليسانس گرفت ... خلاصه الان خسته و دلزده شدم در حالي كه از نظر مادي و ديگران زندگي خوبي داريم ولي خودم ميدونم كه همش دروغه. اين مدت چند بار قهر كردم ولي هر دفعه راضي شدم و برگشتم.دلم ميخواد براي خودم زندگي كنم ، اگه بچه نداشتم قطعا چند سال پيش طلاق گرفته بودم ولي حالا احساس ميكنم اشتباه كردم و دخترم هم بيشتر لطمه خورده.تمام ارزش گذاري هاي همسرم براي من و خودش متفاوته.به من توهين ميكنه و دائم با هم دعوا ميكنيم من هم اصلا به خونه و زندگي نمي رسم و خونه مون جهنمه .هر وقت ماموريت مي ره به من و دخترم خيلي خوش ميگذره يا لااقل اين طور فكر ميكنم.خلاصه بگم ميخوام ازش جدا شم ولي هر دفعه يه جوري راضيم ميكنه و نميگذاره و هزار تا قول ميده ولي بعدش هيچ اتفاقي نمي افته و پيش مشاور هم نمي ياد.
خواهش ميكنم كمكم كنيد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)