به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 11 از 11 نخستنخست ... 234567891011
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 105 , از مجموع 105

موضوع: کمک کنید

  1. #101
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اردیبهشت 91 [ 16:00]
    تاریخ عضویت
    1388-8-25
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    3,108
    سطح
    34
    Points: 3,108, Level: 34
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک کنید

    با سلام خدمت همه دوستان ...
    در مورد اتفاقی که براتون تعریف کردم خوشبختانه همه چی حل شد و الان اوضاع خوب شده ... اما یه چیزه دیگه بهتون بگم از شرایط خودم فعلا اصلا خوب نیستم .مادرش خیلی سخت گیره اعصابمو خورد کرده اعصاب اونم خورد کرده ...نمیدونم یه بار می گه باشه بیا خواستگاری یه بار میگه شما بدرد هم نمیخورین بیا اما باباش قبولت نمیکنه گفت بهتره برای همیشه شما باهم بمونید .اما نه به عنوان همسر به عنوان عاشق ومعشوق منم قول میدم دخترمو شوهر ندم دیونم کرده اصلا یه بارم منو ندیده درموردم نظرمیده ..... .میگه شماها حرف منو نمیفهمید جوونید .... اصلا میخوام بزنم به خاکی بی خیاله همه چی ...................


    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    یاریم کن/یاریت کنم .

  2. #102
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اسفند 89 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1389-3-04
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    2,026
    سطح
    27
    Points: 2,026, Level: 27
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک کنید

    سلام دوست عزیز

    در مورد ماجرای خواهرتون، امیدوارم مشکل به زودی حل بشه. متاسفانه مشکلی نیست که با نظرات و راهکارهای ما و یا حتی از طریق شما، بتونه حل بشه.

    و اما در مورد ماجرای خودتون؛
    به نظر من شما کاملا تو رودرواسی قرار گرفتین و بیشتر برای اینکه دل این خانم رو نشکنید قصد ازدواج با ایشون رو دارید.
    شما با این سن و سال دیگر باید تصمیم های احساسی را کنار گذاشته باشید، چطور می خواهید به ازدواجی تن بدهید که عاقبتش کاملا روشن است؟!

    و اینکه مادر این خانم گفتن که شما به عنوان عاشق و معشوق با هم رابطه داشته باشین (!)
    واقعا عجیبه!!! شما هم اصلا معنی این حرف رو درک نکردید؟ شما این خانم رو منطقی و سخت گیر می دونید؟!!!

    عاقلانه تصمیم بگیرید نه از روی احساس! کمی هم به نظرات اعضا توجه کنید

  3. #103
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 اسفند 90 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1387-7-21
    نوشته ها
    1,027
    امتیاز
    8,463
    سطح
    62
    Points: 8,463, Level: 62
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 287
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    4,165

    تشکرشده 4,222 در 1,018 پست

    Rep Power
    119
    Array

    RE: کمک کنید

    سلام اقای یاریم کن/یاریت کنم

    مشکلتون حل شد؟ به کجا رسید جریان ازدواجتون؟

    مشکل خواهرتون چی شد؟

  4. #104
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اردیبهشت 91 [ 16:00]
    تاریخ عضویت
    1388-8-25
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    3,108
    سطح
    34
    Points: 3,108, Level: 34
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک کنید

    با سلام به همه دوستان . دلم براتون خیلی تنگ شده بود شاید باور نکنید اما واقعا دوست داشتم زودتر از اینا بیام پیشتون . اما اتفاقات اخیر برام خیلی سریع گذشت و شاید خیلی درگیر بودم .

    مشکل خواهرم حل شد . بعد من به خواهر بزرگم ماجرا رو گفتم . بعد اون قضیه رو به پدر و مادر و دیگران گفت . چند وقت پیش زنگ زد خونشون مادرش گفت تشریف بیارید . خونه خودتونه ما شاید باباش راضی نباشه . خلاصه خواهرم از این حرفش چیزی متوجه نشد .به بابام گفتم تماس بگیره با پدرش صحبت کنه که این کار هم انجام شد و پدرش اولش عصبانی شد ولی بعد گفت که میرم خونه بعد بهتون جواب میدیم .

    پدرش بعد از رفتن به خونه اول یه کتک مفصل زد و بعد ازش پرسید این پسره کیه که اون هم جواب داد تمام ماجرا رو . بعد گفت باید فکر کنم . و چون پدر ایشون سخت زن ذلیله متاسفانه متاسفانه متاسفانه و باز هم متاسفانه بعد از صحبت با مادر ایشون منو ندیده جواب منفی داد و گفت هر کی من بگم باید داماد این خانواده بشه ... که این قضیه چند مدتی طول کشید و بازهم آنها سر حرفشون هستن . منم دیگه نمیتونم باهاش در تماس باشم چون به محض تماس یا صحبت با دختره مامانه زنگ میشه به خونمون و میگه جلوی پسرتون رو بگیرین . و پدر و مادر من هم با من چند بار صحبت کردن و دیگه نمیتونم زیاد باهاش در تماس باشم . و دردسر جدیدم شروع شده ... چند وقته هرجا میریم پیشنهاد ازدواج از سمت پدر و مادرم میشنوم .تا الان یکبار هم نبود اما از اون روز که جواب منفی دادن همش دخترای مختلف رو بهم پیشنهاد میدن .منم اصلا حوصله ندارم که بهش فکر کنم . با رفتاری که از خانواده شون دیدم اصلا بدم اومد . ... احساس خوبی نسبت به پدر ومادرش ندارم .آدم انقدر زن ذلیل؟؟؟؟
    واقعا متاسفم .
    با توجه به مسائلی که براتون تعریف کردم . حالم اصلا خوب نیست . یک ماهی است که 2 ساعت دیر میرم سرکار ... ماه پیش 200 هزار تومن از حقوقم کم شد به خاطر تاخیر و کم کاری ...
    من نمیدونم تا کجا باید پیش بره .دیگه راهی برامون نمونده میخوام توی دلم بکشمش .......
    اصلا حالم خوب نیست منو ببخشید.فکر کنم تب دارم ... میرم ...

  5. کاربر روبرو از پست مفید یاریم کن/یاریت کنم تشکرکرده است .

    یاریم کن/یاریت کنم (چهارشنبه 08 دی 89)

  6. #105
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: کمک کنید

    برادر خوبم

    هرچه ما هوار زدیم این ره به ترکستان ختم است ، شما توجه نکردید ، اینم نتیجه اش ، مطمئن باش اگر با سماجت ازداوج را محقق می کردی بعدش می آمدی اینجا هم از همسرت می گفتی هم از مادرش و ......

    حالا بگذریم از گذشته ها .


    برادر عزیز قوی باش ، شمایی که اونقدر مصر پی گیر ایشون بودی ، این اراده و توان را داری که از وابستگی هم بیرون بیایی ، دست به زانو بزن یه یه علی بگو و با کسالت و افسرده حالی مبارزه کن ، برای شروع هم کافیه همین تأخیر و غیبت در کار رو تکرار نکنی و سر حال و سر زنده به کار بچسبی ،

    تکنیک تمرکز زدایی و توقف فکر را برای فراموش کردن ایشون و ماجراها به کار بگیر ، و اوقاتت را چنان با فعالیتهای مفید و نشاط بخش پر کن که کمترین فرصت فراغت و اشتغال ذهنی را داشته باشی .

    ورزش بخصوص شنا را در نظر داشته باش .

    موفق باشید

    ضمناً این تاپیک شما بسیار طولانی شده لذا قفل می گردد


    لطفاً در صورت تمایل تاپیک چدیدی متناسب با وضعیت کنونی خود باز کنید و البته در پست اول مختصری از آنچه گذشت را ارائه داده و لینک این تاپیک را نیز قرار دهید تا مراجعین در صورت نیاز بتوانند به این تاپیک مراجعه کنند .


  7. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (دوشنبه 13 دی 89)


 
صفحه 11 از 11 نخستنخست ... 234567891011

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.