به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

Threaded View

  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array

    Rofl2 احساسات متناقض بعد از طلاق

    سلام شب بخیر

    امشب دلم گرفته بود.واقعا کسی رو ندارم براش حرف بزنم یهو به سرم زد بیام همدردی.نمیدونم جدیدا کسی میاد اینجا یا نه؟

    من بعد از دو سال کشمش بالاخره سه ماه پیش از یه مرد خیانت کار و دروغگو تونستم طلاق بگیرم.و الان با پدر و مادرم زندگی میکنم.و خداروشکر بچه ای از اون مرد ندارم.
    یادآوری دلایل طلاقم برام آزار دهنده است ولی خلاصه اینه که متوجه شده بودم با چند تا زن متاهل از دوره مجردیش رابطه داشته و بعد از ازدواج هم رابطه شو ادامه داده بود،به شدت دروغگو و پنهان کار بود،شدیدا بددهن بود دست بزن داشت،خسیس و چشم چرون بود ،بارها چندین نوع قرص اعصاب و روان تو ماشینش دیدم و...خلاصه هر چه خوبان همه دارند اون یک جا داشت.

    عامل اصلی این شکست،خودم بودم چون به علایم هشدار دوره آشنایی توجه نکردم،انگار خسته شده بودم از مجردی و از بالا رفتن سنم میترسیدم،اطرافیان میگفتن چرا همه خواستگاراتو رد میکنی منم به ایشون که یه جورایی همکار بودیم جواب مثبت دادم.
    تقریبا دو سال پیش برای همیشه اومدم خونه پدرم و تصمیم جدی گرفتم برای طلاق،اون فکر میکرد مثل دفعات قبلی برمیگردم ولی این بار به خودم قول دادم دیگه این مسیر اشتباه رو ادامه ندم.
    تو این دو سال اون اصلا راضی به طلاق نمیشد، انواع شکایت های مسخره و کذایی رو علیه من انجام داد تا بترسم و برگردم باهاش زندگی کنم،ببینید شعور این مرد در چه حد بود که با این چیزا میخواست منو برگردونه.خیلی بی احترامی ها و شکایتها شد و پس از کش و قوس های فراوان و بعد از کلی التماس من به قاضی،اون آقا به خاطر صحبت های قاضی و ترس از مهریه راضی شد طلاقم بده.همون اول، وکیل من اموالش رو توقیف کرده بود تا بترسه بیاد برای طلاق ولی نمی اومد بالاخره با بخشش قسمت زیادی از مهریه و به خاطر صحبت های قاضی، راضی به طلاق شد.

    اون تا خود روز طلاق میگفت آیتک برگرد و کلا منکر خیانت ها و بدرفتاری هاش بود،حتی وقتی برای امضاهای آخر طلاق میرفتیم به قاضی اصرار میکرد میگفت شما بگید خانومم برگرده،قاضی بهش گفت تو تا آخر عمرت نمیتونی این خانم رو از قلبت بیرون کنی،منم گفتم حاج آقا ایشون قلبش کاروانسرا هست خیلیا توش بودن
    خلاصه تقریبا سه ماه پیش رفتیم محضر برای طلاق.من با پدر و مادرم و اون با خواهرش اومده بود.بماند که خودش و خواهرش تو محضر چقد بی احترامی کردند. و الانم هم خودش هم خواهرش همه جا رو پر کردن گفتن آیتک هدفش فقط گرفتن مهریه بود به این خاطر ازدواج کرد و طلاق گرفت.در حالیکه کل مهریه ای که از این آقا به من رسید جمعا اندازه ۵ تا سکه هم نمیشد. حتی تو شناسنامه و طلاق نامه هم عنوان طلاق خلع ذکر شده(طلاق خلع یعنی طلاقی که خانم با بخشش مهریه،مرد رو راضی به طلاق کرده)ضمنا من از ۱۱ سال پیش شاغل بودم اصلا نیازی نبود برای کسی بابت مهریه نقشه بکشم و آینده خودمو نابود کنم.
    دو سالی میشه که من استخدام یکی از شهرهای استانمون شدم و منزل پدرم مرکز استانمونه ولی چند ماهیه ماموریت موقت گرفتم و برگشتم به مرکز استان و به محل کار قبلیم‌.محل کاری که همسر سابق هم اونجاست البته ایشون یه بخش دیگه است و اصلا همو نمی بینیم ولی تا قبل از طلاق به بهانه های مختلف سر راه من سبز میشد تا اینکه بهش تذکر دادم گفتم یه بار دیگه ببینم مزاحم من میشی به رییست گزارش میکنم.

    خواهر اون آقا هم تو یه بخش کوچیکی از سازمان کار میکنه(این اداره ای که من توش شاغلم یه ارگان دولتی خیلی بزرگه و به همین دلیل دورا دور بعضیا منو میشناسن) خواهرش و خودش پشت سر من خزعبلات میگن مثلا آیتک هدفش مهریه بود و...من کلا آدم درونگرایی هستم یکی دو بار هم از همکارا کسی ازم در مورد دلیل طلاقم سوال کرده در حد یکی دو جمله گفتم نشد دیگه ولی اونها به صورت خاله زنک گونه ای دارن برای همه دروغ سر هم میکنند.
    روز طلاق احساس رهایی عجیبی داشتم. ولی مدتیه به شدت احساس غم و تنهایی دارم.اصلا دلم برای اون شخص تنگ نمیشه ولی وقتی یادم میفته چطور خودش و اون زنهای هرزه منو بازی میدادن به شدت حالم بد میشه.یکی از اون زنها تقریبا ۵۰ سالش میشه و آرایشگره،شوهر و داماد و نوه داره،میرم پیجش رو می بینم حالم بد میشه میدونم نباید ببینم و میدونم اون تقصیر زیادی نداره و مقصر اصلی اون آقا بوده که بی تعهدی کرد اما باز عصبی میشم که این کارما و تاوان چرا یقه اون آقا و اون زنهارو نمیگیره.

    دچار احساسات متناقضی هستم ،هم دیگه دلم نمیخواد به ازدواج فکر کنم چون اعتمادم رو از دست دادم و میترسم نفر بعدی هم مثل اون آقا باشه و خیانت کنه و مدام از من ایراد بگیره،به گفته همه، من از هر نظر(ظاهری،شغلی،خانوادگی و...) نسبت به اون اقا بالاتر بودم ولی مدام منو تحقیر میکرد از تمام جزییات ظاهر و باطنم ایراد میگرفت،میترسم نفر بعدی هم همین جوری باشه.از طرفی دلم میخواد حس دوست داشتن و دوست داشته شدن واقعی رو تجربه کنم.پاییز امسال من ۳۴ سالگی رو تموم میکنم و وارد ۳۵ سالگی میشم.شهر ما تقریبا کوچیکه فکر نکنم شانس یه ازدواج خوب برای یه خانمی که طلاق گرفته در این سن خیلی بالا باشه،،همش خودمو سرزنش میکنم که چطور با یه ازدواج اشتباه،آینده خودمو نابود کردم.

    حالم خیلی بده،بین همکارا و فامیل به شدت حفظ ظاهر میکنم و عادی هستم اما از درون متلاشی ام.
    دوستای صمیمی زیادی هم ندارم.دو سه نفری که باهاشون صمیمی هستم متاهلن و مشغول زندگی خودشون.

    فکرهای عجیبی میاد تو سرم مثلا تو این سن من باید بچه داشتم نه اینکه دوباره برگردم خونه پدرم.خانوادم به شدت حامی هستن،خودم شغل خوبی دارم،یه آپارتمان کوچیک قبل از ازدواج خریده بودم و یه ماشین دارم، به ظاهر همه چی اوکیه ولی اصلا حالم خوب نیست.
    با دیدن دخترهای فامیل یا همکارایی که زندگی خوبی با همسراشون دارن احساس حسرت میکنم،نه اینکه حسادت کنم بگم اونها خوشبخت نباشن ولی میگم من چیم از اینها کمتر بود که همچین ازدواج بدی انجام دادم.

    چند ماه پیش من و مادرم برای خرید یه سری طلاهای ظریف چندباری به یه طلافروشی که همسایه مغازه پسرخالم بود رفتیم،طلافروش یه پسر جوونی بود تا اینکه بعد از چند بار که به مغازه اش رفته بودیم پیامی به من داد و پیشنهاد آشنایی داد(ایشون برای مغازه اش کانال واتساپ داره و عکس طلاها رو میذاره و شماره منم برای عضویت تو اون کانال داشت) گفت چندباری که شما اومدین اینجا من از شما خوشم اومده خواستم اگه اجازه بدین باهم آشنا بشیم، منم رو حساب اینکه شاید از پسرخالم اطلاعات منو گرفته باشه گفتم من فعلا درگیر پروسه طلاق هستم که ایشون گفت ایرادی نداره و میتونیم فعلا در حد گفتگوی مجازی آشنا بشیم ولی من گفتم تا وقتی طلاقم رسمی نشده نمیتونم با کسی وارد آشنایی شم(در مقابل تعهد سفت و سخت شوهر مرحومم منم مجبور بودم متعهد باشم تا روز طلاق رسمی)،تا اینکه بازم یک ماه پیش این آقا لینک کانال تلگرامش رو که تازه ایجاد کرده بود برای من فرستاد البته فکر کنم اون یه بهونه بود منم فقط یه تشکر کردم تا دیگه نتونه بحث رو شروع کنه.
    یه بارم چند روز قبل از طلاق محضری،پدرم میخواست یه وامی بگیره و با مادرم رفته بودن بانک،من بعدا برای امضای ضمانت رفتم،همین که وارد شدم متوجه نگاه های مداوم یه خانم و آقای میانسالی شدم که اونها هم برای وام اومده بودن تا اینکه خانمه به مادرم گفت شوهر من از وقتی دختر شما وارد شد خیلی ازش خوشش اومده برای پسرمون اگه اجازه بدین آشنا بشیم که مادرم گفت دختر من متاهله، یا چند روز مونده به عید من رفته بودم یه مرکز خرید،یه خانم جوونی جلو اومدن گفتن از شما برای برادرم خوشم اومده میشه شماره تون رو بدین گفتم آخه نمیشه که من نه شمارو میشناسم نه برادرتون رو،خلاصه خیلی اصرار کرد و من شماره مادرم رو دادم،هر چند زنگ نزد چون وقتی سنم رو پرسید و من گفتم ۳۴ تعجب کرد گفت چرا دختری مثل شما تا این سن ازدواج نکرده منم دیگه نگفتم تازه جدا شدم.
    میدونم که تا یه مدت نباید وارد آشنایی با کسی بشم البته درسته سه ماهه که من رسما طلاق گرفتم ولی دو ساله که کاملا هیچ ارتباطی با اون شوهر خدابیامرز نداشتم و ندارم.

    خیلی پرگویی کردم.بعد از این همه توضیحات و تفاصیل،چند تا سوال داشتم:
    ۱-من خیلی حالم بده چیکار کنم خوب بشم،البته به جز مراجعه به روانشناس چون دو سه جلسه رفتم و نتیجه بخش نبود. خیلی به مرگ فکر میکنم دوس دارم صبح ها بیدار نشم.منظورم خودکشی نیست‌،کلا این زندگی رو نمیخوام‌.
    ۲-با ترس از آینده ام چیکار کنم؟
    ۳-وقتی کسی پیشنهاد آشنایی میده(چه به خودم چه به خونوادم)آیا همون اول که اون شخص رو نمیشناسیم بگیم که من جدا شدم؟
    ۴- به خاطر خیانت های اون آقا و اینکه مدام از من ایراد میگرفت و منو تحقیر میکرد اعتماد به نفسم به شدت کم شده،مدام از خودم جلوی آینه ایراد میگیرم از صورتم از هیکلم و...اصلا خودمو دوس ندارم‌‌.این حس ها طبیعیه یا دچار مشکل شدم؟شاید براتون مسخره باشه اما من مدام خودم رو با اون زنه آرایشگر مقایسه میکنم اون زنه و دخترش جدیدا پیکرتراشی کردن و به شکل اغراق آمیزی هیکلشون عوض شده و شبیه بازیگرای پورن شده ولی من خودم رو مدام با اونها مقایسه میکنم خودم از این افکار خودم خجالت میکشم‌من قبل از ازدواج با اون مرد خیلی دختر موفق و شادی بودم اون با تحقیرهاش و بدرفتاری هاش منو کلا تبدیل به آدم بی اعتماد به نفس کرده.

    ممنون که حوصله کردین و وقت گذاشتین
    ویرایش توسط آی تک : جمعه 22 اردیبهشت 02 در ساعت 23:33

  2. کاربر روبرو از پست مفید آی تک تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (شنبه 23 اردیبهشت 02)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.