سلام وقت بخیر
امیدوارم حالتون خوب باشه

میرم سر اصل مطلب
حدودا ۱۲ ساله عقد و ۱۰ ساله ازدواج کردم.دلم میخواد همسرم راز دارم باشه ولی هرچی میشه میره به خانوادش میگه با اینکه مثلا میگم فلان چیزو نگی میگع باشه ولی باز میره میگه و بعدشم خودش زنگ میزنع که من گفتم واقعا خیلی برام ناراحت کنندس.

من بعد ۱۰ سال زندگیه مشترک باردار شدم و مادرم خیلی منتظر بارداریه من بود. اول به همسرم گفتم بعد خواستم به مامانم که برای دیدن خواهرم به شهر دیگه ای رفته بودن و چند روزی نبودن تلفنی خبر بدم ولی همسرم گفتن بذار مامانت بیاد و وقتی من بودم در حضور من بهش بگو منم به نظرش احترام گذاشتم و همین کارو کردیم و مامانم و خانواده همسرم رو سوپرایز کردیم و خیلی خوشحال شدن‌.

برای جنسیت بچمون امروز با مامانم و همسرم رفتیم و وقتی فهمیدیم وقتی اومدیم به همسرم گفتم لطفا به کسی از خانوادت در مورد جنسیت بچمون نگو و بذار یکی از همین شبا میریم و با هم بگیم و گفت باشه و قبول کرد.
عصر یهو زنگ زده که پدرم اومده و سوال کرده و منم بهش گفتم.پدرشوهرمم طوریه میره به همه میگه.من خیلی ناراحت شدم از همسرم و گفتم من وقت دادن خبر بارداریم به مامانم به حرف تو احترام گذاشتم ولی تو با اینکه یک ساعت قبلش بهت گفتم نگو رفتی گفتی.شوهرمم گفت حواصم نبوده و شرمنده .

عادتشه همیشه در تمام کارها در ظاهر با من موافقت میکنه ولی میره کار خودشو میکنه و من عصبی میشم چرا اینجوری کردی با اینکه گفتم نکن و میگه حواصم نبوده شرمنده و دوباره و دوباره و دوباره تکرار میکنه جالب اینکه راز دار خانوادشه و هیچ چیزی ازشون به من نمیگه و حریمشون رو رعایت میکنه خوب کاری میکنه ولی کاش برای منم اینطور باشه

واقعا خسته شدم یعنی من نباید جرات کنم به همسرم چیزی بگم؟نباید راز دار باشه؟خیلی ناراحتم لطفا راهنماییم کنید
چیکار کنم این اخلاق از سرش در بیاد؟
وقتی این کارو میکنه و خبرچینی میکنه من چه واکنشی داشته باشم؟