سلام نمیدونم از کجا باید شروع کنم فقط اومدم اینجا تا یکم سبک شم احساس میکنم زیر بار حرف های نزده درد دل های نکرده دارم خفه میشم خیلی تنهام ،البته که خدا همه ی امیدم هست ولی ....
دلمخیلی گرفته ،احساس پوچی دارم ،سنم داره بالا میره و ازدواجم دیر میشه ،حدود سی سالگی هستم و از طرفی مشکلات عدم اعتماد به نفس اضطراب و بی دست و پا بودنم هم هست خیلی حالم بده،نمیتونم تنهایی از پسشون بربیام ،سردرد لعنتی رهام نمیکنه خیلی ميترسم، ام آر ای ،عکس از سینوس مشکلی نداشت،نمیدونم دیگه چیکار کنم،کسی رو هم ندارم که ببرتم دکتر ،خودمتنهایی باید برم ،امان از بی عرضگیم که رانندگی بلد نیستم بلدم باشم خیلی مضطربم آدمی به داغونی خودم ندیدم خیلی دلم به حال خودم میسوزه
- - - Updated - - -
نمیخوام ناشکری کنم ولی نمیدونم چرا چند ساله زندگیم روبراه نمیشه ،سالهاست یه ازدواج خوب از خدا میخوام ولی نمیدونم چرا نمیشه اونی که باید،خسته شدم دیگه
- - - Updated - - -
البته گاهی میگم با این حالم شاید بهتره ازدواج نکنم ،ولی برای بهتر شدنم هم دست روی دست نذاشتم سعی کردم خودمو ارتقا بدم منطقی باشم درست فکر کنم ولی هر آدمی تا یه جایی کشش داره ،آخرین موردی که باهاش حرف زدم خیلی پسر خوبی بود تنها عیبش که خیلی به چشمم اومد هم قد بودنش بود،حالم از خودم بهم میخوره که اینقدر ظاهر بینم نتونستم چشم پوشی کنم و بقیه ی خوبیاش و ببینم
- - - Updated - - -
کلکسیونی از مشکلات تو زندگیم هست و اونقدر ذهنم آشفته اس که هرچی به ذهنم میاد مینویسم ،شما به بزرگواری خودتون ببخشید
یه مسئله دیگه راجع به ظاهر خودم که معمولی هست،بینیمم بد نیست ولی از وقتی عمل بینی رایج شده به عمل بینی فکر میکنم با وجود اینکه میترسم ،و از طرفیم فکر میکنم توی این شرایط که اعتماد به نفسم به شدت اومده پایین و حال روحی مناسبی ندارم عمل بینی به شدت کار اشتباهی هست،ولی مدام هر عمل بینی که میبینم میرم تو فکر که اگه عمل کنم چطوری میشم از اون طرفم عملای دیگه میاد به ذهنم که اگه مثلا بینیم عمل کنم اون کارم باید انجام بدم تا چهره ام بهت بشه واسه همین سعی میکنم خودمو هرجور شده همینطوری قبول داشته باشم و دوست داشته باشم ،ولی زیاد موفق نمیشم
علاقه مندی ها (Bookmarks)