به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13

Threaded View

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 مرداد 99 [ 23:07]
    تاریخ عضویت
    1399-3-09
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    2,028
    سطح
    27
    Points: 2,028, Level: 27
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بخاطر شرایط خانواده ام اعتماد به نفس آشنایی برای ازدواج رو ندارم

    سلام
    چند وقت پیش یه تاپیک زده بودم در مورد ترسم از ازدواج به خاطر شرایط فردی و ...

    امروز میخوام راجع به موضوع مهم تری صحبت کنم که خیلی وقته ذهنم رو درگیر خودش کرده.
    من و خواهر و برادرام تحصیلکرده هستیم و الان هر کدوم تو زمینه تخصصی خودمون شاغلیم. شکر خدا درامدمونم بدک نیست. هر چند من فعلا خونه و ماشین مستقل ندارم. تو فامیل و آشناهای خودمون تقریبا میشه گفت سطح تحصیلات بالاتری داریم .

    پدر مادرم سواد و تحصیلات عالی ندارن. در حد همون خواندن نوشتن . ولی با تربیت درست و دقتی که داشتن ما همه مون تحصیل رو ادامه دادیم و الان به جایی رسیدیم شکر خدا. از این بابت همه مون ازشون متشکریم واقعا. هرچند خودمون هم بچه های درس خون و صالحی بودیم.

    تا چند سال پیش که لیسانس رو میخونم همیشه یه حس خوبی داشتم که بالاخره جواب تلاشم رو گرفتم و از دانشگاه خوب و رشته خوب قبول شدم و تو فامیل و آشنا فیدبک مثبتی می گرفتم. حتی به خانواده خودمم میبالیدم .

    گذشت تا اینکه خدمت رو تموم کردم و تقریبا دهه چهارم زندگیم شروع شد.
    چند سالی میگذره که شاغل هستم و کم کم باید فکر گشتن دنبال کیس مناسب ازدواج و آشنایی و کسب تجربه و این مسائل باشم.

    به تصور خودم بخاطر تحصیلات و شخصیت سالمی (حالا از نظر خودم و بقیه) که داشتم میتونستم با جنس مخالف از دانشگاه یا کلاس یا همکار و ... آشنا بشم و فکر میکردم شاید دلایلی مثل تفاوت رفتاری یا ظاهری باعث بشه که این آشنایی ها منجر به ازدواج نشه و مانع یا دلیل دیگه ای نمیدیدم تو این راه.

    هر چند تا بحال آشنایی جدی برای ازدواج ( با اطلاع خانواده و رسمی) نداشتم ولی خب خودم تو چند مورد، سعی و تلاش اولیه رو کردم برای این کار که در ادامه توضیح میدم.

    بعد از چند باری که من سیگنال آشنایی دادم و از طرف مقابل فیدبک مناسب دریافت نکردم کم کم به فکر فرو رفتم که یه جای کار میلنگه. تو این مدت درست و حسابی که فکر کردم دیدم خانواده من یه سری شرایطی داره که شاید اصلا به کل تحصیلات و شخصیت اجتماعی و فردی من بچربه و اونا رو کلا ببره تو حاشیه.

    پدر من درسته که خیلی ادم درست و صادقی هست ولی متاسفانه از روز اول مدیریت درست و حسابی نداشت. چه از نظر مالی چه از نظر خانوادگی. بسیار ریسک گریز هست. به طوری که هم صنفی های این به پیشرفت های زیادی رسیدن ولی ما یه مقدار کمی بالاتر از درجا زدن هستیم تو این چندین سال. با اینکه به تحصیل ما خیلی حساس بود ولی متاسفانه روی مسئله ازدواج یه حجب و حیا یا شاید بیخیالی مسخره پیشه کردن کلا. یعنی اگه پسر یا دختر یا مادر بحث ازدواج رو پیش نکشن این عین خیالشم نباشه و به روش نیاره. ( حالا شاید از درون به فکر باشه ولی نمیدونم دلیلش چیه که کلا تا روز قیامتم شاید حرفشو پیش نکشه)

    مادرم تا چند سال پیش خیلی روحیه خوبی داشت ولی بعد از طلاق زودهنگام خواهرم و یه سری مسائل دیگه به شدت روحیه شو از دست داد و الان یه ادم عصبی و زودرنج شده.
    خواهرم متاسفانه یه طلاق تو دوران آشنایی داشت و بعد از اونم شانس ازدواج رو از دست داد و فعلا مجرده. برادرمم زندگیش روال خوشی نداره و شاید عنقریب دیگه تحملش تموم بشه و طلاق بگیرن.

    از همه اینها که بگذریم، سطح مالی خانواده ما تقریبا میشه گفت معمولی هست. خونه مون تو یه جای معمولی از شهر هست. در حال حاضر با فامیل ها رابطه خویشاوندی مناسبی نداریم بنا به دلایلی.

    همه این ها رو گفتم که به اینجا برسم که من الان به یک تناقض شدید رسیدم. از طرفی راجع به کسانی که به واسطه شغل یا تحصیلاتم باهاشون در ارتباطم یا میخوام آشنا بشم و از طرف دیگه شرایط خانواده خودم.
    من و خواهرم برادرم به واسطه شغل و تحصیلات خودمون با افرادی از جامعه معاشرت داریم که سطح اجتماعی و مالی اکثریت اونا بالاتر از ما هست و همین اختلاف یجورایی شدیدا ناراحتم میکنه که آیا این مسائل به حدی مهم هستن که باعث بشن من به آشنایی و ازدواج به فردی تن بدم که هم سطح خانواده منه ولی هم سطح خود من نیست.

    پدرم و مادرم روز به روز مسن تر میشن و اون شادابی و جنب و جوش قبل رو ندارن. درسته که هنوز خودشون سر پا هستن ولی مسئولیت نگهداری اونا فعلا با منه . نسبت به قبل خیلی بی حوصله و کسل شدن و این روی منم تاثیر میذاره.

    شاید گفتنش زیاد خوب نباشه ولی یجورایی خودم رو بین این سطح جامعه که باهاشون همکار یا همکلاس هستم تافته جدا بافته میبینم که از جنس اونا نیستم.
    یجورایی فکر میکنم اگه به تحصیلات و اخلاق و رفتار و شخصیت فردی 80 بدیم و به وضعیت مالی یا تحصیلات پدر مادر یا عوامل ظاهری مثل خونه و محله و اینا 20 بدیم، زندگی آینده من فدای اون 20 میشه!
    یعنی اون 20درصد برای من سنگین تر از 80 هست متاسفانه.

    همیشه آرزو میکردم کاش توانش رو داشتم که میتونستم به خانواده ام به وقتش کمک میکردیم که بریم یه محله و خونه خوب تا از نظر ظاهری شرایط رو برای پا پیش گذاشتن بقیه برای ازدواج خواهرم یا حتی آشنایی خودم فراهم میکردیم. قبول کنیم یا نکنیم این ظواهر هم در چشم بقیه مهم هستن. حتی قشر تحصیلکرده.

    ببخشید طولانی شد
    ویرایش توسط samann : پنجشنبه 22 خرداد 99 در ساعت 23:27


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.