با سلام خدمت تمامی دوستان
من و همسرم 31 ساله هستیم نزدیک به 7 سال با هم دوست بودیم و ارتباط بسیار نزدیکی باهم داشتیم تا 2 سال پیش که عقد و امسال ازدواج کردیم، مشکل مالی خداروشکر نداریم و از همه چی میشه گفت راضیم ما از 2 شهر با اختلاف مسافتی 7 ساعته ایم و الانم با اینکه ازدواج کردیم و خونه داریم بخاطر شرایط مهاجرتی که دارم دنبال میکنم نرفتیم سر خونمون.
در این مسیر شاید باور نکنید اما کمتر از 10 بار کلا ما قهر اونم یکی دوساعته داشتیم. نمیگم دوتاییمون بینظیریم اما باهم خیلی مچ هستیم به عنوان مثال من عجول و همسرم ارام هست و این ترکیب همیشه تو زندگی و کارامون بهمون کمک کرده و ...
همو خیلی دوست داریم روزی 5 6 ساعت تا 1 2 ساعت حتما باهم حرف میزنیم و ارتباطمون نزدیک بوده و هست، یه جیزی که شاید براتون باورکردنی نباشه حس من نسبت به همسرمه که خیلی وقتا جیزایی رو بدون اینکه ببینمش یا صداشو بشنوم حالش و میفهمم و یا از مشکلش فکرش باخبر میشم اینو بارها امتحان کردیم و واقعا جالبه برای جفتمون.

من در حین رابطه زناشویی همیشه همسرم درد بسیاری داشتند که با مراجعه به دکتر متوجه شدم این درد بیشتر عصبی تا فیزیکی و با توجه به مطالعاتی که داشتم حدس میزدم که از یه تفکر و ازار روحی باشه اما هیچوقت چیزی نگفتم به همسرم و همیشه سعی میکردم اروم ترین لحظات و براش بسازم حتی با اینکه من خیلی گرمم اما ازش میخواستم هر وقت اذیت میشه بهم بگه تموم کنیم یا هر چی اون میخواد باشه

تو چند ماه قبل همسرم به شدت بهم ریخته بودند و همش عذاب وجدان و گریه میکردن و میگفت بهم زمان بده تا خوب بشم اما با اصرار من و عین همیشه ساختن یه شرایط بسیار آروم و سرشار از اعتماد خواست باهام حرف بزنه و بهم گفت با یه پسری آشنا شده و اون مشکل مالی داشته و یه 10 میلیون پولی که ازم گرفته رو داده به یه پسری که مشکل داشته و به من دروغ گفته ک داده ب دوستش که مریضه و اون قرار شده بهش برگردونه و از این دروغ شرمنده بوده و من گفتم اصلا مهم نیست اگه لازمه شماره منو بده و بگو باید از این به بعد با همسرم هماهنگ کنی و پولو بده یا شماره بابات و بده فقط با تو در تماس نباشه چون دلم نمیخواد الکی عذاب ببینی و دچار استرس و اضطراب بشی و گذشت داستان تا اینکه چند هفته پیش دوباره بعد از گذشت 4 5 ماه دیدم حالش خوب نیست و بعد از چند شب باهم حرف زدیم گفت میخوام امشب همه ی زندگیمو بهت بگم هر چی میخواد بشه موضوع اول در رابطه با موضوع جنسیمون بود گفت 9 سالش که بوده از طرف یکی از آشناهای نزدیک تجاوز بهش میشه به صورت کامل که به هیچ کسی نگفته و اون طرفم بعدش مسیر زندگیشو عوض کرده و بخشیدش خانمم در حدی که الان حتی براش آرزو خوشبختی میکنه و اصلا دیگه احساس خطر نمیکنه کنارش و بخاطر همین با خدا معامله کرده که هیچوقت ابروشو از بین نبره! و به من نگفت اون نفر کی؟ من آدم ارومیم ولی گفت نمیخوام ابروی اون نفر بره ولی این کارش باعث شد من نسبت به مردای فامیل و نزدیکشون بد بین بشم هر کی و میبینم تصور کار کثیف با یه بچه میاد و ناخداگاه دیگه نسبت به هیچکدومشون حس خوب ندارم و این موضوع رو بعد از 4 هفته به همسرم گفتم گفت بریم مشاور اگه اون گفت بیان کردن این موضوع به حال تو کمک میکنه حتما بهت میگم اون کیه اما بدون که من این موضوع رو فراموش کردم و درسته که بعضی وقتا یادش میوفتم اما واقعا اثری برام نداره.

موضوع دومی که اما اون شب گفت موضوعی بود که یه بار در زمانی که هنوز دوست بودیم تو مسیر با پسری آشنا میشه و شماره ازش میگیره باهم دوست میشن بعدا میفهمه این پسرمشکل جنسی داره و اصلا حسی به زنا نداره و نمیتونه ازدواج کنه این موضوع براش جالب بوده و باهم در ارتباط بودن کم و بیش و حتی مادر اون پسر یه بار سر قرار میاد و از همسرم خواستگاری میکنه اما چون موضوع جنسی یه راز بین همسرم و اون پسر بوده زنم نه میگه و دلیلی هم نمیاره با این پسر حرف میزده و وقتی به مشکل مالی خورده کمک کرده به نوعی خودش میگفت حس مادرانه داشتم نسبت بهش تا اینکه فکر کرده دیگه بسه و این موضوع رو به من داره میگه و هیچ ارتباط خاصی ندارن الانم هر چی من بگمه، من گفتم بهش بگو ازدواج کردم و دیگه باهاش در تماس نباش و مرسی که گفتی صداقت و نزدیکی منو تو بهترین ارزشه و کاملا حمایت کردمش گفتم اشتباه ممکنه از منم سر بزنه و فراموش کن و هیچوقت حتی سوال نکردم چی شد چکار کردی؟ اما خودش گفت بهش گفتم میخوام ازدواج کنم و دیگه بهم زنگ نزن.

مشکل من اول از همه این موضوع تجاوز و دونستن اون فرده که آیا به من کمکی میکنه یا نه؟
مشکل دومم یه حس بی اعتمادی از رفتارای زنمه تا مثلا مسیج براش میاد دوست دارم بدونم کیه چی گفته از این حس متنفرم اما اومده سراغم چکار باید بکنم یا بکنیم، موضوعی که بیشتر فکرم و مشغول میکنه زنم همش میگه سریعتر بریم دیگه و از این موضوعی گاهی دل گرفته میشه که من فکر میکنم نتونسته هنوز ارتباط و قطع کنه و به نوعی منتظره با رفتنمون از ایران دیگه پل ارتباطی با اون از بین بره!

لطفا راهنمایمون کنید