مشکلی که من دارم مشکلی است که چند سال همراهم بودهو هر بار فک کردم که تمام شده ولی هنوز ادامه داشته و دارد .
من سال 94 به خوابگاه رفتم . من در کل، آدم آرامی بودم. تا اینکه، در سال دوم ( سال 95) ، هم اتاقی های پست فطرتم با همکاری یک پسر حیوان تر از خودشان گوشی منو هک کردند. من نمیدونم چه جوری گوشیمو هک کردند ولی این هک به شکلی بود که این حیوونا به کلیه اطلاعات خصوصی من دسترسی داشتند و آبروی منو بردند. من در اون تایم خیلی اذیت شدم ولی دستم به جایی بند نبود که از این عوضیا شکایت کنم.. در تمام این مدت خیلی عذاب کشیدم و چیزی که بیشتر از همه منو عذاب میداد ، این بود که، یک نفر، حتی یک نفر از این همکلاسی های به ظاهر مومن مسلمون انسان من نیومد به ما بگه که اینا گوشی منو هک کردند تا من برم شکایت کنم. تازه خوشحالم بودند که من سوژه شون شدیم. حتی یک بار از یک نفرشان خیلی محترمانه اینو پرسیدم ولی منو دست به سرم کرد و گفت نه این طوریام نیست. من سر این قضیه سه تا گوشی عوض کردم ، از خوابگاه اومدم بیرون ، خونه گرفتم . و کل این مدت که هر لحظه اش، به خاطر این که این افراد به زندگی خصوصی من دسترسی داشتند، برایم عذاب روحی وحشتناک و به معنای واقعی کلمه تروما بود . من قبل از این اتفاق حالم خوب بود تمرکز داشتم برنامه ریزی بلند مدتی داشتم که فلان کار را فلان سال بکنم و ................ ولی دقیقا دوسال از زندگی من در ترس و عذاب گذشت و اونا ، این ترس و استرسم و آبروی منو سوژه خنده شون کرده بودند. تازه ادعای انسان بودنشونم گوش فلکو کر کرده بود . من تمام تلاشمو کردم که درسمو شش ترمه تموم کنم که از دست اینا و سرک کشیدنشون تو زندگی خصوصیم راحت بشم. با خودم فکر میکردم که اگه من از این دانشگاه فارغ التحصیل بشم و بیام بیرون دیگه این عوضیا دست از سر من برمیدارن.
سال 97 ( تابستان 97) فارغ التحصبل شدم و اومدم بیرون. گفتم حالا که من دیگه از این دانشگاه خراب شده اومدم بیرون و تو اون جهنم نیستم همه چی تموم میشه و این حیوانات دست از فضولی کردن تو زندگی ما برمیدارند. ولی نمیتونستم موبایلم را با خودم ببرم بیرون . یعنی الان موبایل دارم ولی فقط در خونه ازش استفاده میکنم . نمیتونم موبایل همراه خودم داشته باشم . با خودم گفتم با این که نمیتونم موبایل همراه خودم داشته باشم یکجوری کنار میام و بلاخره بهش عادت میکنم.
پاییز 97 من رفتم سر کار. متاسفانه چون محل کارم دور بود روز اول موبایلم را بردم تا بتونم محل دقیقشو پیدا کنم همین موبایل بردن خوش برای من فوق العاده استرس آور است. . موبایلم را بردم و شماره محل کارم را سیو کردم که ایکاش دستم شکسته بود و این کارو نکرده بودم. متاسفانه بعد از اینکه یک ماه رفتم سر کار فهمیدم این حیوونی که موبایل منو هک کرده با مدیر من هم حرف زده و آبروی منو برده و دوباره منو در محل کارم هم سوژه کرده . و جالب اینکه این همکارای به ظاهر انسان ما که هی ادعای کار خیرشون میشه ، یه نفرشون نیومد به ما بگه:" که این عوضی گوشیتو هک کرده، بیا منم شاهد، بیا برو از دست این حیوون شکایت کن و راحت شو. " تازه منو سوژه خنده خودشون کردند و خوشحالم شدند که چشمشمم کور دندمم نرم ، حتما تقصیر خودم بوده که این حیوون تو زندگیم فضولی میکنه.
من حتی پاییز گذشته رفتم که شکایت کنم ولی گفتند اینجا اکثر پرونده ها مالیه و من شاهدی ندارم که از اون عوضی های خوابگاه شکایت کنم .
من الان نمیتونم موبایلمو با خودم بیرون ببرم ، چون شماره هرکسیو توش سیو کنم یا با هرکسی در ارتباط باشم این حیوون زنگ میزنه بهش و ابروی منو میبره . به خاطر مشکلاتی که سر همین قضیه هک گوشی اونا تو خوابگاه برام به وجود آوردند و عذابی که چند ساله از این قضیه میکشم گاهی دلم میخواد بمیرم . که اونا حتی همین قضیه را سوژه کرده بودند.
من مشاورم رفتم که تازه دراومد به من گفت خب طبل رسواییت افتاده و فلان و بهمان وبیشتر حرفاش اذیتم کرد تا حالم را خوب کنه . شما جای من بودین چی کار میکردین؟
من میدونم من آدم خاصی نیستم ولی مطمئنم که اینا تو زندگی خصوصی من سرک کشیدند و آبروی منو بردند. یادآوری حرفا و تیکه های اون عوضیای خوابگاه برام عذاب آوره و این که الان این حیوون آبروی منو تو محل کارمم برده برام عذاب آوره . همه ی تمرکزم تو زندگیم روی این قضیه است و تا این حل نشه و از این عوضیا به جرم هک گوشی شکایت نکنم نمیتونم زندگی کنم. این که یه عده آدم سه سال تو زندگیت سرک بکشند و تو را سوژه کنند و تو نتونی حقشونو بذاری کف دستشون خیلی عذاب آوره . شما جای من بودین چی کار میکردین؟