سلام,مشکل من در نحوه برخورد با خانواده ام هست از طرفى دوست دارم بدونم بقيه چه راهنمايى دارن ,شايد بشه اوضاع خانوادم را اروم کرد,پدرو مادر من در سن 19و24با هم ازدواج کردند به صورت سنتى و هر دو از خانواده ابرومند,بعد من به دنيا امدم ىک سال بعدش ,من الان 28سالمه و خواهرم 21 سال,اوايل زندگى خوبى داشتند درآمد پدرم عالى بود ,يعنى امکانات و املاک زياد که به خاطره سالها زحمت کشيدنشون بود,متاسفانه ورشکست مى شن و کل املاکشو مى فروشن,مادرم هم هر چه طلا و...داشته,اينم بگم پدرم از اول تحت تأثير خانوادش بودن,سرى اول خانواده مادرم کمک مى کنن پدرم به شهر مادرم ميان ,من اون موقع نوجوان بودم ,پدر هم مادرو و پدرشون هم ان زمان فوت کرده بودند,با يکى از اشناهاى ما کاريو شريک مى شوند باز ورشکست مى کنند,مادرم در اين شهر براى خودشون کارى زده بودند و شروع به کار مى کنند و خانه با درامد خودشون مى خرند که باز به خاطره ورشکستگى دوم مى فروشند,سرى دوم پدرم دسته چک مادرمو دزديده بودند و کلى قرض بالا اوردند ,مادرم باز مجبور به فروش خانه مى شوند ,سرى دوم من بزرگ شدم و در استانه ازدواج
من دو سال بعد عروس مى شم (من فوق ليسانس از دانشگاه سراسرى دارم ،در ىکى از رشته هاى مهندسى)
همسرم از لحاظ مالى خوب هستن ,ولى پدرشون کمک مى کنن, يعنى ما مالمون با پدرشون مرتبطه
حالا پارسال پدرم باز مى گفتن دارن کار مى کنند که متاسفانه دوباره ورشکست شدندالان پولى ندارند که بدهند ,خانوادشون هم کمکى نمى کنند,مادرم من ارث کمى دارند که اون هم به قرض پدرم دادند,متاسفانه پدرم الان سرطان خون گرفتند که هزينه بالايى داره,خواهرم هم ازدواج کرده شهرستانه,مادرم الان تنهاس ,منم ىک فرزند دارم که تازه به دنيا اومده يعنى شاهکار کنم فرزندمو جمع کنم و هر چند روزى به خانه ى مادرم برم,حالا مادرم جدا تو زندگى کم اوردن از صبح تا شب سر کارن,شبم مهمان دارى و فشار زندگى و قرضاى پدرم و مريضيش,من فرستادمشون مشاور ولى اصلا فايده نداشت,منم اونقدر خودم پول ندارم و به خاطره فرزندم و شهرى که هستم نمى تونم برم سر کار ,هم کسى نيست فرزندمو نگه داره,هم اينجا پرستار نيست,من دلم براى مادرم مى سوزه ,اينقدر زحمت و از خودگذشتگى تمام زندگى در حال تلاش,بازم به جايى نرسه با اينکه کار پر درامدى داره ولى همش خرج مى شه,حالا اگه کسى مى تونه منو راهنمايى کنه که چه کار کنم خانوادم اروم شه ممنون مى شم