سلام.
راستش نمیدونم چطوری بگم... از حس عدم امنیت.. از حس حسودی... از حس ناراحتی..
پدرم خونشو زد به اسم برادر مجردم... و فقط یکی دو دونگ مونده برای مامانم...
به منم یه زمین داد اما این دادن صوریه... چون فروش بره من باید برم امضا و بازم هیچی به من نمیرسه.. یا شایدم کم برسه...
من مجردم .. سال بعد 30 سالم میشه.. موقعیت خوب ازدواجی ندارم.. حقوق ندارم.. شاغلم ولی کل حقوقم تو سال دو تومن میشه ....
داداشم از این پسرای لوسیه که هر چی رو از پدر و مادر میخواد.. هی غر میزنه... میناله.. بیکاره... عرضه هیچ کاری رو نداره... نه میخواد مغازه بزنه.. نه شرکت میره....
من دست خالی موندم ......
میترسم...........
اگه مجرد بمونم .... کجا باید برم زندگی کنم؟؟؟
قیافه داداشمو میبینم اینکه شاده.. اینکه تا همین دیروز خیلی از کارای پدرمو مسخره میدونست اما الان خودش داره این کارو انجام میده.. مثل اب دادن به گلها...
حسودیم میشه...
از صبح دنبال یه کاریم که بشه حقوقمو جمع کنم برای اینده مجهولم.....
یه چیزی بگید .....
اروم شم....
میترسم.........
حسود شدم منی که دوستام همه ازم تعریف میکردن که حسود نیستم.... برادر محترم باید بشه پولدار... من.............................................. ..