با سلام دوستای عزیزم مرسی دست گلتون درد نکنه از اموزه های مفید تان
همه حرفای شمارو درک میکنم و قبول دارم .دیشب بابام باباش حرف زدن گفتن ک دخترشون همجین حرفیرو زده ما هم هیچ اصراری برای ادامه این زندگی نداریم.باباش گفته من نگفتم خودش گفت زنگ میزنم منم عصبانی شدم گفتم برو بزن.بابام ازش پرسیده بود ک شما میخواین جدا شن.گفته ک مگه جدای دختر واسه پدر و مادر راحته!4شنبه داییش گفته میام بزارین اونم بیاد حرف بزنیم.به شام دعوت کردن. ولی بابام میگه نمیریم.انگار این نقشه مال دایش بود ک زنگ بزنه به بابام اون حرفو بزنه.
منم ک تا حالا کاری نکردم ک تحقیر بشم.اینا خودشون هستن ک حرف خودشونو پس میگیرن.
ای تک جان درسته ما ترکیم.به نظرم اگه داییش زنگ زد بگم ک خانوم همجین حرفیرو زده پس بره اقدام کنه.من فردا پس فردا نمیتونم بهش یه چیزی بگم ک زود میگه طلاق میخوام
بعضی از دوستان چنان واقعیت زن منو میگن ک من فک میکنم میشناسین.واقعا خود شیفته هستش تو نظر خودش میگه همه باید به من تعضیم کنن.میدونم تو فک و فامیلشون زیادی تحویلش گرفتن.اصلا قدر شناس نیست هر چقدر محبت بکنی میگه وظیفته.من خودم پسر امروزی هستم از لحاظ ظاهری هم بد نیستم ک بگه با حودش این کیه نسیب من شد.حداقلش از پسرهای فامیلاشون و شوهرهای خواهراش خوشگلترم و وضع مالی انجنان بدی ندارم باز از شوهر خواهراش بهتره .خونه و ماشینو و مهندس یه شرکت دولتی هستم
از خداش باشه مثل منو پیدا کنه.اگه واقعا من مشکلی داشتم اینارو ک اینجوری شناختیم الان طلاقشو گرفته بودن.منتها اینا میخوان کوتاه نیان و امتیاز بگیرن از ما
خوب دوست نداشت منو چرا میومد ازدواج میکرد با من.یه بار به باباش گفتم این خانوم دلش با من نیس.گفت ک اگه با تو نبود ک نمیومد محضر اون همه امضا میداد.
گفتم پس مشکلش چیه چرا اینجوری میکنه.میگه محبت کن بهش زیادی ازش ایراد نگیر هر کی به اون محبت بکنه اون میره طرف محبت.والا ما اونقد محبت کردیم بهش ...هر موقع گفتم چته؟گفت درس میشم نگران نباش.
میگم الان فرصت خوبی پیش اومده چیکار کنم ک ببینم وافعا میخواد با من زندگی کنه یا به حرفم گوش میده...چون دو روز دیگه دعوت کردن خونشون ک دایش هم میاد جلسه بزارن
پیش اااا پیش از کمک و راهنمایهاتون ممنونم.واقعیتش الان دیگه واسم مهم نیست ک طلاق بگیره بره..مهم اینه ک وقتی یه حرفیرو بهش میزنم زود نگه چرا گفتی من خودم میدونم چی درسته چی غلطه.خودمم نمیخوام ک اقدام کنم به طلاق به خاطز مهریه .ولی حالا ک حرف طلاقو خودش کشیده وسط الان فرصت خوبیه ک بنشینمشون سر جاشون یا این ور یا اون ور
میدونم اولش میگم ک چون خانوم همچین حرفیرو زده پس یعنی منو نمیخواد ک این حرفو زده اگه میخواست هیچ وقت نمیزد همچین حرفیرو.فک میکنم دایش ماس مالی کنه چون خیلی با سیاست هستش.میگم دلیلشو بگه ک چرا گفته میخواست منو بترسونه یا این ک من بیام بیوفتم به پاهاش یا چی ...

لطفا شما هم اون چیزایرو ک به ذهنتون میرسه واسم بگین مرسی از همتون