سلام لطفا کمکم کنید. شوهرم نسبت به خانواده اش خیلی حساسه. به طوری که هرگز اشتباهات اونا رو قبول نمیکنه. کلا مدلش اینجوریه که همه چیز و واسه خودش و خونواده اش میخاد. هرچی خودشون داشته باشن اصلا به چشمش نمیاد. ولی مال بقیه مردم چرا. پدرش مغازه داره وضع مالی خوبی داره . ۴ تا خواهر داره همشون مجرد و شاغل و درامد خوبی دارند. ولی هیچ وقت نمیگه خواهرم چقدر پول دارن یا بشینه پولاشونو حساب کنه. ولی وقتی دختر یا پسر غریبه رو میبینه که شاغل ومجرده و درامد خوبی داره. هی میگه که ببین فلانی چقدر پول داره چه درامدی داره پولاشو چکار میکنه. یا چقدر سود پول میگیره.ولی در مورد خودشون.هیچی نمیگه اگه بگی بهش برمیخوره که تو چکار اوناداری. دوتا از خواهراش طلاق گرفتن. مشکلشونم این بوده که شوهرشون با خانواده هاشون خیلی رفت و امد داره و از این حرفا. ولی در مورد خودشون نه برعکس یعنی همه حقی رو به خودشون میدن ولی به طرف مقابلشون نه. تا حدی که یکی از داماداشون ارث پدری گرفته بود. شوهرم و برادرش و باباش بهش گیر دادن که باید ارثشو کنه به اسم دختر اینا البته شوهره اخر سر قبول نکرد بعد از ۷سال زندگی از خواهر شوهرم جدا شد.. یا سر خرید خونه هاشون حتما باید خونه به اسم خواهراش باشه. ما شهرستانیم خواهر شوهر هام تهران . سر هر تعطیلی که میشد حتی اگه ی روزم بود پا میشدن می اومدن شهرستان که نکنه فامیل شوهر شون برن خونشون. بعد وقتی به شوهرم میگفتم میگه اخه خانواده دامادشون خیلی میرفتن خونه خواهراش. وقتی خواهراش میخواستن ازدواج کنن پدر شوهرم به دخترش میگفت ی جایی خونه بگیرن که فاصلشون از خانواده شوهرشون دور باشه. بعد ما ۴ سال با پدر شوهرم توی یک اپارتمان زندگی کردم. وقتی ما خونه خریدم شوهرم حاضر نبود که سه دونگ خونه رو به اسم من بزنه. در حالی تو خرید خونه منم ی مقداری کمک مالی کرده بودم. الان هم برای اینکه من باهاش بحث نکنم. هنوز سند خونه امون نزدیم.
شوهرم هر ادم پولداری رو می بینه میگه وای از کجا اورده و پولای طرفو حساب میکنه و یا پولاشو چکار میکنه.ولی اگه بهش بگی بابات پولاشو چکار میکنه. یا ی کمک مالی گاهی که احتیاج داریم از بابات بگیر. میگه بابام بیچاره پولش کجا بوده . باباشم ۲۴ ساعته داره میناله. ی چیز دیگه از همه مردم توقع دارن ولی از خودشون نه.خیلی هم مف خورن بخصوص پدر شوهرم. مثلا ی وقتایی تعطیلی چیزی هست پدرشوهرم میگه بریم شمال من اونجا خیلی اشنا دارم چون برنج فروشی داره. میریم خونه طرف حسابام. البته ی چند باری خودشون با دختراش رفتن. کلی هم پدر شوهرم تعریف میکنه که چقدر ازشون پذیرایی شده.بعد ی دفع یکی از شمالی ها اومده سمت ما به زور بردنش ی شب خونشون و ی شام بهش دادن.
کلا رفتاراشون خیلی رو اعصابم هست. خیلی دو گانه رفتار میکنن. وقتی هم به شوهرم میگم و با دلیل و مقایسه رفتارهاش باهاش حرف میزنم قبول نمیکنه. میگه نو عقده ای شدی.تو رو خدا بگید باهاش چکار کنم.خسته شدم از دستش