سلام
اول به طور خلاصه مشکل خودم رو مطرح میکنم بعد از درونش یک سوال کلی می پرسم که پاسخ دادنش ممکنه برای خیلی ها مفید وهدایت کنده باشه.

همسر خواهرم قبل از نوروز پیشنهاد ازدواج خواستگاری رو مطرح کردند که ایشون وبرادرشون از دوستان قدیم ودوران بچگی وهمسایه قدیمی خانواده آنها هستند ،و کاملا این آقا و برادرشون رو میشناسن و از لحاظ یک مرد تایید میکنند. این اقا 3 سال سال پیش به خانم ازدواج کرده دردروان عقد در مسائل اعتقادی و فرهنگی این طور خودشون میگن با خانم به مشکل بر میخورن اما با اصرار خانواده ها با هم عروسی میکنن و کمتر از یک ماه نگذشته خانم به قصد طلاق خونه رو ترک میکنه و به هر حال ایشون الان یک سال هست که جدا شدند وکلان بیشتر معیارشون اینه که حتما طرف مقابلشون رو بشناسن.
و اما مشکل :
زمانی که پیشنهاد رو مطرح کردند ما قصد سفرداشتیم به شهر دیگه ای که کاری هم اونجا داشتیم( اتفاقا به منزل همون خواهرم می خواستیم بریم و برادر ایشون که رابط اصلی هم بودند با خانواده اش توی همون شهر زندگی می کنند.) وبرای شب عید بلیط تهیه کرده بودیم وقتی موضوع مطرح شد ما اجازه دادیم تشریف بیارن تا حدودی ایشون رو پسندیدم و شرایطشون رو قبول کردم حتی با موضوع طلاقشون کنار اومدم بعد چون ما برنامه سفر داشتیم شب قبل از حرکت هم به اصرار اونها یک جلسه یک ساعتی دیگری هم برگزار شد که در کل این دو جلسه به نکته منفی وعدم تفاهم خاصی نخوردیم .
خلاصه ما نوروز حرکت کردیم رفتیم و تماسی از طرف اونها گرفته نشد تا اینکه به محضی تموم شدن تعطیلات من خانواده ام رو قانع کردم که هرچه سریع تر به خونه برگردیم که غیبت طولانی ما موجب ناراحتی یا سوء تفاهم طرف مقابل نشود ، اما اونها بعد از یک هفته تماس گرفتندو دلیل تاخیر تماسشون رو اینم طح کردند که ماخوستند ما خستگی سفر از تنمون در بیاد و جلسه بعدی رو هم با یک هفته تاخیر هماهنگ کردند !
در جلسه سوم درمو رد پوشش صحبت هایی شد ( من چادری ومحجبه هستم ) ایشون گفتند من برام مهم نیست طرف چادر بپوشد یا مانتو گرچه چادر بهتر است اما کسی که چادر میپوشد باید زیر چادر مانتویی بپوشد که هرلحظه اراده کرد هم بتواند مانتو در بیارد در ثانی رنگ خاصی هم نپوشد آرایش هم تا زمانی که با من هست در حد خیلی کم و بدون منم در حد صفر با مینتوی خیلی ساده و بدون آرایش و رنگ هم زننده نباشد ..... ( خلاصه گرچه من همه اینها رو رعایت میکنم اما بعضی موارد حس کردم شبیه به بد دلی می شود. از لحاظ اعتقادی مثل همیم شاید یکم من مذهبی تر باشم
در ثانی ذکر کردند شما جلسه اول ودوم مانتوی مناسبی نپوشیده بودید
که من بلوز شلوار با چادر پوشیده بودم واصلا طوری نبود که کسی متوجه بشود که من چه چیزی زیر چادرم پوشیدم.
خلاصه به اختلافاتی در مودر رنگ که ببرای هردومون مبهم بود رسیدیم و جلسه طوولانی ما تمام شد
تا اینکه روز بعد مادرشون تماس گرفتند گفتند ( آقا) خسته هستند و به مدت نامشخصی 15-20 روز قصد سفر دارند و اما جویا شدند که چه زمانی مجددتماس بگیرن ماهم گفتیم بهتر فاصله جلسات نزدیک تر باشه که رشته افکار پاره نشود حتی من کمی دلخور شدم از ماجرا اما مادرشون عنوان کردند مشاوران میگن باید فاصله باشد بین جلسات تا درگیری احساسی ایجاد نشود
این موضوع تا چه درسته ؟ آیا رفتار ایشون به نظرتون سرد نمیاد ؟
در جلسات لحنشون یکم شبیه خط ونشون کشیدن بود. من از لحاظ ظاهری کمی سرتر هستم تحصیلاتم تقریبا بالاتر هست و لی از بقیه جهات به هم میخوریم.