به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 93

Threaded View

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array

    Icon18 تحقیرهای بیش از حد همسرم

    سلام من مینا هستم 30 سالمه همسرم 39 الان چهارساله که ازدواج کردم هر روز با شوهرم بحثتهای متفرقه داشتیم تا الان .... هر دفعه هم تویدعوا یا کتکم زده یا فحشهای ناجور داده....
    دو بار اقدام به طلاق کردم هر دفعه اومد کسی رو واسطه کردم بخشیدمش.. الان دیگه دفعه سوم نمیخوام ببخشم چون داره بهم ظلم میشه .... چون فکر میکنه پدر اعیتاد داره هر طوری باشه میمونم با هاش زندگی میکنم.. بهم گفتن بچه بیار بهتر میشه ولی هر چی فکر کردم و مشاوره میبینم که آوردن بچه هم به صلاح نیست ... هر چند خودش هیچ نظری نسبت به این موضوع نداره ..دیشب دعوای شدیدی داشتم توی تاپیک به همسرم میگم بچه میخوام سکوت میکنه . چند روز پیش رفتم مشاور با حرفهایی که زدم گفت که همسرتون و شما باید روان درمانی بشید ...اما همسرم به هیچ عنوان حاضر نیست بیاد ...خلاصه میگم که دعوامون سر چی بود داشتم خونه تکونی میکردم اومد جای رخت خوابهای کمد دیواری رو عوض کنم گفت تا من نگفتم حق نداری جابه جا کنی گفتم چرا اینطور داد میزنی زن برادرت بالاست خوبیت نداره صداتو بشنونه ببین اونم داره خونه تکونی میکنه همسرم داد و هوار نمیکنه ...برگشته میگه تو کجا اون کجا تو گوه اونم نمیشی ..... گفتم بهش این حرفهایی که میزنی بدتر باعث تنفرم میشه نگو باور کن من اجازه نمیدم تو دیگه بیش از این تحقیرم کنی اگر ادامه بدی میرم و جدا میشم گفت میخوای بری جدا بشی بری ور دلت پدرت معتادت که خونه های تیمی بیان ببرنت و.......... روم نمیشه بقیه اش بنویسم ... همه اینا قبلا هم میگفت و میامد خونه پدرم معذرت میخواست ولی دیگه داره لوس میشه و به این کار عادت میکنه .... اینقدر این حرف بهم فشار آورد که زدم عکس خودمو روی میز شکستم و خرد شد اومد سمتم و کتکم زد گفت برو خونه پدر که همه زندگیش صدقه است بزن بشکون .. میدونید چرا اینو میگه چون من سیدم و پدرم حق سیدی میگیره .... خلاصه دیگه فکر میکنم تموم شدم......... بهتر نمونم کمکم کنید عزت نفسم که از بین رفته و غرورم که از بین رفته ترمیم کنم و بتونم دوباره به زندگی ادامه بدم... نمیدونم اجازه بده جهیزه ام بیارم یا نه ...... الان خونه خودم هستم و تصمیم دارم خونه خودم بمونم و اقداماتم انجام بدم عصر وقت ملاقات با وکیل دارم

    - - - Updated - - -

    چرا کسی جوابمو نمیده ... میخوام تنها زندگی کنم ... از پدرم هم دیگه متنفر شدم اگر یکم به فکر آینده من و خانواده ام بود الان این همه درد نمیکشیدم....میخوام تنها زندگی کنم نمیخوام به خونه پدرم هم برگردم . اونجا هم مشکلات هست اما آرامش بیشتری دارم ... یعنی کار درستی میکنم برای طلاق خودم که کاملا موافقم و خوشحالم که دارم تصمیم درست میگیرم حس آزادی بهم دست داده..... حس میکنم خوردم زمین و حالام میتونم بلند بشم و دوباره زندگیمو بسازم ....یعنی میتونم .... کاش عید نبود الان این چند روزه عید مجبورم به اجبار به مهمونی برم و برم مهمون بیاد تا مشکلم حل بشه بعد به همه اعلام کنم ... کسییییییییییییییییییییییی ی نیسیییییییییییییییییییییی تست که مرا یاری کند

  2. کاربر روبرو از پست مفید مینای سخن گو تشکرکرده است .

    بارن (شنبه 23 اسفند 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.