سلام من یه زن سی و یک ساله هستم که یازده سال پیش عاشق شوهرم بودم و با ایشون ازدواج کردم ولی شوهرم اصلا اون چیزی نبود که من میخواستم یه آدم شلخته که نه زبون خوبی داره نه رفتار خوبی .
مدام خودش واسه اشتباهاتش تبرعه میکنه و من و محکوم .اصلا هر چی جلوتر میریم زندگی واسم بی معنی میشه .از آدم توقع های بی مورد داره فقط میخواد که من انیشتن باشم ولی من نمیتونم چقدر نیازهای یه مرد و باید برطرف کنی .هزار بار بغل اسمش جان گذاشتم یکبار بهم جان نگفته وای که حالم گرفته میشه از مردی که باهاش زندگی میکنی باهات انقدر سرد برخورد میکنه ؟ جالب اینجاست که وقتی زن خراب میشه میگن یه جاش مشگل داشته که اینکارو کرده تو رو خدا کمکم کنید چطوری باهاش کنار بیام آخه من یه دختر شش ساله دارم ؟