سلام گل آرای خوبم. از اینکه آشفته ای ناراحت شدم.انشاالله زودتر به آرامش برسی. چون کمی شرایط مشابه تورو داشتم گفتم با وجود کمی اطلاعاتم برات پست بذارم بد نباشه. من اینقدر روی زود اومدن شوهرم حساس بودم که قبل عقد تو خواستگاری هم گفتم که برام مهمه و همسرم گفت تا الان که مجرد بوده 7میومده اما از این به بعد 4میاد. که بعد عقد ذره ای عملی نکرد و هر ساعتی دلش بخواد میاد.منم مثل تو میدونم اهل خلاف نیست اما بی برنامست و فکر نمیکنه منم نیاز دارم که با اون باشم (من از صبح تا شب تنهام و نه سر کار میرم و نه دانشگاه . یعنی تمام روزو به امید اینم شوهرم خونه بیاد و اون دیر میاد) من برای خلاصی خودم از این فشار برنامه گذاشتم.چون همسرم زیاد از خوش گذرونی من خوشش نمیاد بیرون مجبورم نرم یا مثلا در حد هفته ای یک بار (خونه مامانم خیلی نزدیکه) وقتی عصر داره میره بیرون منم میرم خونه مامانمو قبل اینکه برگردم میام خونه و تو همون مدت سعی میکنم خیلی بهم خوش بگذره. موقع های دیگه هم برنامه میذارم برای خودم. کارایی که دوست دارم انجام میدم. باید سعی کنم وجودمو وابسته به شوهرم ندونم چون فقط خودم اذیت میشم. شما که از صبح سر کاری و اتفاقا راحتر میتونی وقت باقیموندتو خیلی خوب پر کنی جوری که اصلا نبود همسرت آزارت نده. البته شما فکر میکنم به خاطر موارد دیگه ای آشفته ای و این دیر اومدن های همسرت نمک به زخمت میپاشه. چون خودت مدیریت قوی داری و تو کارت موفقتری بیشتر متوجه اینجور معایب شوهرت میشی و حق داری.به نظر من اینکه همسرتو از لحاظ حرفه ای قبول نداری یا از خیلی لحاظ های دیگه به طور کلی احساس ارزشمند بودن برای ایشون زیاد نداری،باید اینجارو اصلاح کنی. نمیدونم تونستم منظورمو بگم یا نه. اما احساس میکنم که قبولش نداری حالا تو خیلی موارد. چه کار چه تو مدیریت زمان چه تو فهمیدن خوب و بد ... من دقیق تمام تایپیک هاتو نخوندم اما این فکرو درباره شما داشتم. درسته و اگر درسته در چه زمینه هایی بهش اطمینان داری که درست عمل میکنه؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)