از بعد از یک دعوای لفظی که خودش حل شد و رفت پی کارش، من شدم مثل جغد، شبها تا صبح بیدارم و روزها تا شب سرمو گرم می کنم به کار کردن... تمرکزم اومده پایین، درست غذا نمی خورم، معاشرتهامو با دوستام کم کردم... توان حرف زدن در مورد احساسم را ندارم... چهره ها و اسامی را فراموش می کنم... سطح اضطرابم خیلی بالاست... مخصوصا به خاطر اینکه همه اش بیدارم... کاش فقط بشه من یک ساعت بخوابم... نمی دونم چطور از این وضعیت خلاص بشم. شرایطم دست کمی از افسردگی نداره ولی برام عجیبه که در عرض 20 روز چرا اینقدر عمق پیدا کرده... امروز دیگه حتی شماره تلفن خودمو تشخیص نمی دادم توی موبایل برام سؤال بود این کی هست... اگر راهکاری برای این وضعیت دارید ممنون می شم راهنمایی کنید.