سلام مرسی از سایت خوبتون دنبال چنین سایتایی بودم.در واقع نمیدونم از کجا شروع کنم من 21 سالمه وچهار سالی میشه که ازدواج کردم شوهرم هم پسرخالم هستن یعنی اون قبل ازدواجمون اومد و اعتراف کرد که دوستت دارم وبعد مدتی ازم خواستگاری کرد که عمو و داییم بزرگه مخالف این ازدواج بودن خیلی تلاش کردن که ما باهم ازدواج نکنیم همش میگفتن که شما مناسب برای هم نیستین.ولی در اخر دیگه ازدواج کردیم و حالا یه پسر 2ساله دارم.شوهرم بعد یه سال از ازدواجمون منو از همه چیز منع کرد منو از دیدن خونوادم دوسال محروم کرد خیلی بددله همش سکوت میکنم در مقابلش ولی بی فایده ست منو چادر پوشوند زورکی.اون از سکوتم خیلی سواستفاده میکنه.باور کنید سه سالی میشه که باهم نرفتیم بیرون اگه عروسی یا جایی دعوت باشم باید باخونوادش برم دکتر وغیره هم باید با خونوادش برم بیرون تصور کنید حتی اگه بخوام یه کوچه پایین تر از خونمون برم باید با مامانش برم.خیلی عصبیه همش ازش ترس دارم اگه بخوام بگمش منو خونه مامانم برسون هزاربار میمیرم و زنده میشم میترسم دعوام کنه.دسته بزن داره ممنون اگه منو یاری کنید