سلام
چه خوب که اومدی و اینجا نوشتی
حتی اگر اشاره ای هم به رنجت نمی کردی، می شد حدس زد که چقدر برات شرایط آزار دهنده است. بسیار متاسفم بابت این موضوع. اما ...
اما چیزهایی هست که نمی دانیم و نمی دانی.
چیزهایی هست که حواست و حواسمون بهش نیست.
چیزهایی هست که از فرط وضوح، دیده نمی شوند.
شاید اگر جای زنی بودی که ازدواج کرده و با یک بچه، دچار خشونت همسرش هست و نه راه پس دارد و نه پیش...
شاید اگر خدایی نکرده عضو اساسی دیگری نداشتی... مثلا چشمت نمی دید، یا دنیا برات ساکت بود، یا پای رفتن نداشتی ...
شاید اگر سقف امنیتی بر سرت نبود ...
شاید اگر بچه ای معلول داشتی و نه توان دل کندن از او، و نه توان تحمل او ...
آن وقت جور دیگری فکر می کردی؟ ...
من هم مثل تو وقتی همه چیز را به زور می خواهند به حکمت و مصلحت خدا ربط دهند، دست و دلم به همراهی نمی رود و هزار پرسش بی پاسخ به ذهنم هجوم می آورد.
حکمت گرسنه ماندن آن همه کودک از همه جا بی خبر چیست؟
کدام توجیح می تواند پاسخگوی رنج هزار آواره جنگ باشد که یک روز صبح بی خبر از خواب برخاستند و متوجه شدند امروز دشمنند و باید تقاص بدهند؟
اما ای کاش کمی عمیق تر و کمی وسیع تر به مشکلت نگاه می کردی ...
کدام آدم را دور و برت می توانی پیدا کنی که بی نقص باشد؟ شاید بگویی نقص من تاثیر گذارتر از بقیه است. باشد. قبول نقص این آدم چطور؟ نقص هزارن آدم بیمار لاعلاج دنیا چطور؟
منظور مرا گرفتی؟ خواستم بگویم هر کداممان مشکلاتی داریم. به تبع انسان بودن و زیستنمان در این دنیا، در یک درجاتی از سختی هستیم. یکی مثل تو بیشتر و یکی مثل من کمتر. اما هیچ وقت همه چیز با هم OK نیست.
حالا در این آشفته بازار چه می توان کرد؟
1- بی هیچ تلاشی تسلیم شد و رنگ ناامیدی گرفت
2- نقصمان را بپذیریم، اما تلاش کنیم جهات دیگر زندگیمان را پیش ببریم.
می دانی که کدام پاسخ بهتر است ...
شاید ظاهرت جلوی یک ازدواج زودهنگام بر مبنای ظاهر را از تو بگیرد، اما قطعا نمی تواند مانعی بر سر دنبال کردن علایقت باشد و قطعا نمی تواند قلب مهربانت را از تعالی بخشیدن به زندگیت باز دارد.
امیدوار بمان نازنین . همچنان که همه آدم های اینجا، باوجود نقصهایمان، هستیم
هر چیز که در جُستن آنی، آنی
مولانا
علاقه مندی ها (Bookmarks)