با سلام خدمت یاران همدردی
1سال از آخرین تاپیکم میگذره اونموقع خیلی آشفته بودم الان که تاپیکمو خوندم دیدم چقدر عوض شدم صبور و آروم شدم و دیگه یه آدم ضعیف و غر غرو نیستم. رابطم با همسرم خدارو شکر بهتر شد البته یک بار تا پای جدایی رفتیم همین باعث شد به این نتیجه برسه که رفتارش غلطه و اینجا بود که مادرش هم طرف منو گرفت و گفت اعتراف میکنم بچه خوبی تربیت نکردم و اگه زندگیتون به هم بخوره مقصر منم و پسرم.
بعد ازین ماجرا همسرمم تلاش کرد بهتر بشه و خدارو شکر نتیجه داد و الان مشکلی نداریم.
تنها چیزی که با من موند و حل نشد حتی به کمک مشاوره ترسم از مادرم بود و هست. مادرم همچنان از منو همسرم ناراضیه چون بهشون کمک مالی نمیکنیم هربار منو میبینه یا زنگ میزنه سیلی از طعنه و کنایه به سمتم روانه میکنه از داماد و دختر بقیه تعریف میکنه، متلک میزنه که بعضیا درک و شعور ندارن و...
چند وقتی هست این متلکا رو به همسرمم میگه و اونم حساس شده من هرچی میخوام ماستمالی کنم که منظوری نداره اما بالاخره میفهمه.
تمام تلاشمو کردم بی تفاوت باشم اما نشد مادرم دست بردار نیست و منم نمیتونم بی تفاوت باشم چون مدام تکرار میکنه. میشه کمکم کنید چه برخوردی بکنم که هم خودم آروم بشم هم زندگیم. چون واقعا حرفای مادرم که مدام متلک میگه روم تاثیر میذاره و از خساست همسرم اذیت میشم و ته دلم سرد میشه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)