به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 مرداد 02 [ 18:21]
    تاریخ عضویت
    1395-8-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    5,433
    سطح
    47
    Points: 5,433, Level: 47
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 6 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با غم بچه دار نشدن چطور کنار بیام؟

    با سلام خدمت دوستان فروم همدردی
    راستش من و همسرم بعد از گذراندن دوران درمان نازایی که مشکل برمیگرده به همسرم، و تمام زمان سعی کردم همیشه کنارش باشم و بهش آرامش بدم !
    ما وارد سیکل میکرو شدیم و با اینکه دکتر جنین شناس به ما توصیه کرده بود وارد این سیکل نشویم و حتی احتمال تشکیل جنین "بسیار بسیار بسیار" پایین می باشد ولی ما به گفته دکتر همسرم و اشتیاق خودم وارد سیکل شدیم و خوشبختانه و درکمال معجزه چهار جنین برای ما تشکیل شد .
    که ما به تازگی دو تا از آنها را انتقال دادیم و متاسفانه منجر به بارداری نشد و از اون به بعد حال خودم و حال همسرم به شدتتتتتتتت خراب است و روزی که متوجه شدم تست بارداری منفی است هر دو خیلی گریه کردیم. امیدم به دو جنین دیگر است که ببینیم خدا برامون چی میخواد!
    حالا از این ماجرا سه روز گذشته و چیزی که باعث شد من اینجا پست بگذارم این هست که من از ابتدای زندگی مشکلاتی با خانواده همسرم داشتم و حتی خوده همسرم از وقتی متوجه شدند ایشون نابارور هست رفتارهاشون با من خوب شده! و اینکه حتی همسرم نمیدونه اونا چه چیزا و چه کارهایی با من کردند!

    ولی چیزی که آزارم میده اگر مشکل از من بود مطمینم رسوای عالمین می کردن! خواهش می کنم بگین چطور نامردی هایی که به من کردن ، برای آرامشم فراموش کنم؟
    دوم و مهم تر چطور با غم بچه دارنشدن کنار بیام؟
    من شاغل هستم و خودمو سرگرم کار کردم ولی در محل کارم اگر حتی یک زن فقیر بیاد که چندین بچه دارد مثل فیلم ها اصلا نمیفهمم و غرق در تماشای بچه هاش میشم و میگم خدایا کاش کمتر عذاب میکشیدم ، فقط بچه من روی این کره زمین اضافه بود!!
    ولی خب بازم سعی میکنم خودمو به آرامش برسونم ولی حس میکنم شدیدا نیاز به همدردی دارم
    پی نوشت: من 33 ساله همسرم 35 ساله هستیم
    ویرایش توسط hiva_yekta : یکشنبه 12 دی 00 در ساعت 13:47

  2. 3 کاربر از پست مفید hiva_yekta تشکرکرده اند .

    Mvaz (یکشنبه 12 دی 00), باغبان (یکشنبه 12 دی 00), طنین باران (چهارشنبه 15 دی 00)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hiva_yekta نمایش پست ها
    خواهش می کنم بگین چطور نامردی هایی که به من کردن ، برای آرامشم فراموش کنم؟


    سلام


    طبیعتا دغدغه هایی دارین و امکان داره از طرف دیگران به شما ظلمی شده باشه و این باعث شده ناراحتی ای در دلتون باشه ،
    برای اینکه به آرامش برسید باید سَبُک باشید !
    کدورت ها و کینه ها و ...ما را سنگین می کنه .
    وقتی سنگین باشیم اوج نمی گیریم ،،،
    وقتی اوج نگیریم نمی تونیم به قله آرامش - عشق و سعادت پرواز کنیم .
    اول قلب و فکرتون را از این فکرها خارج کنید،،،
    این فکر انتقام یا ناراحتی نه این دنیا کمکتون می کنه و نه در آخرت .
    چون ما انسانها هم اعمال خودمون را داریم و طبیعتا در زندگی اشتباهاتی در قبال دیگران کردیم و یا شاید انجام بدیم .
    کی از اعمال فردای خودش آگاهه ؟
    وقتی دیگران را نبخشیم چطور توقع داریم دیگران ما را ببخشن و یا حتی خدا ما را ببخشه .

    وقتی فردی داره به شما بدی می کنه اون فرد خودش پایینه نردبانه ،،، به شما داره نردبان میده تا شما اوج بگیرید .
    برید بالای نردبان و دست اون هم بگیرید !
    اون فردی که به شما بدی کرده احتیاج به کمک داره .
    این نگاه را داشته باشید .
    ائمه و پیامبران الهی و تمام انسانهای آزاده این نگاه را دارن ، برا ی همین همیشه جاودان هستن در تاریخ و قلب ها .
    این موارد را انجام بدید ،،،بعد ببینید در زندگی جه اتفاقی براتون مییافته .
    این تاپیک کمکتون می کنه در این راستا .
    باغ غنی ذهن شما


    ................

    در مورد مسئله ای که فرمودید در مورد بچه ،،،
    ان شا الله که به نتیجه برسه .
    علم داره پیشرفت می کنه
    نا امید نشید .
    اگه یک درصد هم نشه -- می تونید به فکر آوردن و قبولی سرپرست بچه ای از پرورشگاه باشین .
    واقعا شرایط شما شرایط خاصی هست - ما همچین مسئله ای را
    در اقوام داشتیم .
    ان شالله درست بشه .


    در پناه حق .
    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 12 دی 00 در ساعت 15:57

  4. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    hiva_yekta (سه شنبه 14 دی 00), Mvaz (یکشنبه 12 دی 00), طنین باران (چهارشنبه 15 دی 00)

  5. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    درود

    مادر شدن تجربه ی احساسی ناب هست، قطره ای از عشق الهی در روح یک زن. ممنونیم که از احساستون برای ما نوشتین و مشورت خواستین.

    نقل قول نوشته اصلی توسط hiva_yekta نمایش پست ها
    که ما به تازگی دو تا از آنها را انتقال دادیم و متاسفانه منجر به بارداری نشد و از اون به بعد حال خودم و حال همسرم به شدتتتتتتتت خراب است.
    _ افرادی در جامعه هستن که رنج بیشتری نسبت به بقیه با یک درد مشترک، تحمل میکنن. چون بخش بزرگی از احساسات خودشون رو تنها به همون درد مشترک گره زدن و وقتی منبع برای این دوستان کار نکنه یا از کار بیافته، شبیه به دردی غیر قابل تحمل خواهد شد و دقایقی سرشار از یأس و غم خواهند داشت.

    مثلا فردی میگه من مجردم و ازدواج نکردم، خیلی افسردم، خیلی عذاب میکشم، با این غم چه کنم و ... .
    او بخش قابل توجهی از احساساتش بسته به ازدواج هست، گمانش اینه اگر ازدواج کرد حالش خوب میشه، دیگه افسرده نیست، دیگه عذاب نمیکشه .

    گره رو باز کرده و احساستون رو پخش کنین ( تنها روی یک چیز یا فرد نگذارین ). لطفا فاجعه سازی رو متوقف کنین، چون توان، زمان رو از شما خواهد گرفت.
    این توان و زمان بخش مهمیش باید برای شما و همسرتون و استحکام زندگی مشترکتون و اهداف دیگر قرار داده بشه. شرایط بچه دار شدن رو مطالعه بفرمایین چون چالش بزرگی در زندگی مشترک هست.
    من صرف نظر میکنم از شرایط اقتصادی و ... ، اما تأکید میکنم بر آگاهی از سلامت روان هر دو نفر، ترمیم آسیب ها در زندگی و رابطه و این چیزی هست که لازمه قبل از بچه دار شدن اونو در نظر بگیریم.

    مسائلی که هنوز ذهن و زندگی شما با اونها درگیر هست، اول قدم در راه حل کردن اونها بگذارید. ( یا من و یا دوستان بیشتر برای شما خواهیم نوشت )

    _ مطلب دوم از نظر من بحث «پذیرش واقعیت» هست. اگر کسی نتونه ازدواج کنه، نتونه بچه دار بشه و ... او درد و رنج خواهد کشید تا زمانی که تلاش برای پذیرش در زندگی داشته باشه و خودش رو از بند این رنج ها خلاص کنه.

    بدترین کمک به یک فرد دادن امید واهی به او هست، باید ببینین چگونه از پذیرش واقعیت اجتناب میکنین؟ مثلا بچه دار نشدن

    _ با چه رفتارهایی از پذیرش این واقعیت طفره میرین؟
    _ این طفره رفتن چه سودی رو عاید شما و زندگیتون کرده یا خواهد کرد؟

    * پذیرش یعنی ؛

    اتفاقات رو همان طوری که هستن درک کنیم، واقعیت رو ببینیم. لزوما هم مجبور به دوست داشتنش نیستیم، فقط بدونیم همچین چیزی هست. حالا راهی برای ارتباط آگاهانه باهاش پیدا کنیم و‌ عملکردی مناسب دربارش داشته باشیم. اونوقت شما به صلح میرسین.
    دوستان گرامی ؛

    لطفا، انجمن آموزش استفاده از تالار همدردی را مطالعه بفرمایید.

  6. 3 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    hiva_yekta (سه شنبه 14 دی 00), Mvaz (یکشنبه 12 دی 00), طنین باران (چهارشنبه 15 دی 00)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 مرداد 02 [ 18:21]
    تاریخ عضویت
    1395-8-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    5,433
    سطح
    47
    Points: 5,433, Level: 47
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 6 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها
    سلام


    طبیعتا دغدغه هایی دارین و امکان داره از طرف دیگران به شما ظلمی شده باشه و این باعث شده ناراحتی ای در دلتون باشه ،
    برای اینکه به آرامش برسید باید سَبُک باشید !
    کدورت ها و کینه ها و ...ما را سنگین می کنه .
    وقتی سنگین باشیم اوج نمی گیریم ،،،
    وقتی اوج نگیریم نمی تونیم به قله آرامش - عشق و سعادت پرواز کنیم .
    اول قلب و فکرتون را از این فکرها خارج کنید،،،
    این فکر انتقام یا ناراحتی نه این دنیا کمکتون می کنه و نه در آخرت .
    چون ما انسانها هم اعمال خودمون را داریم و طبیعتا در زندگی اشتباهاتی در قبال دیگران کردیم و یا شاید انجام بدیم .
    کی از اعمال فردای خودش آگاهه ؟
    وقتی دیگران را نبخشیم چطور توقع داریم دیگران ما را ببخشن و یا حتی خدا ما را ببخشه .

    وقتی فردی داره به شما بدی می کنه اون فرد خودش پایینه نردبانه ،،، به شما داره نردبان میده تا شما اوج بگیرید .
    برید بالای نردبان و دست اون هم بگیرید !
    اون فردی که به شما بدی کرده احتیاج به کمک داره .
    این نگاه را داشته باشید .
    ائمه و پیامبران الهی و تمام انسانهای آزاده این نگاه را دارن ، برا ی همین همیشه جاودان هستن در تاریخ و قلب ها .
    این موارد را انجام بدید ،،،بعد ببینید در زندگی جه اتفاقی براتون مییافته .
    این تاپیک کمکتون می کنه در این راستا .
    باغ غنی ذهن شما


    ................

    در مورد مسئله ای که فرمودید در مورد بچه ،،،
    ان شا الله که به نتیجه برسه .
    علم داره پیشرفت می کنه
    نا امید نشید .
    اگه یک درصد هم نشه -- می تونید به فکر آوردن و قبولی سرپرست بچه ای از پرورشگاه باشین .
    واقعا شرایط شما شرایط خاصی هست - ما همچین مسئله ای را
    در اقوام داشتیم .
    ان شالله درست بشه .


    در پناه حق .
    ممنون دوست عزیز
    اون قسمت ذهنم که گفتم مشکلات مربوط به اوایل ازدواج بوده راستش تقریبا فراموش شده بود اما یهویی وقتی دیدم شاید بچه دار نشیم یاد همه غم هام افتادم و حالم خیلی بد شد که چطور من که این همه سختی اوایل کشیدم حالا این یکی هم اضافه شد
    الان که چند روز بیشتر گذشته و یکم حالم سعی کردم بهتر کنم ، میبینم مشکل و ترس من از ادامه زندگی بیشتر مشکل بچه دار نشدنه !!
    دلم میخواد خدا رو شکر کنم که سالمم و خیلی از نعمت های دیگر را دارم ولی نمیتونم!!
    یعنی به قول دوستمون سحر خانم مشکلم و ذهنم معطوف به همون یک مسئله است که الان تبدیل به فاجعه کردمش!

    ولی خب شاید الان داغم و به مرور بهتر بشیم


    راستش من خیلی با مسئله فرزند خواندگی نمیتونم ارتباط برقرار کنم !!
    میتونم به بچه های یتیم کمک کنم و یا برای بچه های بهزیستی شهرمان در حد توانم یک سری کارها انجام بدم ولی واقعا نمیتونم حتی یکی از آنها را بیارم منزل و بهشون بگم من مادرتون هستم!! بنا بر هزار دلیل که شاید خودم تو ذهنم درست کردم


    ولی یهویی یه وقتایی که تنها میشم با خودم میگم وای قراره تا آخر عمرم تنها باشیم ، قرار نیست برای کس دیگه ای زندگیمون شیرین بشه و یهو یه ترسی از آینده وجودم فرا میگیره !
    در کل ممنون که وقت گذاشتید و کمی حال منو بهتر کردید، فکر می کنم اولش برام سخت باشه بعدا انشالله خدا راه بهتری جلومون قرار بده

    - - - Updated - - -

    سحر جان شما درست میگید ما از یک اتفاق ، فاجعه ساختیم
    من می دونم باید بپذیرم ولی الان چون یکم شرایط روحی خوبی ندارم این پذیرش برام سخت شده دلم میخواد شرایط روحیم خوب کنم برای همین هم اینجا این تاپیک گذاشتم

    پذیرشش برام سخخته چون الان میگم وای تنهایی
    وای اینده
    وای تنهایی مردن !! و خیلی مسائل دیگه
    در حالیکه شاید بچه دار هم میشیدیم اخرش تنها میمردم
    ولی خب دیگه به خودم حق میدم این افکار بیاد تو سرم ، تا شرایط یکم روی روال قرار بگیره و شاید راه بهتر یا شاید اون دو تا جنین دیگه برامون بشن آرزوی براورده نشده امروزمون ولی برای اون دو جنین دیگه هم باید الان حالم خوب باشه تا بتونم شرایط انتقال داشته باشم
    و هدفم از این تاپیک این بود که واقعا کمکم کنید تا حالم بهتر بشه
    ویرایش توسط hiva_yekta : سه شنبه 14 دی 00 در ساعت 09:29

  8. 2 کاربر از پست مفید hiva_yekta تشکرکرده اند .

    سحر بهاری (سه شنبه 14 دی 00), طنین باران (چهارشنبه 15 دی 00)

  9. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    بله متوجه هستم و البته این درسته که احساساتتون رو بروز بدین و این حق برای شما محفوظه، اما میخوام مطلبی رو براتون بنویسم.

    درد و دل خوبه، اینکه کسی پیدا بشه به شما بگه امیدت رو از دست نده، تلاش بکن، بچه دار میشی و... اما تمام این حرف ها در حد مُسکن عمل میکنه و وقتی نگرش شما تغییر نکنه، مجددا در مواجهه با حقایقی که بیرون رخ میدن و از کنترلتون خارجن دردهای شما حتی بصورت شدید تر برمیگرده و روی خودتون، زندگیتون و رابطه با همسرتون اثر منفی خواهد گذاشت.

    ما قادر نیستیم آنچیزی رو که رخ میده کنترل کنیم، اما میتونیم نگرشمون رو در مورد مسائل مختلف تغییر بدیم. اگر اینکار رو نکنیم مسائل بر ما تسلط پیدا کرده و فرمانروایی میکنن.

    صورت سؤالات خودتون رو تغییر بدین؛

    » اینبار از خودتون بپرسین، در حال حاضر واقعیت چی هست و چه واکنشی صحیح تر و عقلانی تره ؟

    _توصیه میکنم از یک رواندرمانگر خوب کمک بگیرین


    ویرایش توسط سحر بهاری : سه شنبه 14 دی 00 در ساعت 12:21

  10. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    طنین باران (چهارشنبه 15 دی 00)

  11. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hiva_yekta نمایش پست ها
    الان که چند روز بیشتر گذشته و یکم حالم سعی کردم بهتر کنم ، میبینم مشکل و ترس من از ادامه زندگی بیشتر مشکل بچه دار نشدنه !!

    ممنون از پاسختون
    تشکر .
    امیدواری یه سبک تفکری هست ،،، تو این سبک تفکری یه چیزهایی خیلی مهمه :

    -فرد امیدوار اهداف واقع بینانه داره و در خیال و رویاها زندگی نمیکنه .

    -برای اهدافش برنامه ریزی و تلاش می کنه ولی می دونه تمام 100 درصد مسائل ،باهاش و به دوش اون نیست ،،،اون چیزهایی که دست خودش هست را براش تلاش می کنه - در کنارش زندگی خودش هم ادامه میده

    -به تلاش و دعاهایش باور داره – اگه دعا باران می خوانیم با خودمون چتر هم ببریم .

    -وابسته به نتیجه نیست و تسلیم به رضای خداست و تو اتفاقات میگه ان شالله یه خیری بوده .

    - دنبال چراها نمی گرده

    - دنبال مقصر نمیگرده و با خودش و دیگران و خدا در صلح ِ

    و...


    اگه بخوام همه این موارد با مثال بگم خدمت شما اینکه :
    شما و همسرتون در مورد بچه باید تلاش خودتون انجام بدید (از نظر پزشکی و مشورت از پزشکان مختلف با توجه به توسعه علم – از نگاه دعا و توسل و توکل و ...)
    امید و باور واقعی به تلاش و دعاهاتون داشته باشید .
    ولی همین طور که دارید تلاش می کنید و دعا می کنید و سبک تفکر امیدوارانه را دارید ، وابسته به نتیجه نیستید و راضی به تقدیر الهی هستید .
    چون می دانید تمام مسائل از طرف ما نیست - سهم خودتون و همسرتون را می دونید در این تلاش وشادی خودتون را به اون گره نمی زنید .
    اگه نشد ، راه دیگر و یا راه های دیگر را هم بررسی می کنید ( سرپرستی بچه و ...)
    و اگه هم باز این راه ها براتون ممکن نبود به هر دلیلی ،،، تسلیم تقدیر الهی می شیم در اون هدف و زندگی می کنیم .


    حالا تو این موقع باید چی کار کرد ؟
    ** اهداف شغلی و مهارتی و ..
    **تقویت ذهنیت کودک شاد
    **هدف های معنوی
    **ورزش
    **وقت بیشتر با همسر
    و....




    خیلی ها هستن این مسئله را دارن ولی شاد و امیدوارانه زندگی می کنن .
    امید یه سبک تفکری در کل زندگی هست و وابسته به اهداف خاص نیست .




    این لینک را نگاه بفرمایید :
    چگونه ناامید نباشیم



    ....................

    این فرد یکی از بهتربن مربی های روحیه در دنیاست ،،و سالانه برای افراد زیادی سخنرانی داره ،،
    یه مطلب داره به عنوان : نه دستی ، نه پایی ، نه غصه ای
    پذیرش خود ، ، صلح درونی با خود و دیگران و خدا ، هدف های مختلف زندگی ، تقویت کودک شاد و .... رمز موفقیت این فرد بوده .




    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 14 دی 00 در ساعت 14:37

  12. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    طنین باران (چهارشنبه 15 دی 00)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 18:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,849
    سطح
    71
    Points: 11,849, Level: 71
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 201
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    به نظرتو ن بهتر نیست یه مقدار رو فرزندخواندگی تمرکز کنید
    یه خانمی میاد محل کار من که تقریبا 70 سال سن داره و دو بچه که در زلزله طبس خانواده شو ن رو از دست دادند رو به فرزندی قبول کرده
    و حتی باوجودی که بعدها فهمیده مشکل از شوهرش بوده و نه خودش
    الان خیلی راضیه و همش میگه اگه باز برگردم همون دوران همین کار رو می کنم

    در مورد حرف ها و حرکات خانواده همسر
    مشکل من هم هست
    سعی کن ذهنت رو مشغول کنی وزیاد این افکار رو نشخوار نکنی
    فکر نکن که حضور بچه در این مورد کمکت می کنه
    الان من با وجود مشغله زیاد باز یادم به حرکاتشون و...می افته دیوونه میشم
    ولی با تمام وجود با این افکار مبارزه می کنم

    در مورد آینده و تنهایی
    قرار نیست تنهایی ما رو بچه ها پر کنند
    شاید تصمیم گرفت از نوجوانی بره ذنبال یه زندگی جدید یا مهاجرت کرد و.....
    ویرایش توسط حیاط خلوت : سه شنبه 14 دی 00 در ساعت 15:46


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.