سلام وقت بخیر
خیلی ها اینجا با من و زندگیم آشنا هستن.ممنونم که توی تاپیکام حضور دارین
مشکل جدیدی که برام پیش اومده در رابطه با خانواده همسرم هست.من بابت تمام کارراشون توی قلبم بخشیدمشون بدون اینکه اونا تقاضای بخشش کنن من به خاطر آرامش خودم بخشیدم.
اما متاسفانه جدیدا پدرشوهرم یه بیماری پیدا کردن که نیاز هست ماهی دوبار به پزشکی در فاصله ی 2 ساعتیه شهرمون برن.اکثر اوقات همسرم اینکارو می کنه بااینکه پسر کوچیک خانوادس و دوتا برادر بزرگتر داره.خواهراشم که کلا معتقدن وظیفه پسراس.گاهی برادرشوهرام هم می برن اما اکثر اوقات همسرم میره.دیروز نمونه برداری داشتن و برادرشوهرم بردشون و گذاشت برگشت حتی نمونده بود کنار پدرمادرش ببینه چی میشه یا نمیشه کاری چیزی .سریع برگشته بود.خواهرشوهرم زنگ زد گریه کنان به همسرم و گلایه که فلانی اینجور کرده و تو از همه بهتری و اینچیزا
از اینور دوس دارم همسرم به وظیفه فرزند بودنش عمل کنه از اونور بقیه خواهر برادراش بدعادت میشن و وظیفش میدونن.نمیدونم چیکار کنم تا تحت تاثیر حرفاشون قرار نگیره و به اندازه خودش وظیفشو انجام بده و بار دیگران رو به دوش نکشه.لطفا راهنماییم کنید
با تشکر
علاقه مندی ها (Bookmarks)