به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 96 [ 05:06]
    تاریخ عضویت
    1391-10-23
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    3,558
    سطح
    37
    Points: 3,558, Level: 37
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 45 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عکس های خواهر تازه فوت شده ام را به مادرم بچه هاش نشون بدیم؟؟؟

    سلام دوستان مستقیم میرم سر اصل مطلب
    تقریبا 20 روز میشه که خواهرم بر اثر حادثه ترافیکی متاسفانه جونش ررو از دست داد دختر بزرگش تقریبا بیست سالشه پسرش 7 سالشه ودختر کوچیکش 5 سالشه دحتر وپسر کوچیکش خییییلی بیش از حد وابسته مادر شان بودن شب قبل از تصادفش خواهرم به بیمارستان پیش مادرم بوده( مادرم مریض وبستری بود) تقریبا تا صبح دختر کوچولوش گریه کرده ومادرشو میخواسته

    بعد از فوت خواهرم (خدا رحمتش کنه) برای این دخترپسر کوچولو ش گفتن که ماما ن رفته ودیگه بر نمیگرده ( بازم با این وجود چشم براه مادر شون هستن دیروز گوشی مادرش را دیده برداشته وداده دست مادرم که اینو قایم کنید تا مادرم برگرده وبراش بدیم)


    حالا این دختر پسر مستقیم نمیگن که مامان چرا نیست فقط هی بهانه میگری میکنن بخصوص وقتی خواهر بزرگه شون خونه باشه


    امروز خواهرش رفته پیش روانشناس واین موضوع را(بهانه گیری خواهر برادرش) در میون گداشته واونم گفته که اگر از مادر تون عکس یا فییلمی هست بزارید بچه ها ببین .حالا یک سوال آیاکار درستی هست که عکسا شو برای بچه هاش نشون بدیم؟؟ وهمچنین برای مادرم .
    ( که خیلی داغون شده از این اتفاق )

    من میرستم با نشون دادن عکس ها بیشتر از پیش داغون بشن .لطفا کمک کنید


    ببخشید اگر حرفا م سرو ته شده چون خودمم اصلا حال وروز خوبی ندارم نمیدونم اصلا چجوری نوشتم

  2. 3 کاربر از پست مفید دريا88 تشکرکرده اند .

    هلیاجون (سه شنبه 19 مرداد 95), بارن (سه شنبه 19 مرداد 95), باغبان (سه شنبه 19 مرداد 95)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    خدا رحمتشون کنه ، خیلی ناراحت شدم .
    بهتره خواهر زاده هاتون رو ببرید روانشناس کودک ، خیلی می تونن کمک کنند ، کدام شهر هستید ؟

  4. 5 کاربر از پست مفید داود.ت تشکرکرده اند .

    هلیاجون (سه شنبه 19 مرداد 95), بارن (سه شنبه 19 مرداد 95), باغبان (سه شنبه 19 مرداد 95), دريا88 (سه شنبه 19 مرداد 95), شیدا. (سه شنبه 19 مرداد 95)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 96 [ 05:06]
    تاریخ عضویت
    1391-10-23
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    3,558
    سطح
    37
    Points: 3,558, Level: 37
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 45 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون آقا داود .ت
    اونا تیاباد زندگی میکنن ومن پیش شون نیستم . حالا نمیدونم اون جا روانسناسی حاذقی برای کودکان هست یا نه
    و یه چیز دیگه در سوالم مادرمم مد نظرم بود

  6. 3 کاربر از پست مفید دريا88 تشکرکرده اند .

    هلیاجون (سه شنبه 19 مرداد 95), بارن (سه شنبه 19 مرداد 95), باغبان (سه شنبه 19 مرداد 95)

  7. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    درگذشت خواهرتون را تسلیت می گم.

    چیزی که من خوندم این هست که باید دقیقا با کلمه "مرگ" به بچه اطلاع بدین. نگید که خوابیده و دیگه بیدار نمی شه یا رفته مسافرت و دیگه نمی آد و ... چون باعث می شه از خوابیدن خودش یا بقیه بترسه. از سفر رفتن ترس داشته باشه و ...

    صحبت کردن عادی در مورد مادرشون، دیدن عکسها و فیلمهاش بهشون کمک می کنه.

    بهشون بگید که شما هم از این اتفاق ناراحت هستید. گریه می کنید. دلتنگ می شید ... بذارید بدونن که این حسها طبیعی هست.

    نباید در مورد مرگ مادرشون احساس گناه یا تقصیر داشته باشند ... تو بچه خوبی نبود مامان رفت و ...!!

    پدرشون باید سعی کنه ارتباط بیشتری باهاشون داشته باشه.

    گاهی در این مورد باهاشون حرف بزنید (مثلا دلم برای مامان تنگ شده یا ... ) تا اونها هم کم کم به حرف بیان و احساسشون را بگن ( به جای بهانه گیری که گفتید)
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. 13 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    andrya (سه شنبه 19 مرداد 95), fahimeh.a (سه شنبه 19 مرداد 95), nardil (چهارشنبه 28 مهر 95), saeeded (چهارشنبه 28 مهر 95), sahar67 (سه شنبه 19 مرداد 95), sara 65 (سه شنبه 19 مرداد 95), هلیاجون (سه شنبه 19 مرداد 95), بالهای صداقت (سه شنبه 19 مرداد 95), بارن (سه شنبه 19 مرداد 95), باغبان (سه شنبه 19 مرداد 95), دريا88 (سه شنبه 19 مرداد 95), ستاره زیبا (چهارشنبه 28 مهر 95), سرشار (سه شنبه 19 مرداد 95)

  9. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 20:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,165
    امتیاز
    90,563
    سطح
    100
    Points: 90,563, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,836

    تشکرشده 6,812 در 2,382 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام


    خدمت شما تسلیت عرض می کنم
    ان شاء الله روح ایشان قرین رحمت حق تعالی قرار گیرد
    از خداوند متعال برای شما و خانواده محترم صبر ، و برای درگذشته عزیزتان ، رحمت بی کران الهی را آرزو می کنم .
    .................................................. .....

    اولین کاری که به نظرم باید انجام بدهید اینکه آرامش محیط را برا ی خواهر زاده هایتان فراهم کنید !
    یعنی از محیط و مراسم هایی که احساس ها، شدت زیادی داره دوری کنید. ( برای کودک )

    ببنید خواهر زاده شما به کی بیشتر صمیمی تر و دوست تره – از اون شخص بخواهید فعلا مدتی در کنارش باشه
    سعی کنید با کودک همدردی و همدلی کنید! – اون کودک باید بفهمه شما هم ناراحت هستید – ولی شدت نگرانی باید کنترل بشه پیش کودک!
    بذارید خواهر زاده شما این همدلی و همدردی را بفهمه ! باهاش دوست تر بشید - بغلش کنید و با او هم نوا بشید


    اگر دل تنگی میکنند شما باید یه کاری کنید که کودک حس دلتنگی ازش کم بشه - پس برای همین روانشناس گفته عکس و فیلم بذارید نگاه کنه (خاطره فرد ) – به نظرم روانشناس درست گفته !

    .................................................

    کودک باید بفهمه که مادرش از دنیا رفته ! ولی این گفتن خیلی مهمه !

    مثلا بهش بگید : «ما هم خیلى ناراحتیم که مامان پیش ما نیست و ما هم خیلی دلمون تنگ میشه ، ولی میدونی مامان الان کجاست – مامان رفته پیش خدا

    امکان داره از شما بپرسه من کی می رم پیش خدا تا مامان را ببینم؟

    کودک 5 ساله هیچ وقت نمی تونه مرگ را کامل درک کنه – پس باید بهش بگی مرگ یعنی توقف تمام کارهاى جسمانی - مثلا آدم پیر میشه نمی تونه دیگه همه کارها را انجام بده میره پیش خدا.

    و بعضی ها هستند زودتر میرنند پیش خدا ؟

    شاید بپرسه چرا؟


    بهش بگید : چون فقط خدا می دونه کی میریم پیشش




    برای روشن تر شدن قضیه این کار را انجام دهید :

    برید به دفتر و مداد رنگی بیارید – سپس شکل یه پروانه را بکشید - سپس رنگ آمیزی کنید و از دنیای پروانه ها باها ش حرف بزنید !
    مثلا بگید این پروانه می تونه پرواز کنه و هر جا دوست داره بره - وقتی از دنیای پروانه ها حرف زدید - برید یه کرم ابریشم را بکشید – رنگ آمیزیش کنید – از دنیای کرم ابریشم صحبت کنید و بهش بگید :

    کرم ابریشم یه روزی تبدیل به پروانه میشه – بعض از کرم ها زودتر تبدیل میشند به پروانه و بعضی ها ، دیرتر - ما آدم ها هم این جوری هستیم .
    ولی همه کرم های ابریشم یه روزی پروانه میشند و پرواز می کنند – مامان – بابا – من – .... ما هم یه روزی تبدیل به پرونه میشیم
    و زمانش را خدا می دونه.


    می تونید وقتی دلتنگ میشه در خانه شمع روشن کنید، سپس با هم دیگه نقاشی بکشید – با هم آواز بخونید - یک وسیله از خواهرتان که بچه ها او را دیدند به خواهر زاده یتان کمکی زیادی می کنه ، مثلا گردنبند – انگشتر – تسبیح و .....بهش بگید مامان خوشحال میشه


    صحبت با روانشناس را ادامه دهید دراز مدت .


    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 19 مرداد 95 در ساعت 01:09

  10. 10 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 19 مرداد 95), sahar67 (سه شنبه 19 مرداد 95), هلیاجون (سه شنبه 19 مرداد 95), zzzz (چهارشنبه 28 مهر 95), بالهای صداقت (سه شنبه 19 مرداد 95), بارن (سه شنبه 19 مرداد 95), دريا88 (سه شنبه 19 مرداد 95), ستاره زیبا (چهارشنبه 28 مهر 95), سرشار (سه شنبه 19 مرداد 95), شیدا. (سه شنبه 19 مرداد 95)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    از صمیم قلب بهتون تسلیت میگم

    یه مورد مشابه برای یکی از اشناهای ما اتفاق افتاد و روانشناس گفته بود مفهوم مرگ رو براش کاملا قابل حس کنید و بذارید بدونه کسی که فوت میکنه دیگه برنمیگرده
    مثالی که زده بود براشون این بوده که اون بچه چند سال پیش یه جوجه داشته میمیره بچه باپدرش جوجه رو میبرن تو باغچه خاکش میکنن روانشناسه میگه از همین استفاده کنید برای توضیح دادن

    وگفته بود بهش بگید یادته یه جوجه داشتی وقتی مرد با بابایی بردینش تو باغچه خاکش کردین اون جوجه رفت پیش خدا دیگم پیشت برنگشت حالاهم باباییت رفته پیش خدا

    روانشناس گفته بود از تجربیات خود کودک سعی کنید استفاده کنید برا تفهمیم مفهوم مرگ و اینکه حداقل بدونه کسی که میمیره میره یه جای دور و دیگه برنمیگرده
    بچه ها زمانی کم کم اروم میشن که اینو بفهمن اون کسی که دوسش داشتن دیگه نمیاد تا زمانی که انتظار بکشه برا برگشتش بی قراری میکنه

    این یه تجربه بود امیدوارم کمکتون بکنه

    از ته قلبم برای شما و خونوادتون و مخصوصا بچه هاش ارزوی ارامش و صبر و قرار دارم از خدا
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  12. 10 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 19 مرداد 95), sara 65 (سه شنبه 19 مرداد 95), هلیاجون (سه شنبه 19 مرداد 95), بالهای صداقت (سه شنبه 19 مرداد 95), بارن (سه شنبه 19 مرداد 95), باغبان (سه شنبه 19 مرداد 95), داود.ت (سه شنبه 19 مرداد 95), دريا88 (سه شنبه 19 مرداد 95), ستاره زیبا (چهارشنبه 28 مهر 95), شیدا. (سه شنبه 19 مرداد 95)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    امروز [ 17:43]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    500
    امتیاز
    11,898
    سطح
    71
    Points: 11,898, Level: 71
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    86
    Array
    خدا رحمتشون کنه ( خیلی سخته بچه ها به مادر خیلی وابسته اند مخصوصا پسرها )
    من هم براشون و کوچولوشون اشک ریختم خدا کمکتون کنه

    من 10 ساله بودم که پدرم فوت کرد یادمه چندین سال عصبی و پرخاشگر بودم چون خیلی بهش وابسته بودم

    همراهشون باشین
    مادرتون و مادرپدرشون سعی کنن از نظر عاطفی بهشون کمک کنن
    مفهوم مرگ رو براشون روشن کنید باید بفهمنن که بازگشت و انتظاری در کار نیست

    به مادرتون بگین این مسئله یه اتفاق بوده شاید چون قبلش کنار مادرشما بودن مادرتون احساس گناه دارن

  14. 6 کاربر از پست مفید حیاط خلوت تشکرکرده اند .

    هلیاجون (سه شنبه 19 مرداد 95), بالهای صداقت (سه شنبه 19 مرداد 95), باغبان (سه شنبه 19 مرداد 95), دريا88 (سه شنبه 19 مرداد 95), ستاره زیبا (چهارشنبه 28 مهر 95), شیدا. (چهارشنبه 20 مرداد 95)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 96 [ 05:06]
    تاریخ عضویت
    1391-10-23
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    3,558
    سطح
    37
    Points: 3,558, Level: 37
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 45 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام وسپاس از همه دوستان که زحمت کشیدن وراه کار های خوبی دادن وهمین طور ممنون از دعا های خوب تو ن وحس همدلی تون


    چند بار خواستم پست بزارم نمیدونم چرا با محدودیت ارسال مواجه میشدم

    واما جواب دوستان

    ما هم دقيقا همين را گفتيم که مامان رفته پيش خدا وبه بهشت وديگه بر نميگره واز خوبي هاي بهش براشون تعريف کردن

    که البته نميدونيم کار خوبي کردن يا نه ؟ چون باعث شده اونا هم مشتاق بهشت بشن طوری که يه شب پسر 7 ساله اش تو حياط نشسته و بوده وگريه ميکرده وميگفته خدا يا منم بهشت را دوست دارم منم ميخوام برم به بهشت پيش مامان) .


    پدر مادرش يک سالي ميشد که با هم متارکه کرده بودن وبچه ها پيش مادر شون بودن

    يکي دو روز قبل از حادثه پدر شون اومده بوده در خونه براي ديدن بچه ها که دختر کوچولش گريه کرده ونخواسته پدرشو ببينه ونرفته هم چون بنا به دلايلي از پدرش ترس داشته

    که حتي اون شبش از ترس تب ميکنه.


    بيشتر با مادرم صميمي هستن امروز وقتي داشتم با دختر کوچولوي خواهرم صحبت ميکردم


    ميگفت هر جايي مادر بزرگم بره منم باهاش ميرم براش از پدرش صحبت کردم که گفت من بابا رو دوست ندارم .

    فغلا که مادرم تصميم داره پيش شون بمونه.

    امروز به توصیه های خیلی خیلی خوب تو عمل کردم وشکر خدا نتیجه خوبی هم داد به خواهرزاده ام که هفت سالشه صحبت کردم


    اول به هیچ وجه حاضر نبود با من حرف بزنه وخودش را حبس کرده بود توی اتاق بعد کم کم از مادرش گفتم وهمینطور از احساسی که خودمون داریم

    بعد دیدم کمکم اونم شروع کرد به حرف زدن اول یه کم گریه کرد بعد شکر خدا حالش خیلی بهتر شد واز من خواست تا هر روز بهش زنگ بزنم تا با هم حرف بزنیم (البته به لطف خدا وراهنمایی های خوب شما دوستان) بازم ممنون از همه شما عزیزان









    وحالا یک سوال ديگه ما از خانواده مذهبی هستیم وتقریبا میدونیم در مقابل مصیبت چطوری


    رفتار کنیم ( منظورم صبر هست ) وبه این هم سخت معتقد هستیم که اگر چیزی را خدابرای



    ادم خواسته باشه چه خیر وچه شر اگر تمام عالم وادم جمع شن نمیتونن مانع اون چیز بشن

    حالا با این وجودم بازم مادرم گه گاهی خودش را مقصر مرگ خواهرم ميدونه چون وخواهرم


    میخواسته بره داروي مادرم را بگيره که این اتفاق ناگوار میفته (جلو درب بيمارستان موتور

    بهش میزنه در جا به کما میره وبعد یک شب فوت میکته).









    ویه چیز دیگه هم که مادرم بشدت از اون مکان تصادف گريزونه وخودشم ناخوش احوال ومجبوره هر يه مدت يه بار بايد بره بيمارستان اگر جای دیگری میبود میشد کاری کرد ولی اینجا رونمیشه کاری کرد چون مجبوره



    حالا با مادرم چطوری برخوردکنیم؟ که برای ادامه تداویش قبول کنه بره بیمارستان

  16. 3 کاربر از پست مفید دريا88 تشکرکرده اند .

    هلیاجون (چهارشنبه 20 مرداد 95), باغبان (چهارشنبه 20 مرداد 95), شیدا. (چهارشنبه 20 مرداد 95)

  17. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 20:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,165
    امتیاز
    90,563
    سطح
    100
    Points: 90,563, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,836

    تشکرشده 6,812 در 2,382 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام



    این حس همدلی و همدردی را با خواهر زاده هایتان ادامه دهید - چون باعث میشه اونها بفهمند که شما هم ناراحت هستید .

    وقتی به این موضوع پی بردند ، به خودشون میگن یه نفر دیگه هم مثل ما ناراحت هست

    این حس یه نفر دیگه ، به کودک میگه من تنها نیستم – وقتی این حس با هم بودن را حس کنه - دیگه نمی ترسند و دل تنگ نمیشند !



    می تونید برای این حرف زدن ها تنوع هم بدهید !

    مثلا یه بار چراغ ها را خاموش کنید – شمع روشن کنید – زیر نور شمع با هم درد و دل کنید – با هم حرف بزنید – نقاشی بکشید



    اون فرد صمیمی خیلی مهمه !
    پس مادر گرامی شما و یا مادبزرگ بچه ها می تونه حتی ، منجی نوه ها ش باشه و بهشون کمک کنه !
    چون بچه ها با مادربزرگشان راحت هستند ،،، سعی کنید بیشتر در کنار هم باشند و با هم همدلی و همدردی بیشتر بکنند.

    .........................................


    در مورد مفهوم مرگ باید به بچه آهسته آهسته گفته بشه – و هر سنی مطلب بیشتر باز بشه !

    در سن ( 5 و 7 ساله ) به نظرم در مورد بهشت و جهنم نباید زیاد حرف زده بشه - بیشتر سعی کنید بگید رفته پیش خدا

    اون که بچه میگه من می خوام برم بهشت پیش مامان ، داستان پروانه و کرم ابریشم را بگید !

    یعنی باید بگید کرم ابریشم یه مدت زندگی می کنه – سپس تبدیل به پروانه میشه و پرواز میکنه !

    هر کرم ابریشمی در زمان معینی تبدیل به پروانه میشه و این زمان را خدا میدونه .

    یعنی کرم ابریشم دیگه نمی تونه مثل کرم زندگی کنه پس باید بره یه جا دیگه !


    حالا چه جوری بره : باید پروانه بشه !
    زمان اون را خدا میدونه
    ما انسانها هم اینجوری هستیم - یعنی یه عده ای جوون هستند میرند – یه عده ای زیادی پیر می شند و بعد میرند پیش خدا.



    یعنی باید کودک بفهمه ، هر انسانی در سن های مختلف دیگه نمیتونه کارهای عادی خودش را انجام بده - برا اینکه اون کارها را انجام بده ، پروانه میشه و میره پیش خدا!

    اگر این گفتار با نقاشی باشه بهتره – چون نقاشی برای کودکان آرامش بخش هست !

    البته سحر خانم هم راه حل جالبی گفتند - میتونید روش ها ی ابتکاری هم به خرج بدهید در این زمینه .

    برای رسیدن به این مهم باید کودک را خوب بشناسید !

    ............................................


    شاید کودکان فکر کنند شخصی که میره زیر خاک چه جوری غذا می خوره - چه جوری آب می خوره و ....
    و باعث میشند دلشون بسوزه ! و ناراحت بشند !

    شاید خواهرزاده هایتان فکر می کنند اگر مثلا الان مامان رفته پیش خدا – امکان داره شما هم برید و اونها تنها بمونند!
    در واقع کودک با از دست دادن یکی از والدینش ، احساس نا امنی میکنه !!!

    باید این خلع برطرف بشه و باید بدانند شما در کنارشان هستید و از اونها مراقبت می کنید .


    این نگرانی به نظرم طبیعی هست و یه دوره ای داره !
    سعی کنید در این مدت حیاتی ، احساس امنیت بیشتری برای آنها ایجاد کنید – مثلا نشان دادن عکس و خاطره ها - همدردی و همدلی - محیط امن و دور از تنش !!! به این مهم کمک میکنه .


    صبو باشید و آرام آرام خواهرزاده هایتان را هدایت کنید ، و با پیشرفت سن مطالب را بیشتر برایشان باز کنید !


    ممنون.


    .................................................. ...................................


    در مورد ناراحتی مادر گرامیتان خدمتتون بگم که برای رفع این نگرانی خداوند در سوره مبارکه الحدید قضیه را روشن کرده :


    آیه مبارکه 22 و 23 :



    هیچ مصیبتی چه در ( روی ) زمین ( از قبیل زلزله و قحطی و ناامنی ) و چه در نفوس خودتان ( نظیر جراحت و مرض و مرگ ) روی ندهد جز آنکه در کتابی ( لوح محفوظ ) پیش از آنکه آن را ( زمین یا شما یا آن مصیبت را ) خلق کنیم ثبت است ، همانا این ( کار ) بر خدا آسان است.

    این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید تأسف نخورید ، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد!




    یعنی خدا می خواد بگه اگر یه عزیزی را از دست دادید - غصه زیاد نخورید ! ما آن را قبلا با تاریخ مشخص ثبت کرده ایم ! پس ناراحت نشدید و به خداوند توکل کنید

    و از طرفی وقتی چیزی به دست می آورید مغرور نشید


    چون ما از حکمت خداوند آگاه نیستیم !



    یعنی می خوام بگم به مادر گرامیتان بگید خودش را مقصر ندونه

    آدم باید با یه بهانه ا ی بره و زمان آن برای خدا مشخصه ! ( برای خدا خیلی آسونه این کار!)

    کرم ابریشم یه روزی تبدیل به پروانه میشه ،،
    خدای کرم ابریشم میدونه کی اون پروانه میشه !


    به مادر گرامیتان این آیه را بدهید .



    یه مادر یا پدر باید فرزندش را ببوسد !

    ولی باید بدانیم فرزندانمان دارایی ما نیستند ! و ناگزیر روزی خواهند رفت .

    ما هم همین طور.


    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 20 مرداد 95 در ساعت 01:57

  18. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Shadi2 (چهارشنبه 20 مرداد 95), هلیاجون (چهارشنبه 20 مرداد 95), دريا88 (چهارشنبه 20 مرداد 95)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 96 [ 05:06]
    تاریخ عضویت
    1391-10-23
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    3,558
    سطح
    37
    Points: 3,558, Level: 37
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 45 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سپاس آقای باغبان از اینکه پیگرد تایپکم هستید وممنون از از راهنمایی های خوب ومفید تان
    همیشه توی تایپک های متخلف راهنمایی های خوب تون رو میدیدم وازش لذت میبرم

    موفق باشید

  20. کاربر روبرو از پست مفید دريا88 تشکرکرده است .

    هلیاجون (چهارشنبه 20 مرداد 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 61
    آخرين نوشته: جمعه 17 اردیبهشت 95, 22:06
  2. ماموریت این دو فرشته چه بود .... ؟؟؟؟؟؟ هاروت و ماروت
    توسط parsa1400 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 فروردین 94, 06:46
  3. تفاوت سنی و شخصیت کنترلگر؟؟؟
    توسط mahmata در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 15 اردیبهشت 93, 22:26
  4. به اين احساس اوليه اعتماد كنم؟؟؟ ... به نظرتون من زود قضاوت ميكنم؟؟؟
    توسط rama25 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 33
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 شهریور 91, 09:00
  5. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 13 مرداد 91, 19:56

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.