با سلام
من قبلا یه سری مشکلات واسه ازدواج داشتم. طرف مقابلم با اندامم مشکل داشت. توی یک تاپیک هم مطرح کردم ممنونم از کسانی که نظر دادن.
http://www.hamdardi.net/thread-26706.html
الان اون مشکلات تقریبا مرتفع شده ولی ظاهرا من اصلا نباید به ازدواج فکر کنم.
اول میخوام یکم از خونوادم بگم
من 1 خواهر و 1 برادر دارم خواهرم 33 سالشه و وقتی 24 سالش بود نامزد کرد ولی نامزدیه ناموفق و وقتی 25 سالش بود از اون آقا جدا شد. نامزدش خیلی اذیتش کرد به طوری که خواهرم واقعا از ازدواج ترسید و بعد اون دیگه حرف ازدواجم نمیزنه میگه میخوام تنها بمونم.
پدرم کارمند بازنشسته هستش خیلی مغروره ازوناییه که معتقده نباید به زنو بچه رو داد.
برادرم 30 سالشه و مجرده وقتی 25 سالش بود کلی پول از بابام بالا کشیدو رفت دبی. ولی بعد 4 سال دوباره سال پیش برگشت ایران. در حالی که همه پولاش بر باد رفته بود.الانم شده همه کاره ی خونه.چون بابام از اول اونو از همه بیشتر دوس داشت و هر چی بگه گوش میکنه. همه ی خطاهاشم به راحتی بخشیده. در حالی که همیشه از منو خواهرم گله منده. میگه اونطور که باید از درآمدتون واسه خونه خرج نمیکنین ولی برادرم فقط میخوره و میخوابه.
پدرم اخلاقای خاصی داره بعضی وقتا خوشش میاد الکی تو خونه دعوا راه بندازه
اونروز یه لیوان از دست مادرم افتاد و شکست. یه لیوانه بی ارزش. بابام کلی فحش بار مامانم کرد و شروع کرد به تحقیر منو خواهرمو مادرم . کلا اخلاقش اینه سر هیچی ماهارو تحقیر میکنه. مام نباید جیکمون درآد وگرنه کاملا میزنه به سیم آخر.اینم بگم که اون روز طفلی خواهرمم از کار بی کار شده بود چون که مدیر عامل دختر خاله شو جای این آورده بودو عذر اینو خواسته بودن. بنابرین هیچکدوممون حالو حوصله نداشتیم. منم عصبانی شدم وبه بابام گفتم توروخدا بس کنید من امتحان دارم با این شرایط که نمیشه درس خوند. برگشت گفت درس بخوره تو سرت.
از طرفی میدونه خاستگارای من وضع مالیشون تقریبا خوبه با عصبانیت برگشت گفت ببین بچه من پول ندارم واست جهیزیه بخرم اگه واقعا میخوادت باید همینجوری قبولت کنه 23 سال زحمتتو کشیدم بسه.
منم کاملا ساکت شدمو رفتم تواتاق 1 ساعت گریه کردم.
میدونم حرفش جدی بود چون با یکی لج کنه بیچاره شده طرف.
از طرفی رفتارش با غریبه ها از جمله خواستگارای من انقد خوبو عالیه که اونا خیلی خوشحالن که با همچین خونواده ای قراره وصلت کنن.
نمیدونم چه کنم ؟ با این اوصاف اصلا میشه ازدواج کرد؟ خودمم پس اندازی ندارم که بتونم چیزی بخرم. احساس بی پناهی میکنم. چون پدرم اصلا به ما توجهی نداره . مادرم ارث پدریه ناچیزی گیرش اومده. خواهرم بیکار شده. شغل خودمم دائمی نیس.
هیچ پشتوانه مالی نداریم فقط در حد خورد و خوراک پدرم تامینمون میکنه. حتی لباسامونم چندین ساله که خودمون میخریم.
در ضمن پدرم وضع مالیش بد نیس حتی واسه خواهراشو خواهرزاده هاش کلی پول خرج میکنه. ولی به ما که میرسه میگه هیچی ندارم
کمکم کنین. شدیدا احساس بی پناهی دارم. حالا دیگه باید قید ازدواج رو هم بزنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)