سلام.
وقت همگی به خیر.
من مجدد به راهنمایی نیاز دارم.
درخواست خوابگاه برای رشته ما مجاز بود و درخواست دادم و قبول شد و اومدم خوابگاه
یک همکلاسی دارم که ۸ سال از من بزرگتره و یک شغل رسمی دولتی داره و دختر خوب و مهربون و دست و دلباز و موجه و باشخصیتیه و روحیه ای بسیاااار بسیاااار اجتماعی داره. یعنی در طول یکی دو ماهی که برای شغلش انتقالی گرفته توی شهر دانشگاه، با کل مسوولین و مدیران و خیرین و کله گنده های شهر آشنا شده و ارتباط برقرار کرده. قدرت مدیریت بالایی داره و یه جورایی تمایل به ایفای نقش لیدر و مدیریت داره و البته انصافا تواناییش رو هم داره و قابل اتکاست.
خلاصه اینکه نکات مثبت زیاد داره و منم دوسش دارم.
اما من به مشکل خورده ام. چون من نسبتا درونگرا، کم حرف تر، آرامتر هستم و واقعا گاهی نیاز دارم تنها برای خودم باشم و در کل با کسی که بخواد زیاد وارد حریمم بشه و زیاد کنترلم کنه یا دخالت کنه، نمیتونم در طولانی مدت آرامش داشته باشم
چیزهایی از ایشون که منو اذیت میکنه:
۱- زیادی وقتی استرس داره، این استرس رو منتقل میکنه. من با وجود استرس داشتن درظاهرم اصلا بروز نمیدم و همه بهم میگن چقدر ارومی و رقتار و حرکاتت آرامش داره(نمیدونن تو دلم چه خبره و مثلا اینجا چقدر غر میزنم) ولی ایشون مرتب زنگ میزنه، پیام میده، وقتی پیش هم باشیم مرتب پاهاشو تند تند تکون میده در حدی که میره رو اعصاب آدم، گریه میکنه، بی قراری میکنه و مرتب جنب و جوش داره.
۲- همش اتاق ماست. دختر خوبیه ها. ولی نمیذاره من تنها باشم یکم. وقتی هم هست آروم نمیگیره. یا یهو دو سه ساعت یکسره داره تعریف میکنه از اتفاقات و خاطرات و .... یا مثلا یهو میپره لپ تابو روشن میکنه میره مثلا توی پورتال بورسهاش و با صدای بلند فکر میکنه، بعد یهو بلند میشه تصمیم به آشپزی میگیره و باز برو بیا و تقلا، بعد یهو کتاب و جزوه باز میکنه و چون استرس داره نمیخونه و فقط برگ میزنه تند تند،بعد یهو کتابو میذاره کنار میره سراغ گوشی و خبر میخونه و کلا چون خیلی اجتماعی هست تمایل داره منو از تمام جزییات هر کاری میکنه خبردار کنه. .... و این منو کلافه میکنه و من اصلا نمیرسم تمرکز بگیرم روی کار خودم. یعنی ماشالله اصلا مهلت نمیده.
۳- همممممهههه چیزو میخواد به ادم تذکر یده. یعنی من خودم میدونم مثلا امروز باید غذای فلان روزو رزرو کنم و کردم. مثلا میگه پو غذات رو رزرو کن... نیتش خوبه ها.... ولی من زیاد خوشم نمیاد کسی در این حد حتی توی جزییات ساده هم بخواد قاتی بشه باهام. این رفتارش هم کلافه ام میکنه.
۴- من دوست دارم خودم برنامه ریزی خودم رو داشته باشم و کلا علاقه به اینکه به دیگران بگم چیکار میکنم ندارم. ولی ایشون کلا چسبیده به من. مثلا من دلم میخواد نوی ارامش خودم بشینم درس بخونم و البته اگر بیاد مثلا سوال درسی بپرسه جواب میدم. ولی ایشون نمیذاره من راحت باشم. میاد میشینه میکه داری کجا رو میخونی و او هم همونو میخونه و من مثلا وقتی میخوام برم صفحه بعد، اصرار داره که وایسا منم برسم. کلا میگه بیا با هم برنامه بریزیم درس بخونیم. و من اصلا با چنین وضعیتی راحت نیستم.
۵- راستش یکم دلخوری هم از تقلب محض کردنهاش توی ترمهای قبل دارم. یکی از درسها رو که به جرات میتونم بگم حتی ۵ درصد هم یاد نگرفته بود، با تقلب کامل نمره آورد و فقط نیمنمره کمتر از من که تا حد زیادی مسلط بودم. و حالا چون توی جامع هم این درس میاد و امتحانمون هم کتبیه هم شفاهی، با استرس زیادی دست به دامن من شده که بیا باهم بخونیم. ولی راستش اصلا دلم نمیخواد در این یکی درس کمکش کنم.
۶- از قضا استاد راهنمای مشترک داریم و با این وضع رفتار ایشون، پیش بینی میکنم در بحث تز هم همین اوضاع کنترلگری و وارد حریم من شدن ادامه داشته باشه که کلافه ام میکنه.
۷-وقتی میاد اتاق، کلی وسیله و کاغذ و لپ تاب و خوراکی و ... میاره و وسط اتاق پحش میکنه، که عملا نظم اتاق مختل میشه و منم به شخصه توی محیط شلوغ و بی نظم اذیت میشم.
۸- به خاطر روابط اجتماعی بالایی که داره و دوستان و اشنایان زیادی که داره، مرتب گوشیش زنگ میخوره.و مکالمات طولانی مدتی داره و بلند توی اتاق حرف میزنه و بعضا صدای طرف مقابل رو هم میذاره رو بلندگو. که باز هم این کارش کلافه ام میکنه.
.
.
و امثال اینها.
به نظرتون چطور میتونم هم ارتباط دوستانه رو باهاش حفظ کنم هم اینکه حریم مورد نیاز خودم رو داشته باشم و ارامشم مختل نشه؟
چون از من بزرگتر هست و کلا هم دختر خیلی متشخص و خوبیه، من هم خیلی براش احترام قایلم و دوسش دارم. ولی نمیدونم برخورد صحیح برای اینکه مرز حریم خودم رو براش تعریف کنم بدون اینکه ناراحتش کنم، چیه؟ا
علاقه مندی ها (Bookmarks)