سلام
نمیدونم چجوری از رابطه 6 سالم بگم 6 سال پیش توی دانشگاه با پسری آشنا شدم خیلی دوسش داشتم و هنوزم دارم اوایل قصدمون دوستی بوود ولی بعد از 1 سال رابطمون خیلی صمیمی شد طوری که متوجه شدم بکارت ندارم چون خون ریزی نداشتم ,ولی بعدها فهمیدم نوع بکارتم اینجوری بوده طرف مقابلم فکر دیگه ای کرد اطلاعاتمون هم واقعا ناقص بوود نمی دونیید چه زجری کشیدم و می کشم ولی گفت می خوامت خیلی خوب بود خیلی. به پای همه چیش موندم دوره کاردانیم تموم شد و برگشتم شهرم تشویقم کرد درسم رو ادامه بدم همه جوره هوامو داشت تا اینکه کارشناسی قبول شدم البته تو این مدت همه اعضای خانوادش میدونستن که منو دوست داره و موافق بودن رفت سربازی 2 سال سربازی م تموم شد این مدت ها حتی 1 روز ازم بی خبرنمیموند چندین بار اومد شهری که درس می خوندم هرچی از رابطه صمیمیمون بگم کم گفتم با مادرم موضوعش رو مطرح کردم شدیداً مخالفت کرد به خاطر اینکه ما 1 طرف ایران بودیمو اونا یک طرف دیگه ولی زن داداشام در جریانه دوستیمون بودن ، همه 1 جورایی میدونستن که من 1 نفرو دوت دارم اونم همینطور تا اینکه آخرین باری که امد پیشم 1سری عکس دید که با داداشه 1کی از بچه ها که رفته بودیم بیرون گرفته بودیم دستشو گذاشته بود رو شونم البته اینم بگم که چند سال ازم کوچیکتره از اون روز به بد زندگیم نابود شد کسی که نمیتونست 1 لحظه ناراحتیمو ببینه هرچی گریه کردم التماس کردم فایده نداشت باورم نکرد خیلی گریه کرد خیلی ...
گفت همه این مدت فریبش دادم درصورتی که من تو این چند سال کوچکترین خیانتی بهش نکردم .من که تحمل 1 لحظه جداییش رو نداشتم الان 10 روز میشه که صداشو نشنیدم همه اعضای خانوادش باهاش دعوا کردن همشون نگرانم هستن تو رو خدا بگین چیکار کنم زندگیم نابود شد
علاقه مندی ها (Bookmarks)