با سلام
چه سایت خوبی!
خیلی خوبه که یه همدردسرای مجازی وجود داره !
ممکنه بگید چرا خسته از زندگی!؟ خوب بذارید توضیح بدم.
من ممکنه از نظر خیلیا آدم موفقی باشم اما خدا یه کم لطفی در حقم کرده که بقیه لطفهاشو اصلاً نمی بینم.
من 29 سالمه. دکترای برق از شریف دارم. 1 سال ایران کار کردم با یه درآمد خیلی خوب. الان هم یه شرکت خوب تو آمریکا بهم پیشنهاد کار داده و چند وقته کارای ویزای مهاجرت رو می کنم.
خداروشکر قدبلندم 180 با وزن 75.
با وجودی که پدر مادرم تحصیل کرده نیستن برادر خواهرهام همه هستن. خداروشکر اعتقاداتم رو دارم و از بچگی اهل نماز و روزه بودم. شاید بعضی وقتا یه گناه های شخصی مثل خودارضایی کردم (که اونم چون نمی خواستم فشار جنسیم باعث بشه گناهی بکنم که کسی غیر خودم هم توش باشه) اما همیشه به حق و حقوق دیگران احترام گذاشتم. تو عمرم حتی یه نخ سیگار هم نکشیدم .
آدم خیلی اجتماعی هستم و کلی دوست اینا دارم ....
خوب اینا خوبی ها بود که همیشه خدا رو واسش شکر می کنم.
حالا چیزی که همیشه از خدا بابتش ناشکریشو می کنم. من از بچه گی به خاطر عدم توجه و مراقبت سلامت چشمامو از دست دادم به این معنی که خیلی چشمام ضعیف هست (میگن مادرزادی بوده) و همچنین یکی از چشمام انحراف داره به این معنی که وقتی به طرف مقابلم نگاه کنم ماهیچه یکی از چشمام در امتداد نگاهم به طرف مقابل نیست. مطمئنم همه دوستام اینا رو می دونن اما خوب هیچ وقت کسی به روم نمیاره . تازه چون فرهنگ ما ایرانیا توش چاپلوسی هست همیشه از خوش تیپیم تعریف هم می کنن!!!!
همیشه سعی می کنم به طرف مقابلم مستقیم نگاه نکنم هرچند کسی تا حالا بهم چیزی نگفته اما میدونم که متوجه میشن. همیشه سعی می کنم از عکاسی ها فرار کنم و تو عکسها نباشم.
همیشه میگم خدایا تو که اینقد بهم خوبی دادی چرا منو مثل بقیه نکردی ! چرا من باید با بقیه فرق کنم!
البته می دونم مثل من هستند اما خوب خیلی کمند!
شاید بگید چرا با جراحی اینا اصلاح نکردم! ریسک جراحی زیاد هست و من این چشمارو به بی چشمی ترجیح میدم!
خوب تا اینجا فقط توضیح بود. بذاریم مشکلمو بگم!
من تا این سن با وجود نیاز شدیدی که داشتم از ازدواج فرار کردم چون می ترسم برم خواستگاری! خیلی دلم می خواد یه همسر نجیب زیبا داشته باشم (تحصیلاتش مهم نیست هرچند داشتن یه لیسانس خوبه) تو فامیل هم دخترای خیلی زیبا و نجیب هستند اما خوب من همیشه از خواستگاری می ترسم. میدونم برم خواستگاری احتمالا جلو روم کلی تحویلم می گیرن مثل همه دوستام اما پشت سر کلی غیبت منو خواهند کرد! حتی میگم اگه هم منو قبول کنن احتمالاً دختر خانم منو بعد چند وقت رها می کنه و میره واسه خودش! خلاصه هیچ وقت جرات نکردم ! واسه همین خواستم نیاز جنسی خودمو با خود ارضایی تامین کنم.
اما الان که می خوام برم حس تنهایی و غربت دلمو پر کرده. الان نیاز به همدم و مونس هم اضافه شده. واسه همین میخوام شانسمو امتحان کنم. به خودم میگم اگه منو قبول هم کرد و بعداً منو رها کرد میشم مثل الان تنها! شاید بشکنم اما خوب حداقل تلاشمو کردم.
ولی فکر اینکه برم خواستگاری منو می ترسونه. مخصوصاً که خوب مثل هر مردی دوست دارم همسرم در کنار نجابت و اخلاق زیبایی هم داشته باشه و الان که سنم هم بالا رفته که زیبایی واسم پر رنگ تر هم شده، اما خوب هروقت خودمو تو آینه نگاه می کنم میگم حتی اگه کسی زنم بشه بعد یه مدت ولم می کنه و میره. :(
نمی دونم چیکار کنم که جسارت پیدا کنم. الان فکر و ذهنم شده ترس! همش تو فکر میرم و ناشکری خدارو می کنم!
اصلاً بذارید یه سوال بپرسم. لطفاً اگه دوستانی که باهام همدردی می کنن کسی خانم هست خواهش می کنم صادقانه اینم جواب بدن: اگه کسی با این مشخصات بیاد خواتسگاریتون چقد احتمال داره جوابتون مثبت باشه؟ آیا می تونید همسری با این عیب رو بپذیرید؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)