نميتونم
خيلي تلاش كردم اما نشد
نميتونم ننويسم, اگه ننويسم ميميرم, يك هفته است تو برزخم , شايدم تو جهنم
كم اوردم به خدا, ديگه قاطي كردم,گريه هم جوابگو نيست
هر چي دست و پا ميزنم بيشتر خسته ميشم,
چرا بايد از فردا بترسم,يا از اون دنيا, جهنم همين جاست
پرخشمم, ميتونيد دركم كنيد. پر درد, مشتم تو خوابم گره كرده است, دلم طغيان ميخواد, دلم فرياد ميخواد نميتونم
يه وقتايي احساس ميكنم يه پيله بزرگ دوم تنيده شده و هي زور ميزنم بشكنمش و به همه بگم پروانه ام , اما زورم نميرسه, نميشكنه اين پيله
دلم يه كلبه ميخواد, يه نقطه كور برم و تو خلوتم بمونم
اثري از كسي نباشه, دلم بچگي هامو ميخواد,دلم درخت انگور خونه مونو ميخواد كه باهاش حرف بزنم و قول بگيرم رازمون بين خودمون ميمونه
بابا كه درخته رو بريد چقدر نامه نوشتم براش, چقدر التماس كردم منو ببخشه.
حالا يه لحظه ازون روزارو ميخوام, دلم ميخواد نفهمم
دلم ميخواد اروم بشم, دغدغه اينده نداشته باشم,
دلم يكي ميخواد براي خودم, مث عروسك بچگي هام
دارم ميپوسم, هر كاري كردم اروم نشدم, هر كاري ميكنم فقط مصمم تر ميشم به رفتن
نميخوااااام به خدا نميخوام
خدارو هم به خودش واگذار كردم....
دلم فرار ميخواد
دلم تنهايي ميخواد
دلم مرگ ميخواد
خسته ام به خدا
دلم ميخواددنيارو فرياد بزنم نميتونم, ازپس خودم برنميام
احساس امنيت ندارم
كاش حداقل يه ريسمان محكم بود كه بهش چنگ ميزدم اما دريغ
دلم یک بغل ماهی های کنار حوض خانه مان را میخواهد
یک بغل آسمان و ستاره هایش
یک بغل گرمای بی منت آفتاب
نه دلم فقط یک مشت زندگی میخواهد
...
بحثي نيست , حرفي نيست, رد بشه يا حذف بشه من نميتونم خودمو حذف كنم,
اين حرفاهم بايد خفه بشه تا ابد
اما من خيلي با خودم جنگيدم و باز هم فهميدم من امروز خود مرگم
علاقه مندی ها (Bookmarks)