طریقه رفتار پدر و مادرم با ما
سلام
قبلا خانم pooh یه تاپیکی به این شکل باز کرده بودن ..
چند وقت قبل تا پیکی باز کردم با عنوان تردید در انتخاب همسر ...
من فرزند اول خوانوادم هستم 27 سالمه همیشه از بچگی سعی داشتم به حرف پدر و مادرم گوش بدم و اونارو راضی نگه دارم . (بیشتر پدرم چون مادرم ازون حمایت میکنه) ... خیلی وقتا خواسته ی دلمو نمیگفتم که ناراحتشون نکنم ... تو فک و فامیل و اشنا هم همیشه به نظر همه خوب بودم و حرف گوش کن ...
پدرم خیلی ماهارو دوست داره و خیلی مسئولیت پذیر و حمایتگره و منطقی ولیییی خیلی جاها جای من نظر میداد واسه درس خوندنم واسه انتخاب رشتم واسه کارم ... ازانتخابام الان ناراضی نیستم زندگی خوبی دارم ارشدمو دارم میگیرم سر کار میرم یهجورایی شانس هم میاوردم گلیمممو از اب میکشم ولی فک میکنم همیشه چشم گفتم همیشه سعی کردم خوب باشم میتونستم نظرات بهتری بدم واسه زندگیم ندادم همش واسم مهم بود همیشه ابروی خوانوادم خیلی واسم مهم بود سعی میکردم گوش بدم حتی اگه بر خلاف نظرم بود ..
الان 2 3 سالیه خیلی واسم خواستگار میاد اما به هر نحوی رد میشدن بعضیارو پدرم ندیده رد میکرد فک میکرد شرایطشون به ما نمیخوره شایدم حق داشت ... چند نفری هم خودم میشناختم که به نتیجه نرسیدم و به خوانواده کشیده نشد . پارسال یه مورد پیش اومد پدرم شدیدا راضی من مخالف بودم اخرم رد شد الانم یه مورد دیگه پیش اومده که تو تاپیک قبلیم گفتم شرایط عالی ولی من نمیتونم کنار بیام الان حس میکنم همش به خاطر فشار پدر و مادرمه که دارم خودمو مجبور میکنم طرفو دوس داشته باشم .. چون تو ازدواج سختگیری کردم همش بهم میگن تو الان 2 ساله اخلاقت عوض شده منطقی فکر نمیکنی .. ازم ناراضی شدن ... پدرم به مادرم میگه انیسا عوض شده !!! من عاشق پدرم هستم اما نمیتونم با کسی که بهش علاقه ندارم ازدواج کنم دائم میگن تو حساسی داری سختگیری میکنی همرو رد میکنی قصد ازدواج نداری فکر سنت باش فکر خواهرای کوچیکترت باش ........ همش فشار فشار فشار .... منی که تمام زندگیم خواستم رضایتشونو جلب کنم الان جوابم اینه ... از نظر اونا به دل نشستن معنی نداره سطحی نگریه ....
طوری شده خواهر کوچیکترم از الان همش حرف خودشو میزنه به منم میگه چون همش بله چشم گفتی الان به این روز دچار شدی من نمیخوام مثل تو بشم انقد بهم فشار بیارن ... گاهی تو روشون وایمیسته
الان فک میکنم حق داره
بخدا کلافم ... دیوانم کردن ... مجبورم نمیکنن ولی با نگاهاشون حرفاشون عذابم میدن ... میدونم که خوشبختیمو میخوان اما به چه قیمتی ... صحبت یه عمره ...
توروخدا کارشناسا بیان یه نظری راجع به این مسئله بدن من فکر میکنم خیلی از جوونا الان این مشکلو داشته باشن .... چرا طرز فکرا انقد فرق داره .... چرا انقد توقع زیاده ... مگه من تا الان بد بودم که حالا واسه اینکه خواستگارمو رد میکنم بد شدم !!!!!!!!
همیشه لبخند بزن......
برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..
علاقه مندی ها (Bookmarks)