سلام من يك پسر 30 ساله هستم كه حدود 7 سال پيش با يه دختر خانمي كه 5 سال از خودم بزرگتر بود آشنا شدم كه البته اختلاف سن برا من مهم نبود. من كارشناس ارشد ميخوندم و دوستم ليسانس داشت (كه اخيرا فهميدم سيكل داشته). همون روز اول دوستي با هم در مورد ازدواج صحبت كرديم و من صريحا گفتم كه هدفم از دوستي ازدواج نيست و تنها داشتن يه زندگي بهتر و شادتره. من هميشه از ازدواج متنفر بودم و الان احساس تنفرم هزار برابر بيشتر شده. سال اول دوستي خيلي خوب بود. همه چي عشقولانه. و رابطه فقط در حد بيرون رفتن و صحبت كردن اما بعد از 1 سال دوستم دوباره بحث ازدواج رو مطرح كرد. خونوادش داشتن بهش فشار مياوردن برا ازدواج. نميتونست كسي رو قبول كنه. ولي من هم هيچ وقت نميخواستم ازدواح كنم. حدود 2 سال با هم هر هفته دعوا ميكرديم. ديگه حرمتا شكسته شد. اون حس دوست داشتنم خيلي كم شد ولي اون بر عكس هر روز وابسته تر ميشد. البته خودم هم مقصرم چون تو اين شرايط چند بار باهاش ارتباط جنسي در حد مختصر داشتم (البته هميشه با درخواست خودش). بعد از 2 سال بحث و دعوا منو تهديد كرد به خودكشي. ديگه ديوانه شده بود مثلا ميرفت روي پشت بام يا 100 تا قرص تو مشتش ميگرفت و زنگ ميزد كه باهام خداحافظي كنه. خيلي ترسناك بود. حتي هنوز فكرش برام سخته. من چند بار به خاطر ترس از خودكشي بهش قول ازدواج دادم ولي وقتي زمان ميگذشت ميديدم نميشه و زيرش ميزدم و دوباره تكرار ماجرا. تهديد از طرف اون و قول از طرف من و بعد ... ديگه يه بار گفتم برو خودكشي كن. فكر نميكردم خودكشي كنه. تعداد زيادي قرص خورد كه نزديك بود تموم كنه. خلاصه 3 تا 4 سال هم به همين شكل گذشت. حالا ديگه خانوادش هم در جريانن و من هم تا يك ماه ديگه ميخوام برم خواستگاريش. ولي ديگه نه علاقه اي هست نه انگيزه اي.
البته عليرغم اينكه من هيچ وقت قول ازدواج با خواست خودم ندادم ولي باز هم احساس گناه ميكنم و خودمو مسئول ميبينم
من ميتونم اين رابطه رو تمومش كنم ولي اگه دوستم خودكشي كنه قطعا تا آخر عمر عذاب ميكشم.
همه ميدونن ازدواج از روي ترحم اشتباهه ولي اگه شما جاي من بوديد چيكار ميكرديد؟
ممنون بابت نظرات ارزشمندتون
علاقه مندی ها (Bookmarks)