دختر شیرازی هستم با یک اقای شمالی که همکار بوذیم ازدواج کردم
آزار زبانی مادر شوهرم و درصد شدید تر پدر شوهرم اذیتم می کند.
تا وقتی با همسرم هستم محبت می کنند به محض دور شدن همسرم شروع می کنند با تیکه اندختن مثلا با لحن بامزه که خواهرت چرا لاغره؟ پدرت کجا رفت؟ عموت چرا رفت مسافرت؟ مادرت چرا کم میاد به تو سربزنه؟ مادرت چرا کم پدرتو تنها میزاره ؟ و سوالات عجیب تر که سعی می کنم خودمو بزنم به اون راه که متوجه نمیشم متلک می اندازید ولی باز ادامه می دهند.
چقدر حقوق می گیرید؟ چقدر پس اندار دارید؟ هر روز یا یک روز در میان باید به ما زنگ بزنید و زنگ میزنم باز سوال مالی میپرسن!
نکته بد ماجرا تازه اینجاست که بعد از پرسیدن این سوالات به سرعت تقریبی نور در اختیار باقی اعضای خانواده قرار می گیرد و این سرعت پخش در حدی است که یک صحبت در جمع خانومها می کنیم چند ساعت پعد پدرشوهرم نظرش در مورد آن می دهد و من شوکه می شوم چرا باید یک مرد مسن در مورد این چیزها پیگیر باشد. البته پدرشوهرم یک مردی بوده که فوق العاده بذاخلاق بوده سابقا و الان که بازنشسته شده تمام مسیله اش شده زندگی ما! و خیلی متلک گو شده است.
از همسرم در مورد خانواده ام سوال میپرسن و چون دلسوزانه میپرسن همسرم متوجه نمی شود که دنبال بهانه جدید برای متلک های بعدی هستن و مثلا از خانواده من تعریف می کند، خیلی پیش همسرم نقش آدم مهربون رو بازی می کنند.
یکساله عقد کردیم ولی در خانه مجردی همسرم زندگی می کنیم چون میگن ما نمی تونیم بیایم عروسی شما شیراز دوره!
در این مدت آشنایی و عقد و نامزدی هم به هر چیزی رسیدیم می گن ما اصلا هیچ رسمی شمال نداریم فقط می تونیم براتون آرزوی خوشبختی کنیم. گفتم اشکال نداره بالاخره تفاوت فرهنگی داریم همین یک تماس هم بگیرید کفایت می کند. دریغ از یک تماس خشک و خالی ، فقط مادر بنده خدای من باهاشون تماس می گیره چون پیش خانواده همه چیز رو خوب جلوه دادم !
زبان خیلی تند و تیزی دارن و مثلا با غالب شوخی نیش می زنند .... مثلا در حمع به جاری من می گویند تو جاری بزرگ هستی به جاریت می تونی دستور بدی و اینو تو جمع میگن !
بعد که جاریم نیست پشت سرش میگن خیلی خسیسه!
هر قت هم میخوایم بریم شیراز باید بگیم بهشون وگرنه بعدا میگن ما نگرانتون شدیم و به بهانه نگرانی از حال ما تقریبا همه رفت و آمدهای ما در کنترلشان است. کی میریم کی برمیگردیم.
کلا ادمی نبودم که بهشون بگم توقع دارم یا گلایه کنم یا مثل اونا تیکه بندازم یا حاضر جواب باشم و همش سعی کردم براشون کادو بخرم و محبت کنم ولی اصلا جواب نمیده و متلک ها محسوس تر و واضح تر شده. الان دیگه یک ماهه شمارشون رو میبینم یاد آزارها می افتم رغبتی به زنگ زدن بهشون ندارم .
لطفا راهنمایی بفرمایید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)