از دست رفتارای شوهرم دوساله دارم گریه میکنم، دیگه خسته شدم سردرگمم خیلی ب همدردیتون احتیاج دارم
سلام زندگیم ب بنست رسیده واقعا از همچی بریدم دوساله ازدواج کردم ولی کارم هرشب گریه ست تو زندگیم هیچ عشق و محبت و توجهی از شوهرم دریافت نمیکنم حتی حرفیم باهام نمیزنه علی رغم اینکه ایشون شخصیت خونگرم اجتماعی شوخ طبع وخوش مشرب و گرمی با اطرافیان دارند ولی درمقابل با من یک شخصیت خشک سرد مغرور بی حوصله دارند حتی باهام هیچ حرفی نداره بطوریکه در جمعهای خانوادگی هیچ توجهی ب من نداره وهمه این سردی سنگینی رابطمون احساس میکنن،اینم میدونم ک شوهرم دوستم داره ولی نمیدونم چرا اینجوری رفتار میکنه خیلی گذشت و تلاش کردم زندگیم درست بشه ولی نتیجه ای نداشت وقتیم درمورد مشکلاتمون باهاش صحبت میکنم بدجور اعصبی میشه و بشدت منو سرکوب میکنه ک دیگت جرات ندارم باهاش حرف بزنم و همش رفتارای بدش باعث خودخوری من میشه طبیعتا منم نسبت بهش سردشدم و بیشتر مقابله به مثل میکنم و سرسنگین میشم باهاش .رفتار دیگش اینه ایشون خیلی رفیق بازن و بوده شبم خونه نیاد و ب من این حقو نمیده حتی ازش بپرسم کجابوده!!!
خیلیم بی مسئولیته نسبت ب وظایفش درمقابل منو بچه نوزادش فقط چون کار میکنه پول درمیاره و هر وقت خواستم بهم داده لطف بزرگی کرده و اینجوری خوشحالی منو خواسته!
اصلا انگار منو ب رسمیت نمیشناسی و از زندگی مشترک و مسئولیتا و نیازهای یک زن هیچ چیز بلد نیست یا شدیدا مرد سالاره!!
الان من دیگه صبرم تموم شد و بیشتر از یک ماه خونه پدرمم اوایل اصرار داشت ب برگشتنم اینکه دوسم داره و منو همه جوره قبول داره ولی میگفت من همینم و شخصیتم اینه و تغییر نمیکنم منم برنگشتم و الان یکماهی میشه دیگه نخواسته برگردم. و همش فکر میکنم وقتی اینقد غرورش براش مهمتر از زندگی و منو بچشه پس چرا عمرمو پای ایشون بسوزنم و با وجود دخترم ب فکر طلاق افتادم
بنظر شما چیکار کنم ایا این مرد با این ویژگیها تغییر میکنه زندگیم درست میشه ؟؟