-
سلام دوست عزیز
درکت میکنم الان ناراحتی وبه دنبال راه چاره میگردی
فقط یه سوال میخوام بپرسم اگه بخوایم به هرقیمتی توجه بدست بیاریم درسته؟
به نظرمن احساسات روکناربذار میدونم به توجه ومحبت نیازداری ولی فعلاهمه روبیخیال شو
بعدیه کاغذبردارتوش همه خواسته هات روبنویس معیارهاوارزوها وانتظاراتت ازهمسرایندت
تویه کاغذدیگه معیارهاوشرایطی که این اقاداره روبنویس
خیال بافی تعطیل
فقط واقعیت هاروبنویس اینکه دراینده این چنین خواهدشدنه درحال حاضرچطوری هست
بعدش ببین میتونی باشرایطش کناربیای ؟
خانواده باازدواجتون موافقت میکنند؟
الان وقته اینه که چشمهاروبازکنی باعقل به موضوع نگاه کنی
اگه بخواهیم واقع بینانه حرف بزنیم مادخترهااحساساتی هستیم هرچقدرهم احساساتمون روکنترل کنیم بازواردماجرامیشه ولی پسرها منطقی ترند وقتی میخواهندکاری روانجام بدند احساسات روکنارمیذارن فقط باعقل تصمیم میگیرند مثلا پسری بخوادبابه خواستگاری بره اول خودش وشرایطش رودرنظرمیگیره چی داره چی نداره خانواده دخترچه توقعاتی دارند وووو همه روسبک سنگین میکنه بعدتصمیم میگیره هرچقدرهم دختررودوست داشته باشه ولی اول خودش رومیبینه امامادخترهابرعکس اول پسر رومیبینیم میگیم باشرایطش کنارمیام عشق باشه کافیه
به نظرت کافیه؟
راستی زوددلخورنشو کسی اینجابدت رونمیخواد همه بخاطرخودته درک میکنم تواین شرایط ادم زوددلخوروناراحت میشه ولی گاهی لازمه یکی یه تلنگری به مابزنه هرچندبه ناراحتی مامنجربشه همین تلنگرهاست که باعث میشه واقع بینانه تر نگاه کنیم
موفق باشی
- - - Updated - - -
مگه میشه پدری بچش رودوست نداشته باشه ممکنه ناراحت باشه ولی به معنی عدم دوست داشتن نیست
مطمئن باش دوست داره ولی به روش نمیاره :43:قلب همه پدرومادرهاواسه بچشون میتپه
- - - Updated - - -
دوستان دو گونه اند : يكي آنان كه هميشه شما را مي خندانند و از ايشان خيري نخواهيد ديد، ديگر آنان كه عيب شما را مي گويند و شما را به انديشه وا مي دارند؛ قدر ايشان را بدانيد.((ابوالعلاءمُعري))
-
با سلام اینو بگم و تموم
پدر و مادر هر چقدر نسبت به بچه خودشون بی تفاوت باشن ( آخر آخرش پدر و مادر هستن ) هیچ موقع دلشون نمیاد بدبختی و اعصاب خوردی فرزند خودشون رو ببینند .
شما اگر با پدرتون مشکل دارید - کاری نداره حتما پدرتون یه چیزی از شما دیده که باهاتون یکم سرد شده - کنار پدرتون برید ( اصلا هم بحث اینکه خجالت میکشم و از حرفا نباشه ) از پدرتون بپرسید
که دلیل این رفتارش چی هست ( شاید شما یکم زیادی رویه این بحث زوم کردید و حساس شدید و مشکلی نباشه ) - بهترین کار اینکه با پدرتون صحبت کنید -
هیچ موقع هم نسبت به پدر و مادرتون بدگمان نباشید-
فعلا.....
-
ویس عزیز :72:
اگر کسی اینجا وقت میگذاره و چیزی ارسال میکنه فقط برا اینکه شما رو راهنمائی کند ( همانطور که قبلا دیگران ما رو راهنمائی کردند اون هم بدون نیت بدی - من به نوبه خودم ازشون تشکر میکنم :72:)
میدونی بهترین فردی که میتواند به شما کمک کند چه کسی هست ؟
شاید بگی مشاور و دوست و خانواده و . . . نه ! این خود شما هستید که میتوانید بزرگترین کمک رو به خودتون بکنید !!
پس خودزنی و عصبانیت مشکل شما رو کمتر نخواهد کرد بلکه افزایش خواهد داد
پس مثل یه فرد بالغ و عاقل خودت رو کنترل کن و منطقی فکر کن ( هرچند که از نوشته شما مشخصه فردی عاقل و بالغ هستید منتهی کمی دلخوری از موضوعات مختلف باعث شده کمی احساسی شوید )
ببینید الان شما دوتا موضوع رو دارید با هم پیش میبرید
پدرتان و دوستان که شما رو رها کرده به نظر شما با یک دست میتوان دوتا هندونه برداشت ؟
به نظر من سعی کنید به مشکل اصلی تر بپردازید (شاید این دو به ظاهر از هم جدا نباشد اما در باطن این دو موضوع از یکدیگر جدا هستند )
موفق باشید :72:
-
ممنونم از همه دوستان
من یه کمی آروم ترم
میشل جان تاپیکت و حرفات کمکم کرد. :72::72::72:
امیدوارم بتونم برات جبران کنم عزیزم
آقا/خانم ذمانح راست میگن. من موضوعات مختلفی رو با هم قاطی کردم و از نظر احساسی یکهو بهم ریختم.
این تعطیلات هم که باعث شده رفتارارو بیشتر ببینم یه مقدار این وضعیت رو تشدید کرده
که باعث شد با خودم اون کارو کنم که هنوزم باور ندارم دست رو خودم بلند کرده باشم
در کل یه کمی آروم ترم. ممنون از همگی:72::72:
-
ویس عزیز هرچند میدونم خیلی سخته این رفتارهای پدرتون رو میبینید ولی باز هم پدر شما هست.یک عمر زحمت شما رو کشیده.درسته ایشون عقایدشون با شما متفاوت هست و حق با شماست اما باز هم پدر شماست.من شما رو کاملا درک میکنم اما ویس این تویی که باید زندگی کنی .
عزیزم شما 28 سال سن دارید و میدونم منطقی هستید ولی گاهی وقتا ما ادمهای بالغ هم نمیخواهیم قبول کنیم راه درست همونی هست که میدونیم .
عزیزم شناخت ات رو هدفدار کن و یکبار برای همیشه تصمیم ات رو جدی کن.
اگه مشکل مالی دارند شما بهشون بگید که حاضرید با این درامد هم با ایشون زندگی کنید .(من خودم خیلی افراد رو میشناسم که با حداقل درامد با ساده ترین شرایط ازدواج کردند و زندگی شیرینی رو شروع کردند.).
امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرید.
-
ویس الان بی قراری. یه مقدار به خودت مهلت بده. اروم باش. تعطیلات برات هنوز ادامه داره؟ اگه داره از این فرصت برای پالایش فکرت استفاده کن. اول از همه قبل از پدرت یا دوستت به خودت نگاه کن به جای سیلی خودتو ببوس و نوازش کن. وقتی بیشتر از دیگران بی مهری می بینیم باید با خودمون مهربون تر باشیم عزیزم. الان حساس شدی و دل نازک واسه همینم بهت خیلی داره فشار میاد. اگه فکر می کنی خدا وجود داره حداقل دو سه روز خودتو به خدا بسپر و به هیچ چیز دیگه ای فکر نکن. فقط ارامشتو پیدا کن.
بعدا می تونی وقتی ارامشت بیشتر شد بشینی سر فرصت با دوستت صحبت کنی که چشه؟ چی می خواد. بعدانا که حالت بهتر شد می تونی یه روز با احترام از پدرت بپرسی که دوست داره تو چطور دختری باشی یا حتی بپرسی که چرا این احساسو داری که به اندازه ی کافی دوست نداره.
هر چی بخوایو می تونی بعدا بپرسی. الان دو سه روز ریلکس باش. اروم اروم. به این چیزا فکر نکن. بذار ذهنت استراحت کنه. بعد راه حل ها خودشون میان پیشت.
-
درود بانو veis :72:
ناراحتتون کردم ببخشید ولی شما داری خلا عاطفی بین خودت و پدرت رو به بدترین شکل ممکن پر میکنی.من جای شما باشم واقعا میگم نمیتونم یعنی هنوز اونقدر یاد نگرفتم رفتار جراتمندانه داشته باشم و اعتماد بنفسم بالا باشه بتونم حرفام رو با پدرم بزنم ولی فکر کنم شما بتونی بشینی با ایشون حرف بزنی.کاری که انجام دادی در مورد قرعه کشی کاملا انسانی و اخلاقی بودش ولی مشکل اینجاست که ما مردا غرور داریم و توی مسائل مالی یکم بیشتر بفکر خودمون هستیم تا دیگران و نظر ما اینه زنها از نظر مالی عقلشون خوب کار نمیکنه(البته ببخشیدا ولی نظر من بشخصه برعکسه) شاید خودشم بعدا متوجه شده کارش درست نیست ولی براش سخته که قبول کنه.
هر انسانی توی دنیا حداقل 5 تا 10 نفر رو داره که دوسش دارن یکی بیشتر یکی کمتر.شما فعلا آروم باش بخودت استراحت بده و سعی کن رابطت رو با پدرت خوب کنی حسی که داری رو متوجه میشم کاملا مقصر نیستی ولی باید عذرخواهی کنی ولی یادت باشه پدر شما سنش چقدره و برای چه دورانیه و اینکه دیگه شخصیتش شکل گرفته همینه که هست عوضم نمیشه قرارم نیست شما هم عوض بشین فقط همینجور یکه هستین همدیگر را بپذیرید.فعلا آسیب پذیر هستی اگه میگم فرقی نداره توی چه سنی باشید برای اینه اون آقا بقول شما 32 سالشه میدونی یعنی چی این سن؟!!!!بچه که نیست میفهمه خیلی بیشتر از من و شما هم میفهمه 32 بهار رو تجربه کرده ولی مشکل اینه نمیخواد مسئولیت قبول کنه حالا به هر دلیلی شما داری به کسی تکیه میکنی که خودش نیاز داره به اینکه به کسی تکیه کنه.ولی ذهن خوانی نکن یه فرصت بهش بده جدی بهش بگو تکلیف رو مشخص کنه بعد اون مهلت دیدی اقدامی نکرده دیگه باهاش کار ینداشته باش به هیچ عنوان تمومش کن.
پ.ن:از شخصیت شما و امثال شما خیلی خوشم میاد خیلی زیاد اینکه اخلاقمدار هستید اینکه انسانیت دارید اینکه روی عقاید و باورهاتون پافشاری میکنید اینا فوق العادست شاید خنده دار بنظر برسه ولی من یکی بخودم قول دادم امسال تا اخر سال بتونم یه کاری رو دیگه انجام ندم شاید سال قبل نهایت 5تا 10 بار انجامش دادم ولی امسال سعی میکنم انجامش ندم به هیچ عنوان حداقل کمترش کنم اینکه وقتی مسول خریدی میاد از من فاکتور بگیره سعی کنم اضافه تر ننویسم حتی اگرم خرید نکرد مهم نیست:81: شاید واسه تو راحت باشه ولی واسه من یکی میشه گفت مهمترین هدف زندگیم توی این یکساله.قدر خودت رو بیشتر بدون دختر خوب و اینو بدون خیلی ها هستن دوست دارن و خیلی ها هم هستن به شما بعنوان یه الگوی اخلاقی و انسانی توجه میکنن یه عدشون بهمون این حرفو زدن و یه عده بیشترشون نه نگفتن.
بشخصه خوشحالم شما جز دوستان و کاربران عزیز همدردی هستید و میتونم ازتون یاد بگیرم :104:
ولی نظرم عوض نمیشه بهش مهلت بده بعد تموم شدن کات کن بصورت کامل:97:
-
من دوساله گفته برو.....................کجای کاری.........خسته م