تصمیمم زود بود برا مادر شدن
سلام دوستای خوب همدردی
دوستان همیشه همراه
با یه مسیله ای مواجه شدم نتونستم هنوز حلش کنم. گفتم جز اینجا دوستای خوب و فهیم دیگه مثل شماها نیست که بشه راحت حرفم رو بهشون بگم.
ما الان 2 ساله ازدواج کردیم
من و همسرم هر دو با بچه ها رابطه خوبی داشتیم . حدود 1 سال بعد ازدواج من به همسرم گفتم شاید زمانش باشه بچه خودمون رو داشته باشیم. ولی ایشون مخالفت کردن
تا چند ماه مخالف بود. تا اینکه با استدلال های من اصرار من اونم قبول کرد.
یکی از دلایلم هم این مشکلات زیاد زوجین برا باروری هست. به هرحال هیچکس نمیدونه چه اتفاقی در انتظارش هست
اینم بگم. این 2 سال زندگی ما یه کم سختیای خاص خودش رو داشت. هر دوره اش یه جوری تو تنگنا بودیم
مثل آخرین دوره اش که من خودم رو درگیر یه کلاس فوق العاده پرمشغله کردم جوری که نمیتونستم به خونه و همسرم اونطور که باید برسم...
و اینجا هم باز خود همسرم با تحمل تموم سختی ها نذاشت که من اون کلاس رو نصفه نیمه رها کنم.
ولی خب خیلی هم بین ما کدورت پیش می آورد این کمبود وقت ها و بی برنامگی من !
خلاصه اینکه بلافاصله بعد اون کلاسم خدا بهمون لطف کرد و هدیه ای داد.
یعنی بدون هیچ استراحتی. بدون اینکه من تونسته باشم خودمو شوهر و زندگیمون رو بازسازی کنم بعد اون همه فشار
حالا متاسفانه دوران بارداری من هم طوری شد که کامل باید استراحت کنم. تا اطلاع ثانوی. و من مجبور شدم بیام خونه پدر مادرم بمونم و خونه خودمون که شهر دیگست همسرم تنها و غریب بذارم
الان مشکلم این هست
همسرم اصلا اصلا روحیه خوبی نداره. ته دلش بچه مون رو دوست داره ولی اگه ناشکری نمیشد به زبون میاورد که زود بود
ذوقی برای بچه نداره.
و میدونم خیلی حق داره. ولی تو این شرایط من که عاشق بچه ها بودم الان هیچ حسی به بچه خودم ندارم. و همش احساس میکنم اشتباه تصمیم گرفتم
خیلی به خودم و ایشون از کسانی که آرزو دارن جای ما باشن گفتم
از اینکه ما میتونیم یه خانواده 3 نفره خوشبخت باشیم
و خیلی حرفای امیدوارکننده دیگه مثلا!!
ولی هیچکدوم نمیتونه ته ته دل شوهرم رو راضی کنه. این منو خیلی آزار میده
هیچوقت فکر نمیکردم اینطوری بشه
شوهرم دلش میخواست و میخواد که هنوز خودمون 2 نفره زندگی میکردیم تا بعد...
ببخشید طولانی شد
فقط خواهش میکنم سرزنش و نصیحت نکنید.
ولی یه راهنمایی کنید من تو این شرایط چطور رفتار کنم تا ماه های باقیمونده لااقل اینقدر تلخ نگذره واسمون و شاید سال های آینده...