فکر کنم اگه به جای داد و بیداد خیلی آروم بشینی باهاش صحبت کنی و بگی من مخلب ازدواج نیستم اما الان نمی خوام
می خوام درسمو بخونم و با کسی هم کفو خودم ازدواج کنم یا معیارهاتو بگی اونم آروم میشه
با داد و بیداد به جایی نمی رسی
نمایش نسخه قابل چاپ
فکر کنم اگه به جای داد و بیداد خیلی آروم بشینی باهاش صحبت کنی و بگی من مخلب ازدواج نیستم اما الان نمی خوام
می خوام درسمو بخونم و با کسی هم کفو خودم ازدواج کنم یا معیارهاتو بگی اونم آروم میشه
با داد و بیداد به جایی نمی رسی
در مورد خواستگار سعی میکنم دیگه حرص نخورم ،تو کامنت قبلیم هم گفتن
ولی شماها که با خانواده هاتون مخصوصا مادراتون عاشقانه دارید زندگی میکنید ،عاشقانه هم نه معمولی ولی در ارامش نسبی زندگی میکنید ، و رفتارای مامان باباای منو ندارید ، زندگیتون بیخود و بی جهت زیر منگنه نیست ،لااقل راحتید نمیتونید منو درک کنید و بفهمید مادرم من گوشش به این حرفا بدهکار نیست ،مشکلات روانی داره ،منو ازار روحی میده ،هیچکسی هم خودشو به دردسر نمیندازه بهش بگم یکم تعدیل کن تو رفتارت ، اگه هرکسی هم حرفب درهر باره ای بهشون بزنه دوتایی میشن و میگن عجب دشمانی داریم زندگی مارو نمیتونند ببیند ،برای ما حسادت میکنن
مادر من هرکاربخواد بکنه میکنه و همه رو هم بافشار روحی داره ازار میده ، هیچکسی هم نمیتونه ونیست که بهش بگه بالای چشمت ابرو
حتما میگید طاقت یه مشکل رو ندارم ،من مشکلات مهم دیگه ای هم دارم مثل خیلیاتون و بیشتر از خیلیاتون