چی کار کنم تا از عملکرد خودم راضی باشم؟
پدر و مادرم اواخر ترم قبل درست موقعی که تازه با کسی که دوسش داشتم قطع ارتباط کرده بودم
و پیش مشاور رفته و به من گفته بود 6 ماه تا 1 سال خودت رو وارد هیچ رابطه نکن
به اصرار مجبورم کردن که باید برم خواستگارم رو ببینم
هرچی گریه میکردم که الان هیچ تصمیمی برای زندگی نمیتونم بگیرم گوش نمیکردن
و فکر میکردن خواستگار به این خوبی میپره
پدر و مادر خواستگار هم که فقط عجله میدادن
پس دخترت کی میاد حرف بزنه؟
رفتم با آقا حرف زدم
2 ساعت رو صندلی سرد پارک
انقدر شعور نداشت که تعارف کنه بریم یه کافی شاپ وسط زمستون
تو اون 2 ساعت انقدر چرت و پرت گفت که شب از اعصاب خرد فقط بالا می آوردم
همه ی اینا باعث شد که دوباره با اونی که دوسش داشتم صحبت کنم
و بعد پایان ترم هرچی به پدر و مادر گفتم که بذارید یک ترم مرخصی بگیرم و یک فکری به حال زندگیم کنم
گفتند عقب می افتی و نذاشتن
حالا یه ترم گذشته
اونی که دوسش داشتم بازم با گفتن چرت و پرت من رو مجبور به قطع ارتباط کرده
http://www.hamdardi.net/thread-34420.html
و من موندم و استاد تزم که هفته ی بعد ایران هست و نمیدونم چه جوابی باید به اون بدم؟
ممکنه بتونم تو یه هفته تا حدی کارم رو پیش ببرم و از عملکردم راضی باشم؟
از همه بدم میاد
از پدر و مادرم - نباید متنفر باشم - ولی اونا به خاطر وضع بد جامعه - کمبود شوهر به قول خودشون - اصلن آرزوهای من بره ادامه تحصیل رو در نظر نگرفتن و من رو مجبور به صحبت با چنین آدمی کردند و قبل از صحبت این ذهنیت رو در من ایجاد کردند که بهتر از این نمیشه.
از پدر و مادر هواستگار سنتی ام که وقتی میدونستن پسرشون از نظر تحصیلی هم سطح من نیست نباید به دروغ میگفتن که تو دانشگاه دولتی و تو تهران تحصیل کرده به این امید که با اولین دیدن آقا نظرم در مورد تحصیل عوض شه.
از خواستگار سنتی ام که نفهمید دختری رو که ارشد میخونه نمیشه مث یه بچه دبستانی ساخت .
از کسی که دوسش داشتم چون همیشه چیزی میگه و دیوانه ام میکنه و بعد با مظلوم نمایی من رو دچار عذاب وجدان میکنه.
و در آخر از خودم چون همه ی دخترهای دور و برم همچین مسائلی رو زود فراموش میکنن ولی من 9 ماه هست درگیرم؟
یکم از دست خدا هم ناراحتم نمی شد همون موقع که تصمیم به خلاص شدن از دست کسی که دوسش داشتم گرفته بودم خواستگار نفرسته؟ خوب 23 سال خواستگار نداشتم اینم روش؟ نمیدونید مادرم چقدر از اومدن همچین خواستگاری هوشحال بود! همش پول و تعریفات مادر پسر! انگار پدر و مادرم یادشون رفته بود که هیشکی نمیگه ماستم ترشه! همه داشتن تو خونه فکر میکردند که خوب 2 سال نامزد میمونن و نفیسه درسش رو میهونه! در خالی که من اصن طرف رو به عمرم ندیده بودم!!!!!!!!
واقعا میشه حداقل بتونم استاد رو راضی نگه دارم؟
- - - Updated - - -
از تاپیک اولم چند روز میگذره و هرچی سعی کردم درس بهونم تو این مدت نشده