-
تو این چند روز اصرار داره که با هم بریم مشاوره و می گه از تنهایی خسته شدم. همش از خاطرات مثبت زندگی قبلی صحبت می کنه. همش داره از اشتباهاتش می گه و اینکه مفت زندگیمون خراب شده.
من با مشاوری که حدود دو ساله پیشش می رم و چند بار هم همسر سابقم پیشش اومده صحبت کردم. همسر سابقم اصرار داره جلسات مشاوره رو بریم پیش همین مشاور هرچند رفتار خوبی این خانم با مشاور نداشت و الان هم خجالت می کشه بیاد.
ولی الان مدام اصرار می کنه بریم سر خونه زندگیمون. می گه بچه دار شیم و می خواد جبران کنه.
منم بهش گفتم که من به عنوان یک گزینه به تو فکر می کنم و این دفعه اگر قرار باشه شروع کنیم از مهریه و ... خبری نیست. ناراحت شد ولی گفتم دیگه اشتباه نمی کنم.
من اگه ببینم واقعا پشیمون شده و می خواد جبران کنه دوست دارم دوباره باهاش شروع کنم ولی خیلی سختمه بهش دوباره اعتماد کنم. همش می ترسم دوباره شرایط عوض شه. البته منم تو زندگی قبلی اشتباهات جزئی داشتم ولی در حد طلاق نبود انصافا.
به نظرتون جلسات مشاوره رو برم باهاش؟ مقابل اصرارهاش چی بهش بگم؟
-
آقای عزیز ، تو پست های قبلی شما بنده به شما گفتم ، هر کار دلتون می خواد می کنید و می یایید اینجا فقط گزارش می دید !
بدون توجه به پست ها و نظرات بقیه !
الان هم همین رویه رو در پیش گرفتید !
مزاحم بقیه نشید و اجازه بدید بقیه انرژی که می تونن تو پست های بقیه بزارن ، برای شما نزارن !
برای فرشته مهربان هم ریپورت شد ، چون تاپیک حالت آه و ناله و گزارش گرفته و هیچ روند بهبودی داخلش نیست
-
يه چيزي رو ميدونستيد بچه ها ؟ !!!
اين دوست ما ، خانم سابقش رو دوست داره و نهايتا هم به ايشون بر خواهد گشت . . .
پس با اين ديد به ايشون نگاه كنيد چون "دوست داشتن عواقبي هم داره"
دوست ما پست ها و حرف هاي ما رو ميخونه ولي دل در گرو يار بي وفا داره!!! خواهشن دركش كنيد و بدونيد كه قراره دوباره به اون خانم برگرده ، پس يه جوري راهنمايي بكنيم ، كه حداقل بتونه به زندگي بهتري برگرده . . .
حالا توصيه ي بنده حقير به اين دلباخته ي اسير :
شما نياز داري درون خودت رو قوي كني و همون اقتداري رو كه عرض كرديم در خودت بسازي ، خوبه كه سمّي به نام مهريه توي زندگي شما نباشه ولي فكر نكن كه مشكل اصلي اين چيزا بوده . بايد ياد بگيري خودت رو دوست داشته باشي و احترام خودت رو به هيچ چيزي نفروشي. بايد خط قرمز هاي روشني رو براي خانم سابق تعريف كني و "بي رحمانه" به حفظ اونها اصرار داشته باشي ، خط قرمز هايي مثل عدم بي احترامي به خودت و خانوادت ، لزوم رفت و آمد مثبت با خانوادت و بقيه ي مشخصات يك زندگي سالم و طبيعي
برات آرزوي خوشبختي دارم
-
سلام
دفعه قبل شما طلاق نگرفتی. ایشون طلاق گرفت. شما نشستی و تماشا کردی.
الان هم ایشون می خواد دوباره با شما ازدواج کنه. به قول آقای بهزاد هم ما فقط می تونیم کمکتون کنیم یه کم با شرایط بهتری وارد این زندگی بشید.
دوست گرامی
لطفا فقط به کنش واکنشهایی که توی این رابطه وجود داره دقت کنید.
هر جا شما کمی کشیدی کنار ایشون مثبت شد و شروع به دادن امتیاز کرد.
هر جا شما شل گرفتی ایشون شروع به سواستفاده و ... می کنه.
پس حداقل از این نکته درس بگیر و اگر وارد زندگی باهاش شدی، هر جا دیدی لازمه کمی اقتدار به خرج بده. به صلاح زندگیتونه.
-
شما اگه میخواستی مشاوره بگیری، تو این دو سه هفته اخیر که صدنفر اینجا گفتن بلاکش کن، گوش میکردی و بلاکش میکردی.
دیر یا زود میبینیم پیام گذاشتی که خانومت قول داده خوب بشه و رفتید برای عقد!
یک ماه بعد دوباره میای تاپیک میزنی میگی زنم مهریشو گذاشته اجراو به خونوادم توهین کرده و طلاق میخواد!
شما کار خودتو میکنی و به نظرات بقیه هیچ اهمیتی نمیدی. حتی احتمالا این نظرات رو نمیخونی و فقط میای اینجا خاطره نویسی میکنی!
موفق باشی هرچند که بعیده
-
خواهشا اینقدر این بنده خدا رو سرزنش نکنید!!!!
ایشون هنوز همسز سابقش دوست داره اما تردید داره برای برگشت و البته چگونه بازگشتن به رابطه قبل!
آقای tanhaye93
خیلی خیلی مهمه که با چه شروطی و با چه تغییراتی از همسرت وارد زندگی مجدد با ایشون بشی
چون از ظاهر قضیه و با توجه به توضیحات و تاپیک های قبلی شما راه بسیار مشکلی در پیش داری!
اول مطمئن شو که همسرت تا حدی تغییر مثبت کرده و داره تلاشش رو برای بهبود رابطه میکنه... همزمان مرتب (بدون هیچ عقدی) پیش مشاوره حضوری برید حتی میتونید یه مدت مثلا 6 ماه یا 9 ماه با ایشون صیغه باشی .
بهیچوحه مهریه ای نگذار و زود عقد دائم نکن
-
برادر عزیز کاربر tanhaye93
میدونم چقدر الان حال عجیبی داری و میدونم که به سختی حرفی رو خواهی شنید !
فقط روی یک سوال فکر کن :
چه دلیلی وجود داره دوباره همون مشکلات و مسائلی که شما رو به شدت آزار داد ، دوباره و حتی شدید تر تکرار نشه ؟
برادر !
من در موقعیتی تقریبا مشابه شما به زندگی برگشتم ، همون مشکلات و بدتر از اون تکرار شد
-
-
دوستان سلام. تو این چند هفته سعی کردم به دقت ارزیابش کنم و ببینم هدفش چیه و چه تغییری کرده. مدام ابراز پشیمونی کرد و طلب بخشش و حتی بهم گفت هیچ مهریه ای ازم نمی خواد. گفت هیچ وقت دیگه تنهام نمی زاره و جبران میکنه. قرار گذاشتیم تو هفته اینده با هم بریم مشاوره اما ...
ولی بازم وقتی حرف از گذشته میشه رفتارای غلطش رو توجیه می کنه. از رفتارای باباش دفاع می کنه و بار آخر دیروز بود که خیلی از دستش شاکی شدم و به کل شمارشو بلاک کردم.
نمی دونم کار درستی کردم یا نه. نمی دونم کاش پیش مشاور میرفتیم یا نه. ولی من نمی خوام ارامش الانم رو از دست بدم و دوباره گرفتار شم. احساس میکنم این زن وصله زندگی نیست. احساس می کنم اعتماد کردن بهش دوباره سخته.
-
تو این چند روز شماره هاش رو بلک کردم. ولی از شماره های دیگه زنگ می زنه. مدام التماس می کنه که بهم فرصت جبران بده و هیچ چیزی ازت نمی خوام. ولی واقعا منم دیگه زندگی با اونو نمی خوام. نمی دونم چکار کنم.
دست بردار نیست. میگه هر چی بگی قبول میکنم و مهریه هم نمی خواد ازم