-
اینروزا هرچی کار میکنم تموم نمیشه واسه همین خسته شدم و یه ذره تنبل شدم، باید کارامو کم کنم تا گیج نشم وبتونم خوب فکر کنم وتصمیمای بجا بگیرم امروز جمعه کلا زدم به استراحت ، دیروز یکی از آقایانی که قدیم تو کار منو میشناخت در حال کار منو دید بهم گفت چرا یه کار آسون تر نمی گیرم چرا کار دفتری نمی گیرم نمیدونم فضولیش بود یا دلش برام سوخت، جوابشو اروم دادم ، واقعا خیلی سرم شلوغ شده باید بتونم به خودم برسم ، اما با این اوضاع نمیشه کمتر کار کرد اصلا امنیت شغلی ندارم ، آینده من نا معلومه ، خیلی کار میکنم اما آینده نگری یه چیز دیگه است،
-
سلام شیداِی گرامی، منم از قبل باهاتون آشنا هستم و ممنونم که نظرتون رو دارم
- من دیر ازدواج کردم به این دلایل کار رو دوست داشتم و احساس کمبود آنچنانی نداشتم و سن ازدواج تو شهر ما بالاست تعدادی از دوستام هنوز مجردن، و البته بیشتر چون از کسی خوشم نیومده بود من از 15 سالگی خواستگار داشتم ولی به دلم نمی نشستن،
-کلا از بچگی آدم سازگاری بودم الان کمتره ولی واقعا با آدمای زیادی بهم خوش میگذره حتی یه پیرزن خوش سر و زبون و سرزنده، واگر حساب ّآینده و علاقه به خانواده داشتن نبود واقعا مجردی بهم خوش میگذره ،اماحساب شوهر فرق میکنه کلی معیار همیشه داشتم و در آینده هم دارم وقرار نیست به هر قیمتی ازدواج کنم
-من بچه دوس دارم اما وقتی دوستامو می بینم که چطوری تو عشق بچه ذوب میشن و ضعف اعصاب میاره، وای چه کار سختیه تصمیم داشتم و دارم که برای اینکه به شغل و خونه داری و بچه داری لطمه نخوره پرستار بیارم البته بیشتر خانمای موفق اجتماعی دوروبرم بجای مهدکودک پرستار میارن این بد نیست من خیلی بچه دوس دارم شاید 3تا جوجه ولی قبول کنید کار سختیه بزرگ کردنشون مخصوصا که شاغل هم باشی،
-ازدواج اشتباهی داشتم ، همیشه جواب رد میدادم بزرگترا دیدن جوابم اینبار مثبته و آنمرحوم هم فامیل بود و میشناختنشون اصرار کردن زود عقد کنیم و پذیرش این عقد سریع اشتباه محض من بود قبلا نوشتم چه بلاهایی سرم آورد اون حتی از بابام هم انتظار مالی داشت
-شیداجان من کارمو گذاشتم کنار تا اون رو من حساب نکنه اون از قبل منو میشناخته و تحقیق کرده بوده که من کاری هستم و مامانش هم خیلی کاری بود و تازه به من میگفت تنبلی و همش ازم میخواست خیلی کار کنم ما خیلی مشاوره رفتیم اون مشکلات فکری و رفتاری داشت تکیه گاه میخواست ازمن میخواست پول کرایه خونه رو در بیارم و من به بهونه های منطقی که کار نیست و... پول نمی آوردم،
-نه من مرد بی مسوولیت جذب نمی کنم اما اول ازدواجم خیلی ناشی بودم و واقعا باعث شدم اون خیالش راحت بشه من از پس مشکلات بر میام ولی من اگه ازش کمکی میخواستم میگفت تو عقدیم بابات باید کاراتو بکنه یعنی خودش نمی خواست من بهش تکیه کنم اما ازم حساب میکشید چقد پول در میارم و حواسش بود خونه بابا مامانم تنها نرم با اون برم با اینکه عقد بودیم، من الان که اینجا نشستم بیشتر کارهامو داداشم کمکم میکنه و بی مشورت اون تصمیم مهم نمی گیرم ، با عرضه ام اما وقتی مردی کنارم باشه یه گوشه میشینم تا بقیه کمکم رو بخوان پیش قدم نمیشم،دارم بیشتر هم رو خودم کار میکنم که زنونه باشم ، ولی آنمرحوم خیلی رفتاراش باعث شد که یاد بگیرم زن باشم در کل شبیه شوهر غزاله بود ،
-سعی میکنم از گذشته درس بگیرم ولی خب راستش من اونقدر اون خانواده رو قبول داشتم که اعتراض نمی کردم و وقتی اعتراض کردم دیر بود و انگار منفعل بازی در آوردم زیاد گذشت کردم باید قهربدون کلام میکردم ونکردم و این اشتباه من بود هر چند تلاشهام بیفایده بود چون خیلی حرفای عجیب غریبی میزدن
هنوزم به موقع اعتراض نمی کنم و گذشت میکنم،این واقعا مشکله
-اگه پول داشته باشم و شوهر منصفی باشه که خرج میکنم اما اگه نبود خب نمیذارم بفهمن که پول دارم تا مسوولیت پذیر باشه اما پول داشتن بد نیست همه فکرم بچه نیست، واسه اینکه مطلقه ام هم سعی میکنم یه حساب پس انداز داشته باشم تا اگه ازدواج نکردم هم آینده سربار نباشم، و تامین باشم،تازه برا من بهترین تفریح کاره که اگه یه هدف خوشکل کنارش باشه بیشتر حال میده اینروزا مسافرت نمیشه رفت چون بقیه خانواده مشغول کارن منم به کار سرگرمم
-اینروزا نمی دونم چرا اینقد درد و دل میکنم اینجا منظورم نیست بیرون رو منظورمه راهی داری یاد بگیرم تودار تر باشم ذهنم آشفته است احتمالا واسه
کاره که زیاد شده
و خیلی احساساتمو صادقانه بیان میکنم خیلی حرف زدن باعث سواستفاده میشه،
من کلا تو هاله ای از احساساتم _چطوری احساساتی نباشم؟؟؟؟؟؟؟؟ ، هرچند اطرافیان میگن من عاقلم ولی ....طلاق بی اغراق سخته
_نمیدونم منتظر په شرایطی باشم؟ درکل آرومم اما دوس دارم آینده نگر باشم و مسایل رو پیش بینی کنم و پیشگیری قبل از درمان کنم
-
امشب با مامان و خواهرم رفتیم شبگردی و هواخوری ،زن و شوهرا جفتی تاتی تاتی میرفتن ، خدایا نصیب کن
اگه دعام براورده میشد چی دعا میکردم،؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟/
پول
ازدواج با یه همسر پایه و اجتماعی وشوخ قد بلند سیاه سوخته
بعد میرفتم مسافرت
ازدواج خواهر برادرا
پوستم عالی بشه خوشکل باشم جذاب باشم خوش تیپ باشم یه کم چاق بشم
سلامتی بابا مامانم و دوستام واونایی که این مدت هوامو داشتم
تو کار و درسم موفق باشم
دنیای خوب و آخرت خوب
سلامتی امام زمان و ظهورش
مسافرت خارج از کشور
یه چند تا جوجه
خدایا چی شد پس ادعونی استجب لکم که میگفتی هان؟؟؟؟؟؟؟؟
من اینا رو میخوام کرام الکاتبین یا ارحم الراحمین
-
فک کن طلاق هم مثه جدایی های دیگه تو زندگی هست، بیاین سخت نگیریم همه ما بعضی وقتا مجبور شدیم از مدرسه ،دانشگاه یا خونه به جای جدیدی بریم و دوستای جدید پیدا کنیم ،طلاق تلخ رو با این دید پذیرا بشیم داریم موقعیتمون رو عوض میکنیم حالا به هر دلیلی اتفاق افتاده باید موقعیت جدیدمون بدون فکرای گذشته بدست بیاریم از گذشته فقط تجربه هاتون رو با خودتون بردارید بقیه اش بمونه لای دفتر گذشته، اراده چیه؟ یکی برای من تشمیم گرفت نفهمیدم وقتی فهمدم دیگه باید خودمو مدیریت کنم تا خوب پیش بره
-
فکر کنم با ادامه دادن این تایپیک بیشتر خودتان اذیت بشید مطالبی که مینویسید بنظرم بهتره بجای اینکه نوشته بشه توی ذهنتان باقی بماند و مثل یه نسیم و بادی که زودگذر هستش باهاش برخورد بشه بهشون بال و پر ندید خودتان را مشغول کنید انرژیتان را خرج کنید تا وقتی برایتان باقی نماند که به این مسائل و گذشته بخواهید فکر کنید
-
خندم میگیره از دغدغه های شما.
اول مایه تیله.بعد شوهر.بچه.پوست خوب.خوش هیکل.سفر.امام زمان.سلامتی و خوشبختی خانواده.گشت و گذار و ددر دوودوور
به سلامتی.اینارو بهشون میرسی.
-
آقای خاله قزی وقتی یکی از فامیل های آنمرحوم که فامیل مشترک هستند ، می بینم نمی تونم عادی رفتار کنم بهشون محل نمی دم سلام نمی دم ودست خودم نیست خاطره ها یادم میاد عصبانی میشم، یعنی خاله ها دختر خاله ها و بقیه اینا خیلی هاشون مسن هستن اما خب چون با حرفای بی اساس همین ها، آنمرحوم منو تحقیر میکرد انگار تلافی میکنم ، دیروز به بابا گفتم این دوسال یارانه منو گرفته و به من نداده اگه خواستید میتونید بگیرید و واسه خودتون بردارید فقط من نمی خوام در جریان ماوقع باشم،آخه بابام که واجب تره برا چی دست آنمرحوم باشه؟! نظر شما چیه؟