به قول یکی ، نیکی و پرسش ؟ :tan:
نمایش نسخه قابل چاپ
خوب. شناخت آدم ها کار سختی است در حالی که آسان است. شما باید خلاقیت داشته باشی و بتوانی راه شناخت یک آدم را خودت پیدا کنی. حالا من با یک بازی ( به نظر من تو مایه های بیست سوالی است ) این را نشانت دهم.
فکر کن من را می خواهی بشناسی. اول از همه می روی و پست های من را می خوانی. پس این به کنار. حالا من به شما می گم یک وجه پنهان من را کشف کن که در هیچ کدام از پست هایم پیدا نخواهی کرد و من هیچ حرفی راجع به آن نزده ام. اما اصلا سخت نیست. حالا شما چه کار می کنی؟ حداکثر می توانی سه فرض مطرح کنی .
چه سوال سختی !
اگر بدون در نظر گرفتن پست ها باشه یه مقداری مشکل میشه .
1. من می تونم یه سری ویژگی رو در نظر بگیرم و از دیگران در مورد این ویژگیهای مربوط به شما سوال کنم . مثل کاری که مدیر همدردی در تاپیک "نسبت به این کاربر چه نظری دارید" انجام دادن. که البته بازهم جواب ها یا برخاسته از خوندن تاپیک هاست یا حدس و گمان بدون شناخت . پس این کمک گرفتن از دیگرانه
2. می تونم بر اساس تشکرها و لایک ها از نظراتت با خبر بشم. بدون اینکه تاپیکی از خودت رو ببینم . یعنی ببینم نظرت درباره حرف دیگران چیه .
همش شد تاپیک
راه دیگه ای به ذهنم نمی رسه :single_eye:
امیدوارم سوالو لااقل درست متوجه شده باشم :unconscious:
خوب. راه حل دوم شما خلاقیت داشت. به نظرم راه خوبی است. اما حالا من یک راهنمایی می کنم و تو نتیجه اش را فردا بگو. البته یک هدف دیگر من هم این است که خنده را بر لب هایت بنشانم. یک چیز سوال برانگیز و در عین حال یک نشانه اسم کاربری من است ( نوپو). این اسم خیلی متداول نیست و بعضی ها من را ( نوپا) یا ( ناپو) می نامند. حالا شما با استفاده از همین نام کاربری می توانی خیلی راحت وجهی از شخصیت من را که در حرف هایم نیامده کشف کنی. فردا که آنلاین شدی اول نتیجه بازی و احساس خودت را بیان کن. شب خوش .
من حالم خیلی بده . استرس شدید و وحشتناکی گرفتم. انگار همه بدنم قفل شده . می ترسم اشتباه کنم . همه اینجورین تو این مواقع ؟؟
- - - Updated - - -
ذکری که آقای آرام گفتن رو تکرار می کنم . اما انگار تاثیری نداره . تمام شب رو بیدار بودم . صبح که میشه تازه یه کمی آروم تر میشم. من خیلی می ترسم از اینکه کاری که می کنم عاقلانه نباشه .
- - - Updated - - -
.
آسمانی می دونم استرس داری. اما اولا کسی شما را وادار به ازدواج نخواهد کرد. ثانیا شما داری به همه چیز فکر می کنی. آن آقا هم همین کار را می کند. یکی از چیزهایی که استرس درست می کند ابهام و واضح نبودن است. من هم برای همین سعی کردم این طور پیش برویم که چیز مبهمی برای شما باقی نماند. پس ما سعی می کنیم تمام زوایای این موضوع را بررسی کنیم تا وضوح هر چه بیشتر شود. جمع بندی می کنیم و شما دو نفر دو روز بعد براساس منطق و تفکر با هم صحبت می کنید. نتیجه فکرهایتان را با هم مقایسه می کنید و بحث می کنید. بحثی که مثل یک سال قبل نیست. از دوستت دارم و ابراز احساسات خبری نیست. بلکه قرار است هر دو شما کاملا جدی و کاملا خود اصلی تان ( بدون احساس باشید) . پس در چنین شرایطی می توانی به شناخت خودت اعتماد کنی.
شما داری کم کم پیش می روی. اول این آقا می گفت همین الان جواب بده توانستی راضی اش کنی وقت بدهد. بعد راضی اش کردی قرار بحث و ملاقات بگذارد و در ملاقات بعدی راضی اش خواهی کرد که قرار ملاقات های بعدی را بگذارد و هر چه بیشتر با هم به طور جدی و بدون احساسات حرف بزنید. پس اصلا نگران نباش. شما از نظر وقت در مضیقه نیستی و ملاقات دو روز بعد فقط شروع یک روند جدی و قابل اعتماد شناخت خواهد بود و فکر نکن باید در این ملاقات جواب قطعی بدهی. فقط کافی است مدیریت رابطه را داشته باشی.
پس من فکر می کنم ترس شما دو علت دارد که با این کار ما هر دو علت از بین می رود :
1- ترس از اشتباه به خاطر ابهامات : وقتی همه چیز با جزئیات و واضح بررسی شود ضریب اطمینان بسیار بالا می رود.
2- ترس از اشتباه به خاطر وقت کم : که این مشکل را هم شما توانستی حل کنی. منتها قدم به قدم این آقا را راضی کردی و خواهی کرد . این طوری این آقا هم آرامش بیشتری خواهد داشت.
حالا اگر از چیز دیگری می ترسی همین الان بگو. یادت باشد آن چیز باید از فکر خودت نشات گرفته باشد نه از حرف های دیگران مثل پست بالا. فقط آنچه در درونت از آن می ترسی بگو . آن چیزی که مربوط به خودت است.
سلام
عزیزم شما که دختر صبوری هستی و همیشه دیگران رو خوب راهنمایی می کنی الان همون شیوه هارو برای خودت هم بکار ببر. توکلت بخدا باشه ،خود خدا هواتو داره و اگه به صلاحت نباشه این قضیه یه جوری بهم میخوره.
من یه دوستی داشتم تا یک ساعت قبل از عقد خیلی استرس داشت و میخواست منصرف بشه ولی بلاخره به استرسش غلبه کرد و الان از ازدواجش خیلی راضیه. ایشالا واسه شما هم اگه گرفت خیلی خوشبخت میشین شما راه مدیریت زندگی رو بلدی عزیزم:72:
من این پستهای نوپوی عزیز رو خیلی دوست دارم برای ما هم مفیده ولی عزیزم اسمت مخفف یه چیز خیلی ترسناکه :nightmare::47:
ترسم از اینه که اون باز هم ابراز احساسات رو شروع کرده . خیلی شدید . من بهش گفتم که عاقلانه قراره پیش بریم. اما اون خیالبافی هاش رو شروع کرده باز. که اگر مال هم بشیم اول این کارو می کنم و ...... (البته اصلا در مورد مسائل جنسی حرف نمی زنه و تا به حال هم نزده هااا) . من نمیگم حق نداره ابراز احساسات کنه . اما میگم اگر یک صدم درصد بریم و به نتیجه نرسیم ، چه بلایی سرش میاد ؟؟
- - - Updated - - -
تو همه این تاپیک ها ،همه از بی محبتی همسرشون می نالند . از اینکه ابراز احساسات نمی کنه ، پس من چرا اینجوری نیستم. هر ابراز احساسات زیادی منو از جانب اون ، انگار می خواد منو فراری بده ، احساس می کنم میخوام زندانی بشم .
نوپوی عزیزم . من آماده ام که با قسمت دیگه شناخت ها پیش بریم . ما فردا قراره صحبت کنیم . فردا بعد از ظهر
- - - Updated - - -
دوستام و خواهرام میگن از خدات هم باشه یکی تو رو این همه دوس داره . ما باید التماس کنیم تا یکی بگه دوست دارم
آسمانی عزیز ایا خانواده ات در جریان هستند؟
منظورم پدرت
ولی به نظر من کلمه نو که به معنی تازه و جدیده و کلمه پو از پویش و بالندگی گرفته شده . در کل به معنی احیاء دوباره ست . احساس یک بار دیگه از جا برخاستن و تلاش رو بهت میده . :43:
- - - Updated - - -
بی نهایت جان ، پدرم در جریان خواستگاری ایشون از من هستن. یک بار هم ایشون رو دیدن به علت یه موضوع کاری . نظرشون مثبته و اونو پسر معقول و سنگینی دونستن. اما از این ماجرای دوم ، یعنی همین روزها ، خبر ندارن. خواهرم که تجربه طولانی تو زندگی مشترک داره ، خبر داره و میگه انتخاب اون کار عاقلانه ایه .
- - - Updated - - -
اما پدرم تاکید کردن که با این حال اگر بدبین باشه من ذره ای تردید نکنم و جواب رد رو بدم.