خیلی ممنون. من متوجه این قسمت نشدم «تا وقتی که دم دست شما مواردی باشن که اونها رو از جیب زندگیتون در بیارین و سبب بدونین و نخواین بعنوان اولین نفر قدم های اساسی بر دارین متاسفانه خواسته شما از یک رابطه خوب برآورده نخواهد شد.»
تا الان برداشت من این هست که چون در شروع اشنایی و ایجاد زندگی مشترک، بیشتر دو تایی تصمیم گرفتیم و از طرفی مراسم نداشتیم، راه برای توهین مادر همسرم باز شده. چی بگم والا! به من گفتند ادمی هست که اگر بذارم هر وسیله ای که میخواهد بخره، به پول اب و برق و گازی که مصرف میکنه کار نداشته باشم، تو اشپزخونه هر کار میخواهد بکنه، غذاهای بدش رو بخورم، هر چی گفت بگم چشم، باهاش مخالفت نکنم و فقط لبخند بزنم، دیگه بهم توهین نمیکنه. امروز بالاخره رفت و من هم همه وسایلش رو جمع کردم و گذاشتم تو گاراژ و حداقل ذهنم الان رها شده. الان دارم سعی میکنم مقدمات یه مراسم کوچیک رو بچینم که به عنوان عروسی فرض کنیم ( حداقل بهتر از هیچی هست!)، شاید اعلام رسمی تر به رابطه مون کمک کنه. هر چند جاری ام هم که عروسی مفصل و ازدواج رسمی در ایران داشته، بدتر از. من درگیر توهین شده. شاید حالا که همسرم کار پیدا کرده و خونه رو هم خریدیم، خالا که مادر همسرم نیست که توی روح و روان من اثر بذاره، بتونم هم خودم و همسرم مثل یک زوج متاهل فکر کنیم.
من هیچ وقت نخواستم برنده باشم، من فقط میخواهم ارامشم رو حفظ کنم، ارامشی که براش سختی های زیادی کشیدم.