-
margearezoohaعزیز ممنون از راهنماییت اره منم پارسال بطور کامل یعنی یکسال با خانواده های طرف مقابلمون قطع رابطه کردیم البته به پیشنهاد همسرم نه اون میومد نه من میرفتم بعد از چند ماه خودم واقعا از این روند پشیمون شدم چون بیشتر احساس تنهایی میکردم دیدم توی این یکسال تنها کسی که ضرر کرد من بودم margearezoohaخیلی فکر کردم منم مثل شما باید به داشته هام راضی باشم چون هرچی بیشتر تلاش میکنی کمتر به نتیجه میرسیnardilجان راه حل شما بسیار جالب و منطقیه متاسفانه ما اونقدر غرق در مشکلات میشیم که بعضی وقتا از حق مسلم خودمون هم میگذریم یادمون میره که زندگی فقط این قضیه نیست میشه بدون اونا هم زندگی کرد و خوشحال بود ولی راستش تنها چیزی که منو آزار میده اینه که شوهرم هر وقت که اراده کنه خودش میره خونشون اما من برای ده روزی یه بار باید کلی از قبل برنامه ریزی کنم تازه اونم با اخم و قیافه گرفتن.در حالی که خواهرهای خودش از صبح که بیدار میشن تا اخر شب منزل پدرشون هستن و اون هیچ وقت ایرادی در این قضیه نمیبینه.منم همیشه بهش سخن حضرت علی (ع) رو یادآوری میکنم :آنچه را که برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند.
-
عزیزم منم خیلی از مواقع به این چیزا فکرمیکنم که چراخواهرشوهرام میتونن راحت چند روز بمونن درحالیکه من برای یکساعت هم بقول شماازیکهفته قبلش باید استرس بگیرم که نکنه اجازه نده نکنه بعدش اوقات تلخی کنه.ولی باخودم که صادق میشم دامادهای اون خونواده نه کینه شوهرمنو دارن نه مشکل مارو.پس نباید این توقع ازش داشته باشم.اگه دنیا دنیا بخوام براش فلسفه بافی کنم از بخشش بگم هیچ فایده ای نداره چون آدما باید خودشون بخوان تغییرکنن نه اینکه به زور بخواهیم تغییرشون بدیم.
فعلا که شوهرمن وشما مردن وزورشون ازمابیشتر:311:بیخود خواهرمن حرص الکی نخور.یه جایی خوندم که وضعیت الان شماسرنوشت نهاییتان نیست روزهای خوب خواهند آمد( به امید آن روز)فقط تا اون روز صبر پیشه کنید که جلوی خدا وخلق خدا سربلند باشین.رابطتون باخانواده همسرتون بهبود ببخشین وبه هیچ وجه به هیچ وجه بد اونا رو به همسرتون نگین مخصوصا بااین خصوصیاتی که داره.مطمئن باشین بااین روشه که یه آرامش خوب میاد تو زندگیتون.ببخشید سرتونو به درد آوردم برای اینکه احساس کردم شما یه آینه از من هستین که میخواد کارای گذشته منو تکرار کنه نمیخوام کسی تجربه اون روزای بد منو داشته باشه:72: