اختلاف سلیقه با مادررو خواهر در انتخاب همسر
سلام.ضمن تبریک سال نو خدمت مشاور عزیز
من پسری ۲۸ ساله هستم فرزند آخر خانواده و دو خواهر بزرگتر دارم که با توجه به اختلاف سنی زیاد ایشون با من هر دو بر گردن من حق مادری دارن.مشکل از این جایی شروع شد که سلیقه بنده در امر ازدواج با سلیقه مادر و خواهر هام یکسان نیست و اونها اصرار دارن سلیقه خودشون رو به من تحمیل کنن.برای اینکه موضوع روشن بشه من توضیح میدم.من تمایل دارم زنم ظریف و معصوم باشه یعنی ظرافت و چهره معصومانه برای بنده اصله.منظورم از دختر ظریف دختر لاغر اندام و قد کوتاه هست منظور انچنان لاغر نیست بلکه بیشتر نداشتن اضافه وزن و به اصطلاح اندام کوچولو و جمع جور می خوام.منظورم از چهره معصوم چهره فابریک و عمل نشده.
در حالیکه مادر و خواهرام دختر های قد بلند و کمی پر رو برای من کاندید می کنند گاها دختر هایی که بینی عمل کرده و ابروهای خیلی زننده ....البته من دوست دارم طبق نظر اونها عمل کنم و به اصطلاح ریش و قیچی رو بدم دستشون و وسواس به خرج ندم ولی فکر میکنم در نهان در واقع جایی در اعماق وجودم حس میکنم در حق خودم ظلم کردم که سلیقه خودم رو در این امر مهم نادیده گرفتم.لازم به ذکره هست اصلا سلیقه من رو قبول ندارن و هر دختر قدکوتاهی که من خوشم میاد از نظر اون ها خیلی ریزه و به من نمیاد و طوری طرف رو می کوبن که من می مونم چی بگم.در ضمن بنده قبلا دوتا رابطه جدی در حد ازدواج رو پشت سر گذاشتم که در هر دو مورد قبلی نظر اون ها مخالف بود و بعدا منم به این نتیجه رسیدم.این هم شده مزید بر علت که میگن تو خودت عرضه نداری و بسپار به ما.
سوالی که دارم چطور اونها رو متقاعد کنم که اگر برای بنده دنبال دختر هستن اصول اولیه اش رو زیر پا نزارن و طبق سلیقه من معرفی کنن؟
آیا واقعا این درسته که ظاهر فقط اولش مهمه و وقتی رفتی زیر یک سقف سیندرلا هم باشه برات عادی میشه؟
این رو هم اضافه کنم من در دست دادن عادی با خانم های فامیل...متوجه موضوعی شدم. در دید و بازدید عید دختری در اقوام هست که خیلی ظریف و کوچولو هست و چهره ناز و معصومی داره وقتی با ایشون دست میدم و دستش رو می گیرم همون لحظه حس دوست داشتن و یک جور التهاب بهم دست میده طوری که دوست دارم بغل بگیرمش ولی در دست دادن با بقیه خانم ها این طوری نیستم.اما اصلا جرات ندارم با خانواده مطرح کنم چون مادر این دختر با مادر من اختلاف های زیادی دارن و اصولا نمی دونم چه جوری بگم.اصلا صرفا به دلیل چنین حسی که بهش دارم میشه جلو رفت یا ممکنه از سرم بیفته زود؟و اختلاف های فامیلی رو حسم اثر می زاره؟