درمان این همه خلاء من از همسرم چیه
سلام
من هفت ماهه عروسی کردم
همسرم تو دوران نامزدیمون فوق العاده بود ! خیلی دوستم داشت و به تک تک نظراتمو احترام میذاشت
براش مهم بودم و برای خوشحالیم هر کاری میکرد
دقیقا از بعد از عقد انگار خاطرش جمع شده باشه از بودنم کنارش همه چیزی رنگ عوض کرد
روز بعد از عقد من خونه مادرشوهرم بودم و همسرم تا ده شب نیومد و با برادرش رفت پیش عموش و.... وقتی هم برگشت برادرش به شوخی و خنده بهم گفت من چندین بار ازش خواستم برگردیم خونه ولی قبول نکرده
این تیپ ماجراها کلا ادامه داشت
دوران عقد ما کلا هفته ای یک شب همدیگر رو میدیدیم که بعد از سه چهار ماه این هم از طرف همسرم کنسل شد
علی رغم اینکه میدونست چه قدر برای دو تایی بیرون رفتنمون مشتاقم میذاشت ساعت نه شب میومد تا ده یه دور باهام میزد و میرفت خونشون
ترجیح میداد بخوابه و کارای شخصیشو انجام بده تا اینکه با من باشه
هر بار بیرون میرفتیم ازش نهایت تشکرو میکردم و ابراز دلتنگی و... ولی نه تنها نتیجه ای نداشت نتیجه ی عکس هم میداد
در کل تمام دوران عقد من له له میزدم برای جمعه ها و گردش دو نفره و اون هیچ میلی نداشت با اینکه طی جلسات خواستگاری گفته بود عاشق تفریحه و دوران مجردیش هم تا جاییکه خودش میگه هر جمعه با دوستش میرفت کوه
ما عروسی کردیم و درست چند روز بعد عروسی رفت سفر کاری و این ماجرا یک ماه ادامه داشت و تمام یک ماه یک ماه ونیم سفرش من تک و تنها بودم و تماس هاش هم اوایل باهام خوب بود ولی کم کم کم شد جوری که من دیگه پیشنهاد دادم جدا شیم و خسته شده بودم ازین همه تلاشم برای جلب ذره ای محبت رفتاریش
به زبون خیلی محبت میکنه و میگه عاشقمه ولی عملا تو رفتاراش دور از من و خونه که میشه کاملا عکسه
برای من قابل درک نیست مردی یا زنی از شریک زندگیش دور باشه و یک روز تمام ازش خبری نگیره بگه سرم شلوغ بود و...
از یه جایی به بعد همه ی این بی توجهی هاش برای من یه معنی داشت اونم اینکه ممکنه کسی وسط باشه یا چیزی مثله محیط کارش براش جذابیتش در حدی باشه که منو نبینه و در نبودم حتی بهم فکر هم نکنه !
بارها مستقیم و غیر مستقیم ازش خواستم تو دوریش از من حرکتی بکنه و مثلا یه اس ام اس بده ولی هیچی .هیچ تاثیری نداشت
نتیجه اش شد شک مرتب من و از نصب تلگرامش روی گوشیم گرفته تا گیر های متنوع به روابط کاریش پیش رفتم ولی بازم هیچ خبری نبود
الان به خاطر همه ی موضوعات پیشین کافیه ازش بپرسم چه خبر همین تعبیر به شکاک بودن من میکنه و ساعت های کنار هم بودنمون رو هم زهر مارمون میکنه
بودنمو تو ساعت هایی که سرکاره و مامورتیه گه گاهی یادآور میشم ولی سر سوزنی تغییر ندیدم
فقط روز به روز حساس تر و غر زن تر و اعصاب خورد کن تر شده
ازم دیگه مسائل مختلفیو پنهان میکنه و در مقابل همه ی حرفام فقط یه سلاح همیشگی داره اینکه من شکاکم و از همین شروع میکنه و پرونده های قبلی رو باز میکنه و کلا بی توجه های خودشو ندید میگیره
من از رابطه مون نه محبت و توجهی که میخوامو دارم نه حس امنیت روانی رو و دائما هم بابت کوچکترین حرفی باید غر بشنوم یا جواب پس بدم
اگر در طول روز یه اس ام اس بدم و خسته نباشید بگم و حالشو بپرسم انقدر بی روح جوابمو میده که واقعا از کرده ی خودم پشیمون میشم ! حس میکنم غرورمو له میکنه با رفتارش
میبینه با دوستام همش تو تلگرام وقتی سرکارم حرف میزنیم میگه با اونا حرف نزن به من پی ام بده ولی جواب پی ام هام هم همیشه سردیه
همسرم تو خونه و زمان هایی که کنار همیم بی نهایت باهام مهربونه ولی وقتی حرف کارش میشه و بحث کارش پیش میاد و میره سرکار و ماموریت کلا انگار من مزاحم ترین و بی خود ترین ادم این دنیام
تو جواب همه حرفام فقط میگفت بلد نیستم بهم یاد بده ولی یاد دادنم هم نتیجه ای نداشت و نهایت دو روز رعایت میکرد
همه ی این بی توجه هایی تو شرایطیه که مثلا هفته ی گذشته یه مشکل خیلی بد پیش اومده بود تو خونه و من هر چه قدر بهش زنگ میزدم جوابمو نمیداد ولی پشت خطش میرفتم یعنی هم زمان تماس های دیگه میگرفت ولی جواب منو نمیداد !با اینکه نهایت تماس من باهاش یه اس ام اسه و سابقه نداشته دو بار حتی پشت هم زنگ بزنم ولی حتی نگران هم نشده بود که این همه تماس پشت سر همم به چه دلیله
راستش علت تایپیک زدنم این بود که من قبل از ازدواج تو یه اکیپ دوستی بودم که ترکیب دختر و پسر بود و بعد از ازدواج به خاطر همسرم تمام رابطه مو با اون اکیپ قطع کردم !دیروز به طور اتفاقی متوجه شدم همون اکیپ که یکی از اعضاش هم نامزد سابقمه یه دورهمی جمعه دارن و یه طرز وحشتناکی دلم میخواد برم!هیچ دلیل پیدا نمیکنم برای ساکت کردن منطقم و چیزی که تو سرمه اینه که باید برم تا این همه له شدن غرورم و ندید گرفتنمو توسط همسرم جبران کنم