-
درگیری من و همسرم
سلام خدمت همه دوستان
من تایپیک همسرم مدام از خانوادم توقع داره رو باز کردم ولی چون مشکلاتم به سمت دیگه رفته تایپیک جدید باز
کردم،تو تایپیک قبلی گفتم که همسرم منو زد و منم رفتم پزشکی قانونی که نامه گرفتم و بعد گفتم که رفتم کلانتری تا ثبت کنم.
وقتی رفتم منو به قسمت مددکاری و مشاوره ارجاع دادن،خانوم مشاور گفتن که شکایت نکنم،چون وقتی قراره
زندگی کنی،درست نیست که کار به شکایت برسه،(تا شکایت نکنم هم نامه پزشکی قانونی به دردی نمیخوره)
یعنی حتما باید شکایت صورت بگیره بعدش دو حالت داره یا رضایت میدی یا نمیدی،
گفتن که فعلا شکایت نکنم،بعد ایشون منو به کلاسهای مشاوره ارجاع دادن که جلسه اولم ۲۵ بهمنه،
تا اوایل اسفند هم وقت دارم که نامه شکایت رو ثبت کنم.
خواهر همسرم با من صحبت کردن که شوهرمو ببخشم و از این حرفا،منم برای شوهرم شرط گذاشتم
اول اینکه باید تعهد بدن که اینکارو دیگه نمی کنن،بعد اینکه حتما باید مشاوره بریم.
ققبول کردن ولی من هنوز ازشون تعهد نگرفتم نمیدونم که تو تعهد چی بنویسن،یعنی اگر یه بار دیگه این اتفاق بیفته در ازاش چیکار کنن!
این قسمت اول ماجرا بود حالا دوباره بحث بین ما بالا گرفت،چون قرار گذاشتیم که با هم حساب کتاب کنیم
پولمون رو جمع کنیم،یه مقدار پول جمع کردیم اما دوباره برادرش زنگ زد که پول میخوام ،شوهرم از اون
پولی که جمع کردیم بهشون داد،این دوباره آغاز دعوای جدیدمون شد.دیگه نمیدونم چیکار کنم!
کلافه شدم!میگه اون داداش خونیه منه ولی تو زنمی،تورو میتونم طلاق بدم.
کلا تو بحثا هم که همش خانواده منو میکوبونه،اوایل که فقط به من فحاشی میکرد،بعد خواهرام رو هم
اضافه کرد،بعد پدر و مادرم،دیروز هم که عمه ها و خاله هامو اضافه کرد.خندم گرفته بود دیگه.
حالا با توجه به این مسایل پیش اومده اصلا ادامه زندگی با چنین آدمی به صلاحه؟
-
سلام
شما که می دونی مشکل همسرت چیه و توانایی نه گفتن به برادر و خانواده اش را نداره
دوباره قول و قرار گذاشتیم چیه ....
ایشون به هر دلیلی نمی تونه به خانواده اش پول نده
خیلی طول می کشه تا این عادت عوض بشه یا خودش به این نتیجه برسه
سعی کن شراکت مالیت را کمتر کنی.
اصلا نمی خواد تو پول جمع کردن کمک کنی.
برای پولهای خودت از قبل چاله بکن که دیگه دست خانواده ی شوهر بهش نرسه.
طلا بخر یا وامی بگیر باهاش زمینی چیزی بگیر و بیشتر حقوقت را قسط بده
اقلا اصل موضوع برات می مونه و پس اندازت نمی ره تو جیب برادرشوهر !!
هر چند زندگی اینطوری خیلی سخته ... ولی از دعوای هر روزه بهتره :82:
-
شیدا جان،ممنونم
قول و قرار و تعهد برا این بود که دیگه رو من دست بلند نکنه،همین،من قبلا همین رویه رو در پیش گرفتم که طلا بخرم ،قسطش رو
بده ولی مگه میداد؟موقع دادن قسطش میگفت به من ربطی نداره،مثلا پریشب برا من رفت کرم بخره قیمتش پنجاه تومن بود،کلی
ناراحت شد.میگه زن باید پس انداز کنه،تو ولخرجی،ولی برادرش تا زنگ میزنه پول واریز میکنه،من دردم اینکه برا من خرج
نمیکنه،حقوق من خیلی نیست،من اونو بهش نمیدم،چون خودش میدونه برا چیزای دیگه مثل دندونپزشکی دارم خرج
میکنم.دردم اینکه برادرشوهرم همه چیو برا خودش میخواد،آخرین مدل گوشی اپل،خب وقتی تو پول نداری چرا
از زندگی من این پول باید بره،یا مثلا فلان ماشین،در صورتیکه ما خودمون اینا رو نداریم
-
دوستان،من منتظر راهنمایی های شما هنوز هستم.
خواهش میکنم منطقی منو راهنمایی کنید و خودتون رو جای من قرار بدید.امشب دوباره بحثمون شد،دوباره میخواست روم دست
بلند کنه ولی جلوی خودشو گرفت ولی فحاشی کرد،الفاظ فوق العاده رکیک و زشت،
واقعا حسی بهش ندارم،نمیدونم جیکار کنم....
فقط فحش تو دهنشه،فوق العاده بی ادب....قبلا که خیانت کرده بو،دست بزن که داره،بد دهن که هست،با این اوصاف باید
امیدوار باشم به این زندگی؟
-
این تیپ شخصیت ها خیلی انرژی می خواد ذره ذره درست بشند و باید خیلی انرژی بزارید براش
دیگه بقیش رو خودتون باید تصمیم بگیرید
پیگیر شکایتتون حتما باشید
-
ممنونم،راستش واقعا دیگه انرژی ندارم،دفعه اول که فحاشیش رو شنیدم خیلی ناراحت شدم،غصه خوردم،داغون شدم ولی الان دیگه
از بس گفته دیگه ناراحت نمیشم ولی ببخشید حالم داره بهم میخوره ،از این همه توهین،براش فرقی نمیکنه به کی داره توهین میکنه،
چی میگه،هر چی از دهنش دربیاد میگه،حالم از این زندگی بهم میخوره.
بدی زندگی من اینه که من خودم خواستم،جلوی همه وایستادم تا باهاش ازدواج کنم،بخاطر همین الان دستم بسته اس،
وگرنه یک لحظه باهاش زندگی نمیکردم.فقط الان دارم از درون آب میشم.
هیچ خوشی ای ندارم که بهم انگیزه بده،
-
سلام
زندگی که اینجوری شروع شده معلوم نیست اخرش چی بشه..
دست رو خانم بلند کردن .. شکایت خانم از آقا ... انتظارات نا معقول از سوی برادر شوهر که از برادرش توقع مالی و خرید مایحتاج داره..
دوست عزیز به قول شیدا خانم شما باید پولتونو جائی سرمایه گذاری کنید تا بصورت نقد و راکد دم دست نباشه که تا اونا زنگ زدن شوهرتون فل فور برداره ببره
ایشون توان نه گفتن در مقابله خونوادشو نداره.. پس باید پولی نباشه تا بتونه نه بگه ..
-
دوست عزیز من یه پیشنهادی دارم..چرا با خواهر همسرتون که پاپیش گذاشتن و خواستن شما همسرتون رو ببخشید صحبت نمیکنین...الان تنها دلیل یا شاید بزرگترین دلیلی دعواهاتون درخواست پول توسط برادرشدهرتونه...خوب طبیعتا شاید نتونین مستقیم با برادرشوهرتون صحبت کنید و بگید بابا من دوست ندارم همسرم بهت پول بده و اصلا دلیلی نداره که تو ازش پول تقاضا کنی..میتونید با خواهرشوهر یا هر شخص از خانواده شوهرت که باهاش راحتتر هستی و منطقی تره این موضوع رو مطرح کنی که اون به طور غیر مستقیم از برادرشوهرت بخاد که دیگه پول تقاضا نکنه و بگه اصلا این کارش منطقی نیست..البته حواست باشه که اون شخص تو رو کاملا درک کنه و ادم منطقی ای باشه
-
سلام
من هم با این همه کج رفتاری که در ایشون نام بردید، واقعا زندگی کردن با این ادم رو بسیار سخت میدونم. مردی که
- مدام از خانواده ی خانمش توقع داره (دختر رو که شوهر میدن، تمام مسئولیت دختر به شوهر منتقل میشه و دیگه اصلا نه خودش و نه شوهرش نباید از والدین دختر خانم انتظاری داشته باشن)
- دست روی خانمش بلند میکنه
- فحش های بسیار رکیک به خانمش و ناموسش میده (مرد اگر خودش به خانمش، همسرش، ناموسش، تمام زندگیش فحش بده بقیه دیگه با اون خانم چه رفتاری میکنن؟ به خود اون آقا دیگه ارزشی قایل میشن؟)
- موقع بحث نمیتونه تمرکز روی اصل مساله و طرفین دخیل در اون داشته باشه و مدام مساله رو به در و دیوار و این و اون با بدهنی میکشونه و این نشون میده که این مرد عاقل و بالغ نشده
- بقیه و نیازهاشون رو به همسرش و نیازهاش که خانواده ی اصلیش و شریک تمام زندگیش هست ترجیح میده
- خیانت که از نابخشودنی ترین اعمالی هست که زوجین میتونن انجام بدن رو مرتکب شده
- خرج کردن برای همسرش جای اینکه خوشحالش کنه و بهش حس تامین بده ناراحتش میکنه
- ارزش دختری رو که برای همسری این مرد، بسیار تلاش کرده و از خواسته هاش و توقعاتش کوتاه اومده و خانواده ش رو راضی به این وصلت کرده نمیدونه
- ناراحتی خانمش براش کوچکترین اهمیتی نداره و به عنوان یک مرد در پی خلق لحظات شاد و مفرح برای خانمش نیست و بیشتر داره ازارش میده
- مخارج خانمش به ایشون مربوط نیست (به کی مربوطه پس؟ به شوهر خانم همسایه؟ به مردایی که دارن از خیابون رد میشن؟ به کی مربوطه مخارج خانم؟؟؟؟ به حق حرفای نشنیده!)
و...
سحرجان ببین زندگی کنار این موجود چه رنگیه؟ اصلا توش میخندی؟ رضایت قلبی داری؟ باهاش حس ارامش و امنیت همه جانبه داری؟ کنارش پیش همه کس سربلندی؟ پشتت بهش گرمه؟ تکیه گاه مطمعنیه؟ الان که خدا رو شکر سالمی داره هر بلایی سرت میاره فردایی خدای نکرده تو این میدون جنگ روانی و بدنی که راه انداخته تو بیمار شی به این مرد میتونی امیدوار باشی؟ و...
من نمیگم که این امراض گوناگونی که این اقا بهش گرفتارن قابل درمان نیست. قطعا خدا درد داده، درمان هم داده. اما به قول دوستمون آقای داوود خیلی خیلی خیلی سخته. تا اون درمان بشه خودت مریض میشی. زندگیت تموم میشه. جوونیت میره بدون اینکه ازش استفاده کنی. عذاب میکشی. خودت و والدینت و در اینده فرزندت. خیلی جدی به اتمام یا ادامه ی این زندگی فکر کن.
-
ممنون از دوستان عزیز،
جناب abs من با خواهر همسرم صحبت کردم و در مورد برادرشوهرم گفتم،ایشون هم با برادرشوهرم صحبت کردن اما برادرشوهرم
گفتن که شوهرم من بهشون بدهکاره،در صورتیکه من میدونم که این موضوع صحت نداره،چون خیلی وقتا حساب کتاب دفتر شوهرم
رو من انجام میدم و از بدهکاری یا بستانکاری شوهرم خبر دارم،این موضوع رو دیگه فعلا کش ندادم،چون دیدم اون کسی که
داره بد میشه فقط منم.
Nardil عزیز تمام حرفهایی که زدی رو من قبلا هزار بار برای خودم گفتم،راستش هیچ وقت تو این زندگی از ته دل نخندیدم،
نمیگم اصلا خوب نبود،شده بود که بعضی جاهاش خوب بود ولی خیلی کم،باهاش حس امنیت ندارم به هیچ وجه،
همیشه دنبال نقطه ضعف از منه که منو بکوبه،هیچ وقت پشتم بهش گرم نبوده،و خیلی چیزای دیگه.
خانوادش اخلاقش رو میدونن،خودش هم همیشه اعتراف میکنه که بغیر از سحر هیچ کس با اخلاق من کنار نمیومد،پیش
همه حتی خانواده من این حرفو میزنه .راستشو بگم از این زندگی رضایت ندارم،فقط و فقط به خاطر اینکه جلوی همه
مخصوصا پدرم ایستادم دارم زندگی میکنم،چون میدونم به خاطر طلاق من ،پدرم با همه دعواش میشه،اوضاع خونمون
بهم میریزه،طاقت ناراحتی مادرمو ندارم،فقط دلم میخواد بمیرم،خودم کردم که لعنت بر خودم باد.
چون مادرم با خواهش و التماس های من پدرمو راضی کرد.
از من بدش نمیاد،منو خیلی هم دوست داره ولی من خیلی وقته بخاطر این اخلاقاش دوسش ندارم.
نسبت به همه چی سردم،مخصوصا که از خانواده ام هم دورم.فقط دلم یه اتفاق میخواد،جراتش رو هم ندارم از خدا بخوام.
فقط دارم این روزا رو میگذرونم،دیشب بعد از همه فحش و توهین گفت که طلاقت میدم ولی نمیدونم جدی بود یا نه.
چون از این حرفا زیاد میزنه.