خیلی تنهام ای کاش زمان به عقب بر میگشت
تنها و بی کسی بد دردیه وقتی ببینه اطرافت ادامای به اصطلاح دلسوز وجود داره اما هیچ کدومشون تو رو درک نمیکنن خیلی سخته.تو دو تا تایپیک قبلم همه چی رو توضیح دادم میتونین برین و بخونین .اما الان به یه نقطه مشترک رسیدم اینکه ما برای هم ساخته نشده بودیماما هیچ راهی جلوی پام نیست نه میتونم طلاق بگیرم البته خانواده درستی ندارم که حمایتم بکنن خود پدرم یه ورشکسته هست که همه خونه و زندگیشو به حراج گذاشته نه میتونم با زندگیم کنار بیام دارم داغون میشم .همش در حال نفرین خودم هستم .ای تو که بدبخت که فهمیدی از اوا قبل عقد دوسش نداری چرا جواب مثبت دادی چرا همونجا قبل محضر نگفتی نمیخوامش چرا زبونت بسته شد .شوهر منم یه ادم اخمو مستبد و کم حرفی بود تاالان اما من عاشق هیجان و شیطونی منم افسرده کرد با انبر باید حرف از دهنش بکشم بیرون .دیگه خسته شدم چیکار میتونم بکنم .همش سر مسایل بیهوده داد میکشه فحش میده .به خدا دلم میخواست یه بار تو خواب خفش میکردم تا راحت بشم از دستش .
دوستان عزیز تو تایپیک قبلی خیلی با هام حرف زدن ولی نمیدونم چرا بر میگردم به نقطه اول .همش ارزوی مرگشو میکنم خیلی خستم منو عقده ای کرد از بس بهم محبت نکرد .اون از خاونده خودم که به خاطر فرار ازاز مشکلات و نیاز به محبت ازدواج کردم اما دیدم شرایطم بدتر شد .همش مقصر خانوادم بودن که درکم نکردن ازشون متنفرم.
با خودم میگم صیغه طلاق رو بخونم ای کاش میشد مثه صیغه محرمیت خودمون میخوندیم .
من فقط میخوام از دستش ازاد شم ...کسی که بهت محبت نمیکنه انگار در اساراتش هستی.
به خدا یه ذره اگر دل منو به دست میاورد حال و روز من این نیود