به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 36
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1398-2-31
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون خانم فکور . اره منم دارم همینکار رو میکنم سعی میکنم هیچ توقعی ازش نداشته باشم هر چند گاهی ناراحت میشم اما واقعیت ها رو بایدقبول کرد جاااالبه همین ادم ها که هیچ محبتی نمیکنن چقدر هم حساس هستن و توقع محبت و احترام دارن و خودشون رو بهتر از همه میدونن از اون جالبتر اینکه چقدر حرمت این افراد بیشتر حفظ میشه و چقدر بچها هواشون رو بیشتر دارن و چقدر بیشتر دوستش دارن حالا اگه مادر شوهر من ادمی بود که به بچها و نوهاش محبت میکرد دوست داشت نوهاش کنارش باشن احترام میگذاشت اینقدر مورد احترام واقع نمیشد.
    قبلا خیلی برام رفتاراش مهم بود بخاطر همین خیلی ناراحت میشدم اما الان خیلی کمتر شده تو این مشکلی هم که اخیرا اتفاق افتاد به لطف شما دوستان و کمکهای شما تونستم سر بلند بیرون بیام .
    خانم فکور چیز دیگه ای هم هست که دوست دارم از شما مشاوره بگیرم اینکه مادر شو8هرمن خیلی مهمان نواز نیست و وقتی ما بعد از دو هفته یهجمعه میریم خونش حساب کتاب میکنه و خیلی خووشحال نمیشه قبلا شوهرم این رو نمیدونست و اصرار داشت ک حتما باید جمعه ها ناهار او شام اونجاباشیم اما الان خودش متوجه شده (نمیدونم شاید هم بهش رسوندن که تو این گرونی کمتر برین اوننجا) جورری که وقتی بعد از سه هفته بهش گفتم بریم جمعه خونع مامانت اینا گفت نه بزار هفته دیگه . ازز اوون طرف خانواده خودم که اگ ه تا دم در خونشون هم بریم به زور میکشونمون داخل خونه حتی اگه شوهرم تو ماشین باشه به زور میارنش بالا و برای شام یا نااهار نگهش میدارن تازه غذا فردا رو هم بهمون میدن با این اوصاف شوهرم بعد از یه مدت عذاب وجدان داره که ما بیشتر کنار خانواده توییم و ما خیلی کنار خانواده خودم نیستیم هر چی میگم ببخاطر تفاوت رفتاراس باز هم عذاب وجدان داره میگه دست تو هم هست یاباید بیشتر دعوتشون کنیم که خدا شاهده با دو تا بچه و این همه مشغله خیلی برامسخته اگه به تاژیک جدید من سر بزنید متوجه میشین و خیلی خوشحال میشم اگه تو اون مورد هم بهم مشاوره بدین

  2. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    با سلام
    رویا خانم همه رفت و آمدها که نباید نهار شام باشه
    یک روز در هفته برید منزل مادرشوهر سر بزنید و وعده غذایی نمونید
    شوهرت هر وقت عذاب وجدان گرفت بگو هر زمان که خودت صلاح دونستی بریم سر بزنیم به مامان اینا و البته برای غذا هم نمونیم
    با شرایطی که دارم زود به زود نمی تونم دعوت کنم کسی رو برای وعده غذا چه پدر مادر خودم چه پدر مادر شما چه اقوام دیگه
    ولی خودمم خیلی دوست دارم بیشتر پیش پدر مادرت باشیم
    فکر کنم راه حلش این باشه که بریم سر بزنیم ولی برای غذا برگردیم تا اون بنده خدا هم به زحمت نیوفته

    به نوعی بازم توپ رو بنداز زمین شوهر و مادر شوهر
    اصلا گارد نگیر که اهه پدر مادر من رفتارشون فرق می کنه و باید بیشتر پیششون باشیم
    خودتو بزن به کوچه علی چپ
    اینا رو همسر شما خودش می بینه حالا نمیخواد به زبون بیاره شما هم به زبون نیار

    و البته به نظر من هر چند وقت یک بار که می تونی هم دعوتشون کن

    اصلا هم اینجور حساب نکن که چرا این که مهمان نواز نیست انقدر احترام دریافت می کنه
    بالاخره اونم کلی زحمت کشیده برای این بچه ها و باید احترام دریافت کنه
    همونطور که اگر پدر مادر شما مهمان نواز هم نبودن بازم شایسته احترام بودن

  3. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1398-2-31
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون فکور جان حقییقتش من اینقدر درگیرم تا ظهر سر کارم اگه عصر هم برم سر بزنم پس کی دیگه شام و غذای فردا رو درست کنم عملا خسته میرسم خونه بچها هم گرسنه بخاطر همین اینجوری برام سخته ولی باز م سعی میکنم که بریم اما خیلی بتونم این کار رو بکنم هفته ای یه باره .در مورد خانواده خودم هم اتفاقا خانواده شوهرم رو بیشتر دعوت میکنم اما مامان بابام اگ یه روز بچهاا رو نبینن دلتنگ میشن ااگه دو رو ز نریم اونجا روز سوم ماامانم سرزده میاد که به زور نگهش میداریم هر چی داشتیم با هم میخوریم کمک ححالم هم هست طوری که شوهرم میگه کاش مامانت اینجا بود اما خانوااه شوهرم که اینجور نمیان باید دعوت بشن و خونه رو بایید مثل گل کنم اما شوهرم میگه ببین رفت و آمد با خانوده تو بیثشتره ببین من به زور نگهشون میدارم میگم خب اکه خانواده تو هم بیان خونمون من هم قطعا نمیذارم برن که یه چیزی درست میکنم با هم میخوریم اما میگه نه تو باید بیشتر دعوت کنی بهش میگم نمیرسم میگه سخت نگیر اگه بخوای میشه خیلی سخت نگیر .
    شاید هم عصر غذا درست کنم ببرم همونجا شام رو با هم بخوریم یه وقتایی
    میشه به پست جدید م هم سر بزنید و نظر بدین هیچکس از بچهای گروه همکاری نمیکنه

  4. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    رویا جان به نظرم با همسرت حرف بزن و‌یگو که همونجور که از من خواستی با خانوادت تماس بگیرم و‌ دعوت کنم منم توقع داشتم که ازونا هم بخوای تو مراسم شرکت کنن و ازت دلخور شدم ولی با توجه به سابقه خانوادت که هیچ مراسم عزا یا عروسی رو شرکت نمیکنن امیدوارم دیگه از من و خانوادم هم توقع نداشته باشی دیگه دعوت کنیم! چون این جور چیزا کاملا دو طرفه هست! ببین من مادرم چند سال اول عید دیدنی رفت خونه مادرشوهرم ولی چون دید اون بازدید عید نیومد مادرم دیگه عید دیدنیش نرفت.مادر شوهرمم که گله کرد من گفتم علتش اینه!! شمام وقتی عقد داداشت نیومدن به نظرم نباید برای عروسی کارت میدادی!

  5. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1398-2-31
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون خانم میس بیوتی . الان من موندم چیکار کنم آیا به همسرم بگم یا چیزی نگم هر چند فکر میکنم بهگفته شما به همسرم بگم بهتره چون چیزی تو دلم نمیمونه و بالاخره هر عملی عکس العملی داره طبق قانون فیزیک . حداقل شوهر م باید بدونه که من ناراحت شدم و لااقل متوجه بشه کاری که کردن کار درستی نبوده
    میخوام دوستای دیگه هم نظر بدن که بهترین کار رو انجام بدم حقیقتش نمیخوام دیگه اشتباه کنم تو این چند سال خیلی اشتباه کردم خیلی بچگی کردم حس میکنم حرمتم پیش شوهرم خیلی کم شده میخوام دیگه کمتر بچگی کنم
    از طرفی هم نمیخوام شوهرم رو حساس کنم چون قبلا خیلی از این جر و بحث ها داشتیم بخاطر رفتار خانوادش قبلا به من حق میداد و لی بعد از یه مدت که گذشت وقتی بهش میگفتم دیگه از دستم ناراحت میشد وو میگفت تو با مامان من بدی انگار همونی نبود که میگفت حق به جانب تو بوده حالا اینجووری میگه . میگه اگه ادم بخواد رفت و امد کنه این حرف و حدیث ها رو میذاره کنار . دیگه حقیقتش اعصابش هم خیلی ضعیف شده میخوام جوری باشه که اعصاب شوهرم بهم نریزه و از اون طرف م بفهمه کارشون اشتباه بوده یعنی یه جووری نباشه که شوهر م همیشه از من توقع مهربونی و گذشت داشته باشه و از طرفی از اونا بخاطر هیچ کدوم از این کارایی که نمیکنن توقع هیچی نداشتع باشه و اگه کوچکترین کاری کردن خیلی به چشمش بیاد
    یادمه یه روز پدر شوهرم به دختر کوچیکم گفت بابامی. شوهرم اینقدر ذوق کرد که ببین بابام به رونیکا گفته بابامی ببین چقدر به چشمشش اومد چون هیچوقت محبتی نمیکنن نه کلامی نه به عمل
    نمیخوام راجع ب من هم همینجوری باشه فقط از من توقع داشته باشه . امیدوارم منظورم رو درست رسونده باشم
    لطفا راهنماییم کنید
    ویرایش توسط roya6 : سه شنبه 28 خرداد 98 در ساعت 08:40

  6. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    شوهرت خودش میدونه که مادرش اینا بهتر بود بیان
    لازم نیست به روش بیاری
    درضمن اینکه هر کسی مسئول اعمال و رفتار خودشه نه دیگران و نه حتی پدر مادرش

    اصلا نیازی نیست گله کنی
    اگر هم خواستی گله کنی مستقیم به خود مادر شوهرت بگو و بیخود روی اعصاب شوهر نرو

    قرار بود بی نیاز باشی از اینکه اونا بیان به مراسم خانوادت

    اگر خیلی برای خانوادت ناراحت کننده بوده می تونن توی مراسم بعدی دعوت نکنن اگر هم می تونن بی خیال باشن که بهتره دعوت کنن حالا چه اونا بیان و چه نیان
    به هرحال این حق وجود داره که دعوت نشن
    ولی بهتره که از این حق استفاده نشه

    وقتی همسرت ببینه همش دنبال سوژه نمی گردی که از خانوادش ایراد بگیری اگر یکبار هم حرفی زدی میدونه که حق میگی و با بی انصافی قضاوت نکردی
    در رابطه با رفتن خونه مادر شوهر هم می تونی مثلا پنج شنبه عصر یا جمعه عصر یه سر بری
    لازم نیست حتما در طی روزهای هفته باشه

  7. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1398-2-31
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون فکور جان که پیگیری میکنی . حرف شما درسته . چون حقیقتش من دیروزر به شوهرم گفتم اما هیچ فایده ای نداشت و گفت خب نیومدن من چیکار کنم من الان چیکار میتونم بکنم و در ضمن چی بهشون بگم خب میگن نتونستیم بیایم . بعدش هم وقتیی گفتم که دیگه انتظار نداشتع باش برای مراسمی دعوت بشن گقت نه شما وظیفتون دعوت کنید حالا یا میان یا نمیان و تهشش گفت به خود مامانم بگو ما کم اعصابب خوردی نداریم که حالا دوباره سر یه موضوع دیگه باشه و تو هر بار سر یه مساله ای ناراحتی در میاری .یعنی تمام کاسه کوزه ها سر من خالی شد . تورو خدا میببینید بعدش من تازه گفتم ولش کن مهم نیست و از این حرفا

  8. #28
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    چی بگم
    کلا کاربران اینجا به دنبال نظری هستند که مشابه فکر خودشون باشه و به محض اینکه یک نفر اون نظر رو بده دقیقا اجرا می کنن
    حالا اگر قبلش ده نفر دیگه هم گفته باشن درست نیست
    نمی دونم من هم اگر جای همسر شما بودم اصلا حوصله نداشتم از یه عروسی برای من انقدر حاشیه دربیاد و همسرم سرم غر بزنه
    اون نهایت سعیش رو کرده که مادرش رو بکشونه عروسی
    از شما خواسته که خودتم دعوتش کنی که احتمال اومدن مادرش بیشتر بشه
    حالا نیومده

    الان چه تقصیری داره همسر شما؟
    از این به بعد باید دعا کنه مراسمی توی خانواده شما پیش نیاد چون اون مراسم فقط چند ساعته ولی اثراتش و تیر و ترکشهاش تا مدتها

    شما به کار پدر مادر خودتم کار نداشته باش
    اگر نخواستن توی مراسم بعدی دعوت کنن میل خودشونه
    اگر خواستن دعوت کنن هم همینطور

    کلا بذار هر کسی راه خودشو بره و مسئول اعمال و رفتار خودش باشه
    شما قرار نیست مسئول رفتار مادر همسرت باشی و خجل از اینکه نیومدن جلوی اقوام خودت
    نخواسته بیاد و نیومده
    قرار هم نیست مسئول رفتار خانوادت باشی جلوی همسرت و خانوادش
    اگر نخواستن بیان سر بزنن یا نخواستن دعوت کنن باز میل خودشونه

  9. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 تیر 98 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1395-12-03
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    3,601
    سطح
    37
    Points: 3,601, Level: 37
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 258 در 107 پست

    Rep Power
    34
    Array
    لطف مکرر تبدیل به وظیفه میشه!

    به نظرم حتی اگه قرار به دلخوریه باید اول از همه از خانواده خودت دلخور باشی که چرا خانواده همسرت رو با وجود اینکه دفعه اول بدون دلیل جشن عقد رو نیومدن، ولی باز هم دوباره خانواده همسرت رو برای عروسی دعوت کردن!

    و بعد اینکه لطف مکرر خانواده تو تبدیل به وظیفه شده، دقیقا خودت هم گفتی که همسرت دیگه اینو وظیفه خانواده ات میدونه‌.

    اینجا باید سیاست به خرج بدی، ببین گفتن مستقیم دلخوریهات به شوهرت فایده نداره و کم کم تو پیش شوهرت تبدیل به یک زن حساس غرغرو میشی، پس بهتره اول از همه ازین به بعد بی تفاوت باشی نسبت به اتفاقات گذشته. تو باید با چرب زبونی پیش شوهرت تمایلت رو به رفت و آمد بیشتر با خانواده اش نشون بدی و در واقع توپ رو بندازی تو زمین خانواده شوهرت، چون در واقع خانواده شوهرت شاید حسابگرند و ازین جهت حوصله رفت و آمد ندارن.

    من قبول دارم که ۲ بار عدم حضور در مراسم واقعا بی ادبی محسوب میشه، پس اینو گوشه ذهنت داشته باش و سری بعد برای مراسم های خانواده خودت دیگه خانواده همسرت رو دعوت نکن و اگه شوهرت یا خانواده اش گله کردن با شوخی و خنده بگو که شما به ما افتخار نمیدین.

    حتی اگه خانواده همسرت هم برای مراسمی خانواده شما رو دعوت کردن، اونها هم متقابلا دعوت رو قبول نکنند.
    این مسائل حرفای خاله زنکی نیست و مسئله احترام و ادب هست که یک امر دو طرفه هست.

    و اما در مورد سوال عنوان تاپیکت:با فردی که مغروره،باید غرورت رو حفظ کنی، نرمش بیخودی فقط و فقط باعث افزایش غرور کاذب طرف میشه و در عین حال باید با فرد مغرور بی تفاوت رفتار کرد.

  10. 3 کاربر از پست مفید خندون تشکرکرده اند .

    sarvenaz (چهارشنبه 05 تیر 98), نیکیا (چهارشنبه 29 خرداد 98), زن ایرانی (چهارشنبه 29 خرداد 98)

  11. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام
    انتظار داشتی شوهرت بگه واقعا شرمنده هستم و خیلی کار زشتی کردن. خب معلومه که دوتا میزاره روش تحویلتون میده. دست گذاشتی روی نقطه ضعف همسرت و اونو وارد جنگ با خودت کردی.
    از نوشته هات واضحه همسرت مهرطلب هست. در مقابل خانوادش احساس کمبود میکنه و دلش میخواد کاری کنه که اونا دوسش داشته باشن یا بهش افتخار کنن. برای همین اصرار داره شما اونا رو دعوت کنی خونتون. اگه دست بزاری روی نقطه ضعفش و بهش یاداوری کنی که اونا بهت محبتی ندارن، اونا بدون دعوت نمیان خونمون. اونا بهت احترام نمیزارن و به خانواده زنت محبت نمیکنن. همه اینا همسرت رو از زندگی و شما ناامید میکنه. اگه با سردی و خشکی خانوادش موافق بود، شما رو انتخاب نمیکرد. یه زن از یه خانواده سرد و خشک انتخاب میکرد.

    اگه میخوای زندگیت رو حفظ کنی و در آینده بچه های شاد و سالمی داشته باشی، روی اعتماد به نفس همسرت کار کنه. به همسرت احساس ارزشمندی بده. حداقل دست روی نقطه ضعفاش نزار.
    همسرت اومده عروسی و همه چیز خوب پیش رفته. همین کافیه. ازش تشکر کن. مطمئن باش همسرت کم کم قدردان محبتات میشه.
    نگو خانوادم رسم دارن خانواده دامادشون رو عروسی دعوت کنن. بگو بخاطر خوبی و محترم بودن تو، اونا رو دعوت کردن. به خانواده خودت هم اجازه نده همسرت رو سرزنش کنن. خوبی های همسرت رو پررنگ کن. اگه گفتن چرا خانوادش بی محبتن، بگو مهم خودشه که خیلی خوبه.

    تو پست قبلی در مورد زندگی خودم برات نوشتم. من این راه رو رفتم و نتیجه گرفتم. الان تنها چیزی که از خانواده شوهرم برام مهمه و براش تلاش میکنم، محبت کردن اونا به همسرم هست. اصلا برام مهم نیست که با من چه برخوردی دارن. چون اثر مثبتش به زندگی من هم میرسه.

  12. کاربر روبرو از پست مفید بهاره جون تشکرکرده است .

    نیکیا (پنجشنبه 30 خرداد 98)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.