من يه خاطر خواهه متولد ماه آباني داشتم خودشو كشت بياد تو زندگيم...
چون بعد از عشقش من بهش آرامش ميدادم..
شما احيانا متولد آبان و سنگدل نيستين؟![]()
تشکرشده 51 در 25 پست
من يه خاطر خواهه متولد ماه آباني داشتم خودشو كشت بياد تو زندگيم...
چون بعد از عشقش من بهش آرامش ميدادم..
شما احيانا متولد آبان و سنگدل نيستين؟![]()
تشکرشده 127 در 70 پست
شما الان مشکلت فقط عدم میل جنسیه؟
چون اصرار داری که به آرامش رسیدی، و حرفهای هیچکس کمکی نمیکنه و به گفته خودتون نمیتونی رابطه جنسی داشته باشی
درکل مشکلتون فراتر از لجبازیه من اول حرفمو در مورد اینکه همسرم هم همچین لجبازی کرده پس میگیرم ...
شما دلت میخاست زن بگیری، خانومت هم دلش شوهر میخواست ، نه فرقی برای شما میکرد کدوم زن باشه، نه فرقی به اون خانوم که کدوم مرد باشه
شما حوصله ناز کشیدن و منت کشیدن و ابراز عشقو نداری
یکیو میخوای گیر نده، توام گیر ندی، همینجوری باهم زندگی کنین بشین زن و شوهر ، مثل خیلی های دیگه
معیار هم که کلا مهم نیست
قیافه و قدوهیکل هم مهم نیست
مهم هم نیس شما با هرکی دیگه میخای باشی، اون خانوم میگه من تو شناسنامت باشم کافیه!
کلا هیچی مهم نیست ، فقط ازدواج کنیم تموم شه بره
ازدواج وافعی یه اسم تو شناسنامه نیست
شما هم ازدواجتون واقعی نیست و البته برای شما هم مهم نیست
به نظر من کسی اینقدر راحت سکته نمیکنه، مگر اینکه جریانِ دیگه ای باشه
شما که به این شیوه همینجوری یهویی ازدواج کردی، همینجوری یهویی هم میتونی رابطه جنسی داشته باشی و البته یهویی هم بچه دار خواهی شد،
شما غریزه جنسیو داری، مثل تمامی مخلوقات،انسان، گیاه ، حیوان ... پس فرقی هم نمیکنه با کی تخلیه ش کنی
خانومت هم که کلا مهم نیست هیچی براش
اینم مشکلی نیست، برید یه اتاق تاریک، چهره خانومتو نبین اگه باعث تحریکت نمیشه،اون لحظه هم به ظاهر خانومت فکر نکن، خانومت که قبلا تجربشو داشته، راحت یه کارایی بکنه، باهاش رابطه برقرارمیکنی
کم کم هم عادت میکنی به این نوع رابطه جنسی بی حس فقط ازروی غریزه
مشکلتونم حل میشه
ارغنون (جمعه 23 مهر 95)
تشکرشده 22 در 11 پست
سلام به همگی
خوب به نظرم یکم زیادی تند رفتین.
ازدواج،فقط ازدواج تو نفر نیست بلکه ازدواج دو خانوادست وقتی این آقا از بودن در کنار خانواده نامزدش واهمه داره و استرس چه لزومی داره که حتمأبا دخترشون ازدواج بکنه حالا هر چقدرم که لیلی و مجنون باشن در این زمینه تصمیم عاقلانه و درستی گرفته که با این خانم ازدواج نکرده ولی در مورد دوستی چهار ساله خوب کار درستی نبوده منظورم خود دوستیه نه تعهد بعدش،این همه آقای مدیر میگن دوستی دختر و پسر رو رد میکنیم ،معیارها تغییر میکنه ،شرایط تغییر میکنه، آدم ها تغییر میکنن ،یعنی همین.
خود دختر خانم هم باید عواقب دوستی رو بپذیره.
ولی در مورد خانواده دوم :خوب خانواده دوم معیار لازم برا ازدواج رو دارن و ایشون هم در کنارشون آرامش داره ولی اینبار شرایط خود دخترخانم در نظر گرفته نشده پس این آرامشه اینجا هم دچار چالش میشه.
بنظر میرسه ایشون از طرف نامزدش برا ازدواج تحت فشار بوده و برای فرار از این شرایط فارغ از هویت همسر انتخابی فقط به دنبال آرامش بوده که خوب ظاهرأ به نتیجه ای هم نرسیده.
پس اگر نامزدشون ایشون رو تحت فشار نمیذاشت درسته ایشون باهاش ازدواج نمیکرد ولی لااقل عجولانه دنبال یک انتخاب بدتر هم نمیرفت و دختری رو انتخاب میکرد که هر دو شرط لازم رو داشته باشه.
ویرایش توسط زمستان : سه شنبه 22 تیر 95 در ساعت 09:09
تشکرشده 431 در 213 پست
مسئله اشون پیچیده است هر راهی رو هم که بروند باز زندگی راحتی نمیشه
نامزدشون نباید قبل از عقد دل می بست و الان غمگینه
این آقا نباید قبل عقل رابطه برقرار میکرد و با زندگی اون بنده خدا بازی کرده وقتی دید پدر دختر مخالفه هر دو بایستی رابطه رو تمام میکردن، و وقتی اون دختر رو وابسته کرد و خودش هم وابسته شده باید تلاش برای جلب نظر پدر دختر میکرد
خانمشون هم که مشکل داشته و میدونسته پای یکنفر دیگه وسطه
خداییش این سه نفر خیلی ناپرهیزی کردن نباید انتظار داشته باشند با حذف یک نفر از این زندگی هر سه نفر بعدا عذاب وجدان نگیرن!
تشکرشده 180 در 88 پست
ببخشید که اینطور میگم آخیش عزیز ولی چون غمگینه باید بیاد زن دوم بشه؟آدم از غم بمیره بهتر از این هست که خودش را بدبخت کنه.پس فردا توی جمع فامیل تنها بره بگه شوهرم پیش زن اولشه بهتره براش و غصه اش کم میشه؟یا عیدها و مناسبت هایی که تنهاست را بشینه کنج خونه براش بهتره؟حتی اگر بره پیش پدر مادرش هم زن و شوهر های دیگه را ببینه و حسرت یه زندگی واقعی و درست و اصولی براش بمونه؟بچه اش که بفهمه مادرش زن دومه و بهش بگه چرا میخواد جواب بده غمگین بودم؟بچه نمیپرسه الآن چقدر مگه شادی؟...بعلاوه دختر را وقتی آقا زن نداشت بهش ندادن حالا میان دسته گلشون را بدن به مردی که ثبات نداره و هر لحظه هر عملی ممکنه ازش سر بزنه؟به نظرم اون کتکی هم که اون خانم خورده به خاطر این بوده که پدر و مادرش این آقا را خوب شناختن و از فرط استیصال دست به خشونت زدن.چون دیدن بچه اشون داره بدبخت میشه.
صاحب تاپیک محترم،خلایق هر چه لایق.فکر نکن الآن میای بد خانومت را میگی کسیدلش میسوزه و حق را بهت میده.مطمئن باش تو هم ایده آل خانومت نیستی.اتفاقا برعکس بقیه به نظر من همسرت هم خیلی ضرر کرده زن شما شده و یه چند وقت دیگه دستش میاد.
تشکرشده 278 در 136 پست
خانمشون چرا باید عذاب وجدان بگیره؟ مگه ایشون به کسی تعهد داده که حالا از به هم خوردن رابطه ی این آقا و نامزد قبلی شون عذاب وجدان بگیره؟ مگه ایشون رابطه ی این دو نفر رو به هم زده؟ خیلی از آدم ها قبل از ازدواج دوست دختر و دوست پسر دارند، آیا همسر آینده ی این افراد در قبال این دوستان قبل از ازدواج مسئولیتی داره؟!
آقای mreza برای روان شناس با دانشکده های روان شناسی شهرتون تماس بگیرید و راهنمایی بخواهین.
mahasty (یکشنبه 27 تیر 95)
تشکرشده 652 در 153 پست
دوست عزیز سلام،
تقریباً پست هاتون رو خوندم و چیزی که دستگیرم شد اینه که شما با توجه به شرایطی که داشتید (خونه، ماشین، کار خوب و ...) دچار غرور کاذب شدید که دست روی هر کسی بزارید جواب می گیرید و با توجه به حرف هایی که بعد ازدواج ، با همسرتون میزنید (اینکه شما از سرشون زیادی هستید و از این حرف هایی که از روی غرور و خود بزرگ بینی هست) دقیقاً تایید کننده همین دیدگاه شما هست.
اول از همه باید بپذیرید که شما نیز انسانی کاملاً معمولی هستید و هیچ برتری نسبت به دیگران ندارید و خیلی ها توی جامعه هستند که شرایطشون خیلی بهتر از شما هست پس با این دیدگاه به اطراف و بقیه نگاه کنید و نه از بالا به پایین (فراموش نکنید اگه رفتارتون ادامه داشته باشه و خدا باهاتون قهر کنه در کسری از ثانیه همه این چیزایی که به شما غرور کاذب داده ویران میشه و از عرشی که برای خودتون ساختید به فرش میرسید )
در مرحله بعد بپذیرید که شما ناجی زندگی کسی نیستید و صرفاً می تونید با یه نفر ازدواج کنید، و این انتخاب رو (درست یا غلط) انجام دادید و رسماً وارد زندگی یه نفر شدید پس به زندگیتون و تعهدتون پایبند باشید. و پشیمونی دیگه رو رغم نزنید. و تلاشتون رو برای داشته هاتون بکنید.
اگه بخوایم واقعه بینانه به ماجرای شما نگاه کنیم، اتفاقی که افتاده قابل برگشت نیست شما خارج از اصول و قواعد عرفی و شرعی با اون خانم رفتار کردید و اینکه به این زودی انتظار آرامش داشته باشید امکان پذیر نیست، بلاخره شما کار نادرست انجام دادید و نتیجه اون هم همین عدم آرامشی هست که دارید. پس دنبال مقصر نگردید که شما خود مقصر بودید، و از طرفی هم برای اون خانم دیگه از دست شما کاری بر نمیاد و شما هیچ گاه نمی تونید منبع آرامش برای ایشون باشید و برای رسیدن ایشون به آرامش، نقش شما صرفاً باید قطع کامل رابطه باشه که این تنفر و گذشت زمان، ایشون رو به ریل زندگی برگردونه. نه نیاز هست برای ایشون خواستگار جور کنید، نه نیازی به همدردی و ... شما هست، فقط و فقط از زندگی ایشون کاملاً بیرون برید.
برای آرامش یافتن خودتون هم که شده افکار نادرستتون رو دور بریزید و زندگی یکی دیگه رو خراب نکنید.
- - - Updated - - -
دل آرام گیرد به یاد خدا
ویرایش توسط به دنبال خوشبختی : سه شنبه 22 تیر 95 در ساعت 12:06
تشکرشده 431 در 213 پست
کاسپین عزیز اینکه تصمیم نامزد سابق یا زن این آقا چی باشه مطمئننا اختیار داره زندگیشونن مخصوصا که نامزد سابقشون اونقدر احساس خلا و پوچی کرده که درخواست زن دوم این آقا بودن رو خودش داده!!!!!!!!!!!!!!!ولی تجربه شخصی خودم از جامعه امروزمون :
یه مدت کوتاهی تو خوابگاه خودگردان بودم ، اینقدر زنان بیوه جوانی بودند که ببخشید معذرت میخوام اما جهت پسر بازی و تخلیه احساسات از این دست به دست دیگری سپرده میشدن و خودشون اینطور میخواستن چون کسی به طبیعت اینا اهمیت نمیده و راه دیگه ای بذهنشون نرسیده بود و بارها زنانی کودک به بغل و با مادر شوهر یا مادر می اومدن خوابگاه و التماس که یه آدرسی از این خانم بدین که مثلا سه ماهه شوهرم گذاشته رفته و با این خانم زندگی میکنه ومن آدرسی ندارم ، من اونروز ها ساعت ها بخاطر لجنزاری که تو جامعه هست گریه میکردم این درحالی بود که تودو مورد خاطرمه دوست دختر شوهر دوتا از خانما خودشون مادر بودن و فرزندشون رو بخانواده سپرده بودن و شوهر یکی دیگه رو تلکه میکردن در این که مردا هم مقصرن حرفی نیست، و لی این وضعیت بدتریه برای زنان جامعه ما،مخصوصا که تو اجتماع همه سرنوشتشون بهم گره خورده، یکی از اقوام که پزشکه زنان هست صحبت از تعدا جنینی که توی سطل آشغال بیمارستان میکرد ، حالا اگر زنی بچه دار نمیشه ، بیماری لاعلاج داره یا مردی ازدواج ناموفق داشته یا هر دلیل دیگه ای که هست مثلا مرد بهر دلیل موجه و یا غیر موجه از زنی که گرفته راضی نیست بهتر نیست بجای طلاق و اججاف در حق مردمان جامعه و گسترش آوارگی و بی کسی و نا امنی زنان وکودکان، مردها مسئولیت بیشتری رو تحمل کنند و این افراد رو به ناکجا آباد نفرستن، ، آدما باهم فرق میکنند خیلی های دیگه هم طلاق میگیرن و به زندگیشون میرسن اما به دردسر نمی افتند اما کلیت اجتماع اینجوری نیست خیلی ها از اینهمه بی سرپرستی به گدایی و هرزگی میرسند، تو شهر ما ازدواج دوم بده، اما جاهایی که مرسومه فساد کمتره، تعدادی از مردای الان خودشون هم دوست دارن پاماهواره بشینن و هر روز کنار همسرشون دوست دختر دارن و بی مسئولیت هستن اما مسئولیت زن عقدیشون رو نمی پذیرند، البته هرکسی خودش بهتر میدونه چکار کنه و کسی گوشش به این حرفا بدهکار نیست و مسئولین هم که رویشان سپید
امینای گرامی
همه آدما یه روزایی مجبور بفکر کردن به گذشته و آنالیز رفتارشون میشن مخصوصا که همسرشدر جریان عشق و عاشقی دو تا فرد بوده وباهاش ازدواج کرده و گفته بدرک ، ، اما خانمش احتمالا بیشتر با بی توجهی شوهرش مشکل داره و اینو از چشم نامزد سابق میبینه و اذیت میشه بعید نیست در صورت ادامه این وضع از یه جایی دیگه خودشو به ارامش برسونه و اونموقع است که عذاب وجدانش نسبت به شوهرش و خانواده اولش شروع میشه !!!!!!!!!!!!!این مرد باید این اوضاع رو مدیریت کنه و دست از این همه ضعف برداره
ویرایش توسط آخیش : سه شنبه 22 تیر 95 در ساعت 12:15
تشکرشده 180 در 88 پست
آخیش عزیز درشت کردن فونت نوشته هات باعث نمیشه قبح زن دوم توی عرف جامعه بریزه و چون جامعه وضع بدی پیدا کرده دلیل نمیشه بگیم بیاین قانونی کار اشتباهتون را انجام بدید.راه حل مشکلاتی که شما عنوان کردی آگاه کردن جوان های جامعه است و پدر و مادرها.جوان ها باید روش های کنترل بارداری را یاد بگیرن که حداقل باردار نشوند.پدر و مادر ها هم باید یاد بگیرند بچه ها را مسئولیت پذیر تربیت کنند،به بهانه سن بالا برای پسر و دختری که آمادگی ازدواج و تعهد را ندارند زندگی تشکیل ندهند و اجازه بدند جوانشون خودش برای زندگیش تصمیم بگیره.بالا بری پایین بیای زن دوم در جامعه ما تحقیر میشه و بهش نگاه به شدت منفی وجود دارد.
اون دختر هم داغ بوده یک حرفی زده.این آقا خیلی پررو تشریف داره که جدی گرفته.خیلی از افراد تحت فشار روحی تصمیمات غلط میگیرند چون اون دختر توی وضع داغونش یک حرف چرتی زده بدون اینکه عواقبش را بدونه معنیش این نیست شما یا هر کس دیگه ای میتونید بگید خودش خواسته قضیه حله.اگر اوضاع روحی خوبی هم داشت این تصمیمی نبود که به این سرعت انجام بشه و این آقا این پیشنهاد را روی هوا بزنه و به همسرش هم پیشنهاد بده.در این که هر کسی اختیاردار زندگی خودشه شکی نیست ولی سواستفاده از حالات روانی خراب یک دختر معصوم به بهانه راضی بودنش نهایت پستی و خودخواهیه.سفسطه هم خوب نیست دوست عزیز.من یه لیست از کمترین مشکلات زنان توی این شرایط ردیف کردم برات شما بحث را بردی به وضع خراب جامعه؟؟؟جامعه خراب اندر خراب...کار درست را آدم باید انجام بده.بله اون دختر اگه نره مشاوره و این ضربه روحی را اصولی درمان نکنه ممکنه توی زندگیش عشقی به شوهر آینده اش نداشته باشه یا بخواد از مردها انتقام بگیره و هزار جور کار غلط و ناصواب انجام بشه.نمیشه بگیم به جای اون کار غلط بیا این یکی کار غلط را انجام بده.ایشون باید بره مشاوره و مشکلش را اصولی حل کنه.دختری که فرصت داشتن یک زندگی خوب را داره باید بره دنبال همون زندگی ایده آلش.اگر طرف مشکل فقر داشت یا فرهنگشون این بود و یا به هر دلیلی ناچار بود بحثش جداست.توی حالت مرگ از گرسنگی خوردن مردار حرام نیست.ولی کسی که میتونه بره قصابی گوشت درجه یک بخره اگه مردار بخوره حرامه.میدونم مثال مناسبی نیست ولی قبح زن دوم توی عرف ما تقریبا همینقدره.
تشکرشده 2 در 2 پست
سلام
اومدم سوالا و ابهامات عجیبی که پیش اومده رفع کنم:
1. نامزدم بکارتشونو از دست ندادن
2. خیر، متولد آبان نیستم
نمیدونم چه اصراری دارید بگید رابطه دوستی بوده...هرچند قبول دارم نباید واقعا تماسی حاصل میشد اما 4 سال برای مقاومت برای منی که عاشق ذلباخته بودم کار اسونی نبود (نامزدم اصلا موافق نبود اما تحت تاثیر حرفا و قول ها و حرکات من قرار گرفت)...
ببینید زمستان عزیز...
رابطه ای که من بخاطرش پا شدم رفتم شهرستان تا با پدر نامزدم صحبت کنم... وقتی پدر و مادر نامزدم راه زیادی اومدن تا محل کار من برای آشنایی و شناخت...
وقتی مادر من زنگ زد به خونوادشون برای ایکه تابستون بریم برای عقد...
وقتی نامزدم جهیزیه خریده بود و پدر مادرش و فامیل همه دیگه برچسب نامزد داشتن روش چسبونده بودن اینا دوستی نیست! ا
اینا یعنی اینکه ما 2 نفر نامزد ازدواج باهم بودیم و همه چیز تموم شده بود! دوستی واژه ایه که حال منو بهم میزنه... اگر اهل دوستی بودم نمیرفتم برای تخلیه روانی با خانمم ازدواج کنم ...با زنی که راجع بهش فکر نکردم (نمیگم کار الانم درسته)...اگر اهل دوستی بودم باهاش صرفا دوست میشدم... حالا هی شما بگید دوستی (کاری ندارم کی گفته دوستی خوبه یا بده ولی من در شان خودم نمیبینم با کسی صرفا جهت خوش گذرونی و گذران اوقاتم دوست بشم و ازش بدون تعهد سو استفاده کنم...ممکنه بگید تو که این کارو کردی! اما در جواب میگم به هیچ عنوان قصدم این نبود! بلکه فشار روحی زیاد منو به سمتی سوق داد!
نکته بعدی که بازم داره آزارم میده: خونواده نامزدم (مادرش که مخالفت داشت اول ) بعد مدتی راضی شده بود و هرجا مینشست ازم تعریف میکرد و راضی بود (نامزدم اینطور تعریف میکرد اما من چون از اول تو ذوقم خورده بود نمیتونستم باور کنم فکر میکردم نامزدم داره برای بدست آوردن من دروغ میگه... در حالیکه واقعیت بود و من تاسف میخورم که چرا باور نکردم) ....عرض کردم که بعد از رضایت خونواده نامزدم این خود من بودم که نخواستم برم منزلشون! این من بودم که به نامزدم اجازه نمیدادم به کسی بجز من فکر کنه و خودش هم به جایی رسیده بود که نمیتونست اینکارو بکنه...
من هم زمانیی که خونوادش همه چیزو برای رفتن من آماده کردن نرفتم برای عقد! مینداختم عقب! چونکه فقط ترس داشتم. یه ترس از جواب رد شنیدن (نامزدم حتی جهیزیه خریده بود چون از خونوادش خبر داشت که راضی هستن اما من باور نمیکردم)... فقط موکول میکردم به بعد...این قدر موکول شد به بعد که 4 سال طول کشید......... و این شد که نامزدم منو تحت فشار گدذاشت ... چون همه چی از سمت اونها اوکی بود فقط منتظر من بودن!!
من سعی میکنم مشکلمو یه جای دیگه (روانشناس متخصص) مطرح کنم... ممنون بابت کمک همگی و وقتی که گداشتید
خدانگهدار همگی![]()
ZENDEGIBEHTAR (چهارشنبه 23 تیر 95)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)