سلام الهه جان
درک میکنم.شرایط سختی داری و باید به خودت و فکرت مدتی ارامش بدی تا بتونی تصمیم درست رو بگیری.
قبل از هرچیزی مطمئن باش اگر خانوادت بفهمن که شرایط الان شما بده قطعا حمایتت میکنن و به هیچ عنوان سرزنشت نمیکنن.
شما هم کف دستت رو بو نکرده بودی که بدونی ممکنه بعدها مشکلاتی برات پیش بیاد.
اونا پدر و مادرت هستن و شک نکن در این اوضاع شما رو حمایت میکنن.
انشالله همیشه سلامت باشن و سایه اشون بالای سر شما باشه.اما به روزی فکر کن که فقط خودت میمونی و همسرت و باید بتونی به همسرت تکیه کنی.
از طرفی زندگی یک جاده دو سویه است.و همه چیز متقابله.اگر یک نفر بخواد یکطرفه سرویس ارائه بده و طرف مقابل فقط گیرنده باشه خب قطعا اون طرف کم میاره.
دقیقا مثل شارژ کردن تلفن همراهه.
اگر بهش انرژی برق رو نرسونی نیمتونی ازش توقع درست کار کردن داشته باشی.وقتی شما به تنهایی داری بار عاطفی زندگی رو به دوش میکشی و هیچ گونه شارژی نمیشی خب طبیعتا خسته میشی و کم میاری.
این رو هم اضافه کنم اگر پدرت بفهمه صرفا به خاطر ناراحت نشدن اونه که دخترش داره عذاب میکشه خیلی بیشتر از زمانی که شما برگردی ناراحت میشه.
حالا من نمیگم فردا صبح برو و طلاق بگیر.برای طلاق همیشه وقت هست.
ولی این رو بدون طلاق راه اخره و یک روند فرسایشی روحی رو برات به همراه خواهد داشت.که البته این برمیگرده به مقاومت ادمها.ولی در کل راه راحتی و اسونی نیست.
ولی لازمه برخی مواقع بین بد و بدتر ، بد رو انتخاب کنی.اما با درایت و اینده بینی.
جریانی رو که تعریف کردی کاملا میفهمم و درک میکنم.باید ببینی ریشه بهونه گیریهای همسرت چیه؟
فکر نمیکنی اون هم خسته شده؟شاید اون هم از دست شما ناراحته....
در این 4 سالی که باهم بودید(قبل از ازدواج) بازهم به خانواده شما توهین میکرد؟
کلا بد دهنه و یا فقط نسبت به خانواده شما اینوطوره؟
محل کارش دچار مشکل خاصی نیست؟مثل مشکلات مالی...
برای حل شدن مشکلات زناشویی تون حتما باید به یک متخصص مراجعه کنید.مثل دکتر مهرداد افتخار و ....که در ان زمینه تبحر دارن.
الهه عزیز
هیچ کس حق نداره و نمیتونه به شما بگه جدا شو و طلاق بگیر.
ما فقط اون ابعادی رو که شما چون الان در مشکل هستی و نمیبینی ، بهت یاداوری میکنیم.و تصمیم گیرنده نهایی خودت خواهی بود.
قبل از هر اقدامی به خودت این اعتقاد رو بقبولون که من دارم تلاش میکنم برای حفظ زندگیم.و انچه که لازم باشه برای درست شدن انجام میدم.اگر خدا خواست و درست شد که چه بهتر و اگر دیدم عمرم و وقتم و جوونیم داره به پای یک مرد قدرنشناس از بین میره اون موقع قاطعانه تصمیم خودم رو میگیرم و همه تبعاتش رو میپذیرم.
الهه جان
صورت مسئله رو پاک نکن.خودت رو سرگرم نکن که به پوچی زندگیت پی نبری.با خودت حداقل صادق باش.
یک لیستی تهیه کن و این سوالها رو جواب بده:
1.چرا من باید جلوی دیگران توسط همسرم خورد بشم؟
2.چرا همسرم باید به خودم و خانوادم فحش بده و منو تحقیر کنه؟
3.چرا من باید از حقهای طبیعی و یک رابطه سالم زناشویی محروم باشم؟
4.چرا من حق ندارم در مورد کوچیکترین مسئله اظهار نظر کنم؟
5.چرا من باید انقدر شخصیتم کوچک و تحقیر بشه که همسرم بهم بگه کسی زورت نکرده که بمونی؟
6.چار انقدر شخصیتم حقیر شده که حاضرم تن به طلاق عاطفی بدم؟
7.چرا انقدر خودم رو کوچیک میکنم و فقط میخواهم با بی اعتنایی ها و بی محلی هاش کتار بیام؟
8.چرا من نمیتونم مثل اکثریت زنها که از زندگیشون لذت میبرن در کنار همسراشون باشم؟چرا باید تن به سوختن و ساختن بدم؟
هرگز فکر نکن که میتونی بسوزی و بسازی.الان جوونی و صبر و تحملت بالاست اما به مراتب با بالا رفتن سنت صبرت کم میشه و استانه تحملت به شدت کم میشه.
هیچ ذهن سالمی نمیگه بمون و بسوز و بساز.اگر همچین چیزی بود اصلا خدا طلاق رو قرار نمیداد.و میگفت بنده خوب اونه که بسوزه و بسازه.
ضعف و منفل بودن خودت رو بهونه نکن.یه زمانایی لازمه یه نیرویی به قلب و عقلت وارد کنی و دستت رو به زانوت بگیری و بلند بشی.همت کنی و برای زندگی بهتر تلاش کنی.
این همه زوج که جدا میشن ، نمیتونستن مثل شما بگن میمونیم و میسوزیم و میسازیم؟
مگه ادمی چقدر زنده است و چقدر میخوا زندگی کنه ؟
همه ادمها حق دارن شاد و سالم زندگی کنن.نه با تحقیر و توهین و محرومیت از خواسته های طبیعیشون.
موفق باشی
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)