نقل قول نوشته اصلی توسط aye نمایش پست ها
عزیزم
اگه فکر کنی خدا نمیبخشت به اوج بخشندگی خداوند بی توجه و ناامیدی
و این خودش گناهه
من وقتی کار اشتباهی میکردم و برخورد یا گفتار و یا رابطه ی اشتباهی داشتم از درس و همه چی می افتادم
اما وقتی خداوند جناب حر رو در کربلا میبخشه چرا تو رو نبخشه؟؟
حر سردار سپاه دشمن بود. چند روز آب رو همین حر روی امام حسین بسته بود
اما وقتی توبه کرد شد اولین شهید کربلا

خداوند تو همون خداوند حر هست
من یه توصیه ای بهت دارم
به نیت آرامش روح و روانت کارهای خوب بکن
مثلا درس دادن به یه بچه ی نیازمند

انشاالله بهتر میشی
من خودم موقع ناراحتی به خدا میگم
حول حالنا الی احسن الحال
سلام
حرفاتون خیلی به دلم نشست.
ممنون.
باید بگم من از بچگی با اونهمه گناه که نمیدونستم گناهه فکر میکردم چون سعی کردم آدم خوبی باشم وبه همه خوبی کردم ومال کسی رو نخوردم وفرزند حرف گوش کنی واسه پدرو مادرم بودم( که البته این مورد آخر به خاطر ترس وضعیف بودنم بود)پس خیلی پاکم وبه خدا میگفتم منو تا قبل اینکه بزرگ بشم وگناهی مرتکب بشم همینطور پاک ببر پیش خودت.
زهی خیال باطل

حرفتون درسته ومن باید خدمت به خلق کنم تا آرومتر بشم.

- - - Updated - - -

نقل قول نوشته اصلی توسط hamed-kr نمایش پست ها
سلام خانم رز سپید،
دقیقا نمی دونم از کجا شروع کنم ،انشاالله خدا مقصود خودشو از این حرفها به بندش که از مادرش بارها و بارها......... بیشتر دوستش داره و از پدرش که بارها و بارها.........بیشتر دنبال رشدش هست و با حکمت خودش مسیر رشد رو اون طور که میدونه نه اون طور که ما میخواهیم به شما برسونه.

سئوالی که چند کامنت قبل تر ا شما پرسیدم مقدمه حرفی هست که الآن میخوام بزنم،اون خدایی که خیلی بیشتر هر کسی با بنده اش نزدیک هست و بیشتر از هر کسی اونو میشناسه و با تمام مقدرات اون از گدشته و حال و آینده خبر داره وقتی میخواد مسیری رو برای بنده اش به سمت خودش باز کنه تمام جنبه ها رو در نظر میگیره هم هدایت ،هم رحمت ،هم رزق،هم حکمت و..........

یکی از برخورد های جالبی که خدا با بنده هاش داره ،اینه که حکمت عمل رو از بنده مخفی میکنه و بنده رو به سمت یه عملی فرامیخونه یا وعده ای رو به بنده اش میده و میگه به وعده من اعتماد کن و برو جلو و از چیزی نترس،و با این کار اثر تربیتی بزرگی رو ایجاد میکنه و اون ایجاد صفت خوف و رجا توی بنده اش هست.
مثلا در مخفی کردن حکمت عمل داستان معروف حضرت موسی و خضر رو میشه بیان کرد که خضر شرط همراهی حضرت موسی با خودش رو این طور بیان میکنه که هر کاری کردم تو باید در مورد اون کار از من نپرسی و همون اول هم به حضرت موسی میگن که تو نمی تونی با من صبر کنی و بعد کشتی رو سوراخ میکنن ،دیواری رو در نا کجا آباد تعمیر میکنن و بچه ای رو میکشن و بعد از بی صبری حضرت موسی در هر سه اتفاق حکمت اون عمل ها رو به حضرت موسی میگن(این امتحان خیلی سخت تر از دادن وعده نسیه هست)
یا مثلا در وعده دادن خدا به بنده اش میگه بر تو واجب شده بری جهاد ،بعد بنده به خدا میگه نون زن و بچه ام چی میشه،خدا وعده میده برو اون با من بعد بعضی موقع ها بعضی از بنده ها میگن خدا همین الآن حسابم رو پر پول کن تا من با خیال راحت برم جهاد ، خدا هم میگه نه دیگه نشد یا همین طوری میری یا اجرش رو برات نمی نویسم.

یکی از مهمترین آثار خوف و رجا ایجاد تواضع نسبت به خدا و دوری از صفت عجب(خود بزرک بینی توهمی) هست و صفت عجب اون قدر بد هست که خدا ترجیح میده بنده اش گناهکار پشیمون باشه تا عابد خود برتربین و از اون بدتر گناهکار خود برتر بین هست که به گناه خودش افتخار میکنه.

خدا میفرماید(إِنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی أَن رَآهُ اسْتَغْنَی: بی تردید انسان طغیان میکند از این که خود را بی نیاز ببیند) اینجا خدا از یک قانون مهم در دل آدم خبر میده که دل آدم نسبت به هر چیزی احساس بی نیازی کنه بر علیه اون طغیان میکنه،این موضوع حکمت مهمی داره و این بوده که خدا میخواسته در مسیر زندگی ما ،ما با تلاش ،امید، توکل و.... احساس بی نیازی نسبت به هر چه غیر خداست کنیم تا با طغیان در برابر اون بیشتر بنده خدا بشیم که بالاترین مراحل اون احساس استغنای آدم نسبت به خودش هست(البته واقعی نه از سر خذعبلات روشنفکرانه).
خدایی که خودش دل آدم رو آفریده باید کاری کنه که دل انسان در مسیر حقیقی قرار بگیره و همیشه احساس نیاز عمیق(و البته عاشقانه)به خدا کنه(یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ:اى مردم! شما به خدا نيازمنديد، و خداست كه بى‏نياز و ستوده است)و از طرفی اثر نا امیدی رو هم در دل میدونه برای همین مومن رو در خوف و رجا نگه میداره تا دل آدم در مسیر درست قرار بگیره.

مثلا در همین توبه شما ،خدا بارها و بارها وعده داده که من بخشنده بی قید و شرط گناهان بنده ای هستم که بنده من نسبت به اون گناه ها احساس پشیمانی کنه ،بعد شما میگید خوب خدا حالا که بخشیدی چرادل من رو آروم نمیکنی،اونم میگه آخه صدات رو که بعضی قت ها با تواضع و خاکساری میای در خونه ام خیلی دوست دارم و از طرفی میدونم اگه دلت رو آروم کنم صاحب دلتو فراموش میکنی،من خودم طوری تو رو ساختم که اگه نسبت به بخشیده شدن گناهات دلت رو آروم کنم این احساس بی نیازی تو باعث طغیان و فراموشی ات نسبت به من میشه،یه حرف در گوشی هم بهت بزنم بنده من بعضی وقت ها می بینم سوز دلت کم شد خودم شرایط گناهت رو فراهم میکنم تا بعد از خطای جسمت متوجه من بشی و من اثر اون خطای بزرگ دلت رو که داشت یواش یواش نسبت به من بی توجه می شد از سر راهت بردارم آره بنده من ،من صدای تو رو خیلی دوست دارم اونجایی که خیلی نسبت به خودت ناامیدی و به من خیلی امیدوار ،میای بهم میگی خدا میدونم لیاقت بخشش ات رو ندارم میدونم هزار باره خطا کردم ولی در خونه تو نیام در خونه کی برم،خدایا من خیلی خیلی کوچک و حقیرم ولی خیلی از داشتن چنین خدایی خوشحالم ،خدایا خیلی دوست دارم،بعد خدا هم یه پُز تو رو به فرشته هاش میده و بعدش بهت میگه آره بنده خوبم خیلی دوست دارم دلت رو آروم کنم ولی باید توی خوف و رجا نگه ات دارم تا دوباره صدای قشنگت رو بشنوم.

- - - Updated - - -

سلام خانم رز سپید،
دقیقا نمی دونم از کجا شروع کنم ،انشاالله خدا مقصود خودشو از این حرفها به بندش که از مادرش بارها و بارها......... بیشتر دوستش داره و از پدرش که بارها و بارها.........بیشتر دنبال رشدش هست و با حکمت خودش مسیر رشد رو اون طور که میدونه نه اون طور که ما میخواهیم به شما برسونه.

سئوالی که چند کامنت قبل تر ا شما پرسیدم مقدمه حرفی هست که الآن میخوام بزنم،اون خدایی که خیلی بیشتر هر کسی با بنده اش نزدیک هست و بیشتر از هر کسی اونو میشناسه و با تمام مقدرات اون از گدشته و حال و آینده خبر داره وقتی میخواد مسیری رو برای بنده اش به سمت خودش باز کنه تمام جنبه ها رو در نظر میگیره هم هدایت ،هم رحمت ،هم رزق،هم حکمت و..........

یکی از برخورد های جالبی که خدا با بنده هاش داره ،اینه که حکمت عمل رو از بنده مخفی میکنه و بنده رو به سمت یه عملی فرامیخونه یا وعده ای رو به بنده اش میده و میگه به وعده من اعتماد کن و برو جلو و از چیزی نترس،و با این کار اثر تربیتی بزرگی رو ایجاد میکنه و اون ایجاد صفت خوف و رجا توی بنده اش هست.
مثلا در مخفی کردن حکمت عمل داستان معروف حضرت موسی و خضر رو میشه بیان کرد که خضر شرط همراهی حضرت موسی با خودش رو این طور بیان میکنه که هر کاری کردم تو باید در مورد اون کار از من نپرسی و همون اول هم به حضرت موسی میگن که تو نمی تونی با من صبر کنی و بعد کشتی رو سوراخ میکنن ،دیواری رو در نا کجا آباد تعمیر میکنن و بچه ای رو میکشن و بعد از بی صبری حضرت موسی در هر سه اتفاق حکمت اون عمل ها رو به حضرت موسی میگن(این امتحان خیلی سخت تر از دادن وعده نسیه هست)
یا مثلا در وعده دادن خدا به بنده اش میگه بر تو واجب شده بری جهاد ،بعد بنده به خدا میگه نون زن و بچه ام چی میشه،خدا وعده میده برو اون با من بعد بعضی موقع ها بعضی از بنده ها میگن خدا همین الآن حسابم رو پر پول کن تا من با خیال راحت برم جهاد ، خدا هم میگه نه دیگه نشد یا همین طوری میری یا اجرش رو برات نمی نویسم.

یکی از مهمترین آثار خوف و رجا ایجاد تواضع نسبت به خدا و دوری از صفت عجب(خود بزرک بینی توهمی) هست و صفت عجب اون قدر بد هست که خدا ترجیح میده بنده اش گناهکار پشیمون باشه تا عابد خود برتربین و از اون بدتر گناهکار خود برتر بین هست که به گناه خودش افتخار میکنه.

خدا میفرماید(إِنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی أَن رَآهُ اسْتَغْنَی: بی تردید انسان طغیان میکند از این که خود را بی نیاز ببیند) اینجا خدا از یک قانون مهم در دل آدم خبر میده که دل آدم نسبت به هر چیزی احساس بی نیازی کنه بر علیه اون طغیان میکنه،این موضوع حکمت مهمی داره و این بوده که خدا میخواسته در مسیر زندگی ما ،ما با تلاش ،امید، توکل و.... احساس بی نیازی نسبت به هر چه غیر خداست کنیم تا با طغیان در برابر اون بیشتر بنده خدا بشیم که بالاترین مراحل اون احساس استغنای آدم نسبت به خودش هست(البته واقعی نه از سر خذعبلات روشنفکرانه).
خدایی که خودش دل آدم رو آفریده باید کاری کنه که دل انسان در مسیر حقیقی قرار بگیره و همیشه احساس نیاز عمیق(و البته عاشقانه)به خدا کنه(یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ:اى مردم! شما به خدا نيازمنديد، و خداست كه بى‏نياز و ستوده است)و از طرفی اثر نا امیدی رو هم در دل میدونه برای همین مومن رو در خوف و رجا نگه میداره تا دل آدم در مسیر درست قرار بگیره.

مثلا در همین توبه شما ،خدا بارها و بارها وعده داده که من بخشنده بی قید و شرط گناهان بنده ای هستم که بنده من نسبت به اون گناه ها احساس پشیمانی کنه ،بعد شما میگید خوب خدا حالا که بخشیدی چرادل من رو آروم نمیکنی،اونم میگه آخه صدات رو که بعضی قت ها با تواضع و خاکساری میای در خونه ام خیلی دوست دارم و از طرفی میدونم اگه دلت رو آروم کنم صاحب دلتو فراموش میکنی،من خودم طوری تو رو ساختم که اگه نسبت به بخشیده شدن گناهات دلت رو آروم کنم این احساس بی نیازی تو باعث طغیان و فراموشی ات نسبت به من میشه،یه حرف در گوشی هم بهت بزنم بنده من بعضی وقت ها می بینم سوز دلت کم شد خودم شرایط گناهت رو فراهم میکنم تا بعد از خطای جسمت متوجه من بشی و من اثر اون خطای بزرگ دلت رو که داشت یواش یواش نسبت به من بی توجه می شد از سر راهت بردارم آره بنده من ،من صدای تو رو خیلی دوست دارم اونجایی که خیلی نسبت به خودت ناامیدی و به من خیلی امیدوار ،میای بهم میگی خدا میدونم لیاقت بخشش ات رو ندارم میدونم هزار باره خطا کردم ولی در خونه تو نیام در خونه کی برم،خدایا من خیلی خیلی کوچک و حقیرم ولی خیلی از داشتن چنین خدایی خوشحالم ،خدایا خیلی دوست دارم،بعد خدا هم یه پُز تو رو به فرشته هاش میده و بعدش بهت میگه آره بنده خوبم خیلی دوست دارم دلت رو آروم کنم ولی باید توی خوف و رجا نگه ات دارم تا دوباره صدای قشنگت رو بشنوم.
سلام
ممنون. خیلی خوب منظورتونو رسوندید.
حق باشماست.من اگر از گناهم نترسم واز بخشیده شدن مطمئن باشم دیگه تلاشی واسه بهتر شدن ندارم.خدا میدونه چی خلق کرده پس خودش هم منو میشناسه وهم شیطانو.که آرزو میکنم هیچوقت از حزب شیطان نباشم.
خیلی خوشحال میشم وقتی میبینم آدمهای خوب که درک دینی دارن هنوز در بین جوونای این دوره وجود دارن.

با خوندن پاراگراف آخریه اتفاق خوب افتاد.امیدوارم همه از دست نفس بد وشیاطین در امان باشیم.