سلام دوستان وقتتون بخیر
من 24 ساله هستم
و همسرم 25 ساله
من فوق دیپلم دارم و ایشون دیپلم
ما 5 ماه است که عقد کردیم
لازمه بگم که مادروپدر همسرم از هم جداشدند و ایشون یک مادر افسرده دارن
ما قبل از عقد یکسال قضیه ازدواجمون جدی شدو خانوادگی رفت و امد داشتیم
تا اینکه عقد کردیم
ما همدیگرو خیلی دوست داریم اما مشکلات زیادی داریم
من از بچگی یاد نگرفتم چیزی رو که خرابه رو دور بندازم و همیشه سعی در درست کردنش داشتم
نمی خوام ازتون بپرسم که جدابشم یا نه
می خوام بپرسم میشه راهی رو جلوی پام بزارید تا درستش کنم ؟
چون جدایی اخرین کار ممکنه...
اول خصوصیات خودم رو میگم از زبان همسرم تا به عنوان یه انسان خارج از گود قضاوت کنید و بگید چه باید بکنیم:
1.میگه تو خیلی مهربونی
2.قلدری و حاضرجواب
3.کمی حساس
4.خوش قول
5.پاک
6.خانواده خوبی داری و با اصل و نسبی
7.و عاشق ظاهر و هنرمند بودن من هست و پز من رو به همه میده و خیلی مشخصه که افتخار میکنه بهم
8.میگه خیلی بهش توجه میکنم اما گاهی خانوادمو بهش ترجیح میدم
9.میگه کم پیش میاد اشتباهاتم رو قبول کنم اما باگذشتم و...
10.اینکه زود عصبانی میشم و گاهی حرف بد میزنم که بزرگترین مشکلش با من اینه
دوم خصوصیات همسرم
1.خیلی خانواده دوسته
2.اصلا رفیق باز نیست
3.خیلی خوب بلده ابراز علاقه کردن رو
4.شخصیت حمایتگر داره و همیشه مراقبمه
5.خیلی خیلی مهربونه حاضره خودش غذا نخوره اما من سیر بشم
6 من و به همه دوست و اشنا ترجیح میده
7.خیلی به نظرات من احترام میزاره
8.بشدت حسوده جوری که یاد گرفتم خودم رو کنترل کنم جلوش ابراز علاقه زیاد به کسی نکنم
9.هرجا که میره بهم گزارش میده و توقع داره منم اینکارو بکنم که میکنم اما احساس خوبی ندارم خیلی کنترل گره
10.خیلی لجبازه تو هربحثی حاضره حتی به خودش صدمه بزنه اما لجبازی کنه و نشون بده قدرت دست اونه!!اوایل خیلی حرص میخوردم اما الان یاد گرفتم به لجبازیش اهمیت ندم و بعدا با خنده بهش بگم که بدون لجبازیش از نظرم خنده داره نه حرص درار مثلا چند وقت پیش سر پوشیدن لباسش بحثمون شدو تیشرتیی که من دوست داشتمو انداخت دور منم اهمیتی ندادم و بعد دعوا با خنده و مهربونی گفتم اخه عشقم از من دلخوری چرا تیشرت خودتو میندازی دور که اونم خندیدو عذر خاست..
11.اصلا ناز کشیدن و منت کشی بلد نیست هروقت دعوامون میشه خیلی کناره میگیره ازم!
12.بشدت حساسه و سرهرچیزی قهر میکنه و اساسی ترین مشسکل من همینه
البته اوایل تا بحثی میشد میگفت جداشیم اما کاری کردم که دیگه اصلا نمیگه
13.خیلی زورگو هست و توقع داره چیزی رو که میگه چرا نگم و سریع بگم چشم
عذر می خوام زیاد شد
من خیلی سعی کردم تغییر کنم خیلی باهاش صحبت کردم و خیلی بهتر از قبل شده
واقعا همدیگر رو دوست داریم اما حساسیتهاش و زود قهر کردناش و زورگوییاش
خیلی ازارم میده میترسم قهرش همیشگی شه
و اونم ازینکه زود عصبانی میشم بیزاره میگه وقتی بهت بر میخوره قلدر میشی و مثل مردها
کمکم کنید با مرد زورگو لجبازو کنترل گرو حساس چطور رفتار کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)